نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران
2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه الزهراء، تهران، ایران
چکیده
در سنت بلاغت اسلامی، «اسلوب حکیم» بهمثابه صنعتی مبتنی بر خروج آگاهانه از مقتضای ظاهر در بستر گفتگو، جایگاهی مبهم و چندپاره دارد؛ بهویژه در بلاغت فارسی، نهتنها مرز آن با صناعات مشابه روشن نشده، بلکه شاهد فقر شاهدمثال و غفلت نظری در تبیین جوانب بلاغی آن هستیم. این مقاله نخست با روشی تاریخی-تحلیلی، به بازخوانی جایگاه و تعریف اسلوب حکیم در منابع کهن بلاغی پرداخته و وجوه افتراق آن با صنایع مشابه را تبیین میکند. در گام بعد، بر اساس مبانی نظریه ربط (Sperber & Wilson، ۱۹۹۵)، «خروج از مقتضای ظاهر» بهعنوان عنصر محوری اسلوب حکیم در چهار سطح استنتاجی بازتحلیل شده است: (۱) بازخوانی تفسیر صریح، (۲) تضاد میان تفسیر صریح و دلالت ضمنی، (۳) تحمیل استنتاج ضمنی بر مخاطب و (۴) بازنمایی انتقادی مفروضات دایرةالمعارفی یا هنجاری. رویکرد پژوهش کیفی و توصیفی-تحلیلی است و نمونهها با روش نمونهگیری هدفمند از متون کلاسیک فارسی، بهویژه در گفتگوهای طنزآمیز و عرفانی استخراج شدهاند. برخلاف منابع بلاغی سنتی که شواهد معدود و صرفاْ عربی ارائه میدهند، این پژوهش نشان میدهد که ادب فارسی، بهویژه در گفتگوهای حکیمانه، مملو از کاربستهای خلاقانه اسلوب حکیم است. تحلیل ربطمحور این نمونهها، علاوه بر ارائه گونهشناسی دقیق و نو، ظرفیتهای شناختی-بلاغی این صنعت را در ایجاد اثرات شناختی در ذهن، مدیریت موقعیتهای پرتنش و تولید و تعدیل بینش مخاطب نشان میدهد.
کلیدواژهها