Document Type : Original Article

Authors

1 Professor. Department of Persian Language and Literature, University of Qom

2 PhD Candidate of Persian Language and Literature. University of Qom. Qom. Iran.

10.22054/jrll.2025.83342.1126

Abstract

Abstract
Cognitive metaphor serves as both a framework and a model through which the human mind comprehends the world. By reflecting intangible concepts in language and generating new meanings through linguistic phenomena, it forges a connection between language, mind, and reality. Naturally, the external world and its historical developments influence the mind and, consequently, language—a process in which many concepts manifest as cognitive metaphors. With the advent of the modern era, numerous concepts emerged, were recreated, or transformed as cognitive metaphors within various structures of the Persian language, particularly in verb constructions, taking on a different pace and form compared to earlier periods. Among the works written during this modern period is the Travel diary of Ebrahim Beg (Siyahatnameh-ye Ebrahim Beg). As one of the early works of modern Persian prose, this text appears to exemplify the evolution of cognitive metaphors in verb constructions. This study, using the said work as its corpus, employs an inductive-analytical method to examine and analyze the influence of cognitive metaphors on the verb structures in the text. The findings reveal that ontological metaphors are highly prevalent in verb constructions, while structural metaphors play a lesser role. Orientation metaphors, on the other hand, exert influence only in certain verbs.

Introduction

a factor contributing to the formation, transformation, and structural-conceptual expansion of verbs is cognitive metaphor. As a semantic phenomenon, cognitive metaphor represents human mental concepts based on lived experiences and changes in the surrounding world. It serves as a cognitive tool that shapes mental concepts and, subsequently, linguistic expressions. The creation, innovation, and transformation of metaphors occur across the linguistic system, with verbs being one such domain. Analyzing verbs across different periods within a systematic corpus can illuminate the processes of creation, innovation, and change in cognitive metaphors manifested in this aspect of language. The Constitutional Era, marking the beginning of Iran’s modern period, brought profound societal, lifestyle, and experiential transformations, inevitably altering linguistic components as reflective tools. Thus, examining various linguistic aspects of texts from this period can effectively elucidate the trajectory of such changes. The Travel diary of Ebrahim Beg, as one of the earliest works of this era and a foundational text in the emergence of the Persian novel, serves as a suitable corpus for investigating the impact of cognitive metaphors on verb constructions.

Background of the Research

No independent study has yet examined cognitive metaphors and verbs in the Travel diary of Ebrahim Beg. However, the following works are relevant to this field: Gandomkar (2009), in A semantic study of body-part compound verbs in Persian, briefly addresses the semantic core of compound verbs involved in schematization. Rastgoo (2015), in Semantic change in Persian words based on historical semantics, categorizes semantic shifts into intralinguistic (e.g., metonymy, metaphor) and extralinguistic (e.g., political, social factors), a classification useful for cognitive metaphor analysis. Shariatmadari (2017), in his thesis A study of metaphorical verbs in conceptualization based on conceptual metaphor theory, focuses solely on the source and target domains of simple verbs within a specified corpus.
 

Methodology

This study adopts an inductive-analytical approach to examine a corpus of verbs from the Travel diary of Ebrahim Beg, analyzing the types of cognitive metaphors present, their role in verb construction, and the relationship between social changes and cognitive metaphors in verbs. It seeks to determine the extent to which different cognitive metaphors influence verb constructions in the text and their frequency of occurrence.

Discussion

The analysis of verbs in the Travel diary is based on a classification of cognitive metaphors. Given the layered nature of metaphorical concepts, verbs are analyzed eclectically. The study’s framework first categorizes verbs into ontological, structural, and orientation metaphors, considering linguistic context. After frequency analysis, these metaphors are further classified as “inner-central,” “outer-central,” or “balanced.” The results identify which types of verbs (compound, simple, prefixed, or phrasal) are most frequent in each metaphorical category and which elements (verb or non-verb) dominate the metaphorical meaning. Here, “centrality” refers to the morphological core of the verb, with “inner-central” and “outer-central” denoting whether the metaphorical meaning arises from within the verb itself or its accompanying elements.

Conclusion

The study confirms the presence of all types of conceptual metaphors in the Travel diary, yet only ontological and orientation metaphors directly influence verb structures. Among compound, simple, prefixed, and phrasal verbs, no “inner-central” instances were found, highlighting the significance of contextual elements in forming metaphorical meanings. Ontological metaphors are the most prevalent in shaping verb-based metaphors, followed by orientational metaphors. Overall, the findings demonstrate that non-verbal elements play a crucial role in creating metaphorical meanings, even surpassing verbal and morphological components in frequency.

Keywords

1. مقدمه

 عوامل متعددی در شکل‌گیری، تغییر و گسترش ساختاری و مفهومی افعال دخیلند. استعارۀ شناختی می‌تواند یکی از این عوامل باشد. این استعاره پدیده‍ای معنایی است که مفاهیم ذهنی انسان را بازنمایی می‌کند‍ و گویای عملکرد شناخت در انسان است؛ به عبارتی، بخش عمده‌ای از تجربیات ما در درک  جهان با این ابزار شناختی شکل می‌گیرد. ازاین‌رو، باید اذعان کرد که استعارۀشناختی در درک جهان پیرامون و تعامل با آن نقشی کلیدی دارد و می‌تواند در شکل‌گیری مفاهیم ذهنی و به دنبال آن واژگان زبان تأثیر به‌سزایی بگذارد. استعاره «ابتدا نه در زبان، بلکه در ذهن ایجاد می‍شود. به بیان دیگر، ما به کمک استعاره‌ها تنها سخن نمی‌گوییم، بلکه جهان را از طریق آن‌ها درک می‍کنیم ... استعاره‌هایی که در یک فرهنگ مشخص به‌منظور درک مفاهیم غیرملموس استفاده می‌کنیم، می‍توانند تأثیر به‌سزایی در چگونگی تجربه این مفاهیم در آن فرهنگ داشته باشند» (کوچش،1394: 18). از طرف دیگر، بخشی از  درک  انسان از جهان پیرامون با زبان بازسازی و بازگو می‍شود. پس، تجربیات و پدیده‍های نو در جهان پیرامون ما به زبانی نو نیز نیاز دارند؛ استعارۀشناختی به‌عنوان مکانیسمی شناختی به‌خوبی این نیاز را برآورده می‌کند و بر نوآوری در خلق مفاهیم و کلمات جدید تأثیر می‌نهد، زیرا «استعاره منبع ناپایداری عمده در زبان است و دیدگاه‍های درزمانی به ما فرایند انتخاب زبانی را می‌دهند که به واسطۀ آن، خلاقیت استعاره متعارف و رایج می‌گردد. در ابتدا احتمالاً اکثر کاربردهای جدید زبان می‌توانند استعاره بسازند اما وقتی جامعۀ زبانی آن‍ها را به دست می‍گیرد، برای اشاره به اشیاء یا پدیده‌ها به شیوه‍ای مرسوم تبدیل میشوند» (چارتیس، 1398: 30). آفرینش، خلاقیت و دگرگونی استعاره در گسترۀ دستگاه زبانی روی می‌دهد؛ یکی از قلمروهای چنین رویدادی فعل است که مانند هر نوع واژۀ دیگری به کمک استعارۀ شناختی درک می‌شود و نمود زبانی پیدا می‌کند. بررسی افعال در ادوار مختلف و در قالب پیکره‍ای نظام‌مند می‌تواندروند آفرینش، خلاقیت و دگرگونی استعاره‌های شناختی‌ای را که در این بخش زبان بروز یافته‌اند، نشان دهد.

تحولات اجتماعی از مؤلفه‍هایی هستند که در روند دگرگونی دستگاه زبانی به‌ویژه در روند تأثیر استعاره‌های ‍شناختی در ساختار افعال دخالت دارند. همان‌طورکه اشاره شد استعاره‍های شناختی ابزار‍هایی هستند که در درک و تجربۀ جهان پیرامون نقش و کارایی دارند و می‍توانند چنین تحولی را به‌خوبی نشان دهند یکی از بخش‍های دستگاه زبان که استعاره‌های شناختی در آن متجلی می‍شوند، افعال هستند. به همین دلیل به نظر می‌‌رسد تحلیل استعاره‍های شناختی در ساختار افعال بتواند دگرگونی‌های فکری و اجتماعی بسیاری را نشان دهد.

دورۀ مشروطه یا در معنایی وسیع‌تر دورۀ مدرن از ادوار بسیار مهم تحولات اجتماعی در ایران و تاریخ زبان و ادبیات فارسی است. در این دوره تغییرات زیادی در جامعه و به دنبال آن بینش افرادف و همچنین تعاملاتشان با داخل و خارج از کشور روی داد که تأثیراتی بنیادین بر دیدگاه آن‌ها نهاد. چنین تحولی خواه‌ناخواه به دگرگونی نوع تفکر و نگرش به جهان پیرامون می‌انجامد و طبعاً مؤلفه‌های دستگاه زبانی نیز به‌عنوان ابزار بازتاب‌دهندۀ این تحول، همراه با آن متغیر و دگرگون می‌شوند. ازاین‌رو، تحلیل بخش‍های مختلف دستگاهِ زبانیِ متون این دوره می‍تواند در تبیین سیر چنین تحولی کارآمد باشد. نخستین رمان‌ها و رمانواره‌ها فارسی گنجینه‌های خوبی برای بررسی استعارۀشناختی در قالب افعال هستند.

یکی از آثار آغازین این دوره سیاحت‌نامۀ ابراهی م‍بیگ مراغه‌ای است که از سرچشمه‌های پیدایش رمان فارسی به شمار می‌رود و می‍تواند پیکرۀ مناسبی برای بررسی تأثیر استعاره‌های شناختی بر ساختمان افعال باشد.  این پژوهش با روش استقرایی - تحلیلی و بر اساس پیکره‌ای از افعال آن کتاب در پی بررسی انواع استعاره‌های شناختی در افعال، تأثیر آن در ایجاد ساختمان افعال، رابطۀ تحولات اجتماعی و گوۀه استعارۀ شناختی در افعال است. هم‌چنین به دنبال بررسی این مسئله است که انواع استعاره‌های شناختی تا چه میزان بر ایجاد ساختمان افعال کتاب  سیاحت‌نامه ابراهیم بیگ تأثیر داشته و باچه بسامدی در ساختمان آن‌ها دخیل بوده‌اند. پیکرۀ پژوهش 120 صفحه از متن کتاب برگرفته از هر سه جلد آن بوده است.

2. پیشینۀ پژوهش

دربارۀ استعارۀ شناختی کتب زیادی تألیف شده از جمله کتاب‌های استعارههایی که باور داریم از جرج لیکاف و مارک جانسون[1] (1399)، مقدمه‌ای کاربردی بر استعاره از زولتان کوچش[2] (1398)، استعاره و شناخت از آزیتا افراشی (1395)، و تحلیل انتقادی استعاره از جاناتان چارتریس و بلک[3] (1398)؛ اما در حوزۀ بررسی تأثیر استعارۀ شناختی بر افعال، پژوهش‌ها اندک است یا صرفاً اشاراتی کلی به این مبحث داشته‌اند، از جمله:

  • گندمکار(1388) در پایان‌نامۀ بررسی معنایی افعال مرکب اندامبنیاد در زبان فارسی، مسئلۀ هستۀ معنایی افعال مرکب را که در ایجاد طرح‌واره‍ها دخیل هستند، مطرح می‍کند؛ هرچند آن را تفصیل نمی‍دهد اما نکته‌هایی مهم را در بررسی استعاری افعال بیان می‌دارد.
  • راستگو (1394) در پایان‍نامۀ تغییر معنایی واژگان در فارسی بر بنیاد معن‌شناسی تاریخی، تغییرات معنایی در حوزۀ درون‌زبانی را شامل مجاز و استعاره و ...؛ و برون‌زبانی را شامل مسائل سیاسی، اجتماعی و ... می‍داند که این دو نوع دسته‌بندی در تحلیل استعاره شناختی می‍تواند کارآمد باشد.
  • شریعتمداری (1396) در پایان‌نامۀ بررسی افعال استعاری در مفهومسازی طبق نظریۀ استعارۀ مفهومی، فقط به بررسی مبدأ و مقصد افعال بسیط در پیکرۀ مشخص‌شده در پژوهش می‌پردازد.
  • یوسفیان (1396) در پایان‌نامۀ بررسی استعاره مفهومی و تلفیق مفهومی در گرو‌های اسمی زبان فارسی، الگویی مبتکرانه برای بررسی انواع اسم مرکب ارائه می‌دهد که تا حدودی بر افعال نیز قابل انطباق است.
  • شمسی‌زاده (1397) در پایان‌نامۀ بررسی استعارۀ مفهومی در تاریخ بیهقی، به تقسیم‌بندی استعاره‌های شناختی و تحلیلی نسبتاً مختصر بسنده میکند که برای در نظر گرفتن طبقه‌بندی انواع استعاره‌های شناختی راهگشاست.

 تا کنون هیچ پژوهش مستقلی با عنوان «بررسی استعاره‍های شناختی در کتاب سیاحتنامۀ ابراهیمبیگ مراغه‌ا‍‍ی» انجام نشده است. تعداد پژوهش‍های مستقلی که افعال فارسی را از منظر استعاره‍های شناختی بررسی کرده باشند، کم است. از سوی دیگر اکثر همان تعداد اندک هم چهارچوب نظری مستقل و نظام‌مندی ارائه نداده‍اند اما می‍توانند راهگشای خوبی برای چهارچوب نظری در این حوزه باشند.

  1. مبانی نظری و روش پژوهش

چنان‌که اشاره شد اساس پژوهش حاضر بر دو پایه است: 1) استعارۀ‍ شناختی، 2) ساختار افعال. ازاین‌رو، در گام نخست این دو مؤلفه‌ و اجزای آن تبیین خواهد شد، سپس بر پایۀ چارچوب نظری مذکور سیاحتنامۀ ابراهیم بیگ نقد و تحلیل می‌شود.

  1. 1. استعارۀ شناختی

لیکاف نخستین کسی بود که اصطلاح "معنی‌شناسی شناختی" را مطرح کرد. در معنی‌شناسیِ شناختی° مفهوم یا معنی تحت تأثیر یک تجربۀ عینی یا حسی قراردارد که آن را در قالب صورتی زبانی نمایان می‌کند. معنی‌شناسان تجارب مختلف بشر را در ایجاد مفهوم‍سازی‍های مختلف دخیل می‍دانند و به استعاره که بخشی از این سازوکار است نیز چنین رویکردی دارند. مبنای این دیدگاه بر این اصل مبتنی است که نباید فقط در متون ادبی به دنبال استعاره بود، بلکه استعاره اساس اندیشیدن است؛ به عبارتی «معنی‍شناسان شناختی استعاره را منحصر به زبان ادب و شعر نمی‍دانند، بلکه آن را عنصری لازم برای اندیشیدن درمورد پدیده‍های جهان به حساب می‍آورند. درواقع استعاره بارزترین تجلی شناخت در انسان است» (گندمکار، 1391: 156). در چنین دیدگاهی اندیشیدن مساوی است با استعاره‌گرایی؛ به دیگر سخن، محال است اندیشه‌ای بدون استعاره نمود یابد. درواقع این قدرت استعارۀ مفهومی است که باعث بازنمایی اندیشه‍های نو در قالب واژه‍های جدید می‌شود و گویا بر اساس قیاس (زبانی) درک ما از محیط را گسترش می‍دهد. حاصل چنین نگاهی به استعاره «به‌عنوان بخشی از توانش شناختی و اجتماعی بشر موجب می‍شود، تفکری جدید در مفاهیمی نو با پیوست به واژه‍های قدیمی بازنمایی شود» (بلک، 1398 :11). ازاین‌روی می‌توان گفت استعاره ظرفیت انطباق، نقش اساسی، و ارتباط بالایی در تبادل معانی بین واژه‍ها دارد. کوتاه اینکه استعاره محور رشد اندیشه است و به پیکرۀ زبان جان می‍دمد.

استعارۀ مفهومی بر اساس کارکردها و نقش‌های متفاوت آن به سه گروه اصلی تقسیم می‍شود:

  1. 2. استعارۀ هستی‌شناسی    

 این استعاره وضعیتی مشخص‍تر به تجارب صورت‌بندی‌نشدۀ ما می‍بخشد. برای مثال برای اشاره، اندازه‍گیری، یا شناسایی تجربیاتی از آن‍ها استفاده می‍کنند که روشن‍تر صورت‌بندی شده‍اند. می‍توان گفت استعاره‍های هستی‍شناسی دقیقاً تجربه غیرشیء را به شیء تبدیل می‍کنند (کوچش، 1398: 64). بر این اساس یکی از اموری که باید در ذیل استعارۀ هستی‌شناختی بدان پرداخت، جان‌بخشی[4] است که متعلق به حوزۀ این نوع استعاره است نه دیگر انواع استعاره، و در بلاغت آن را با عنوان "استعاره مکنیّه" می‍شناسیم. پرسونیفیکاسیون یکی از حوزه‌های مشترک بین استعارۀ ادبی و استعارۀ شناختی است. در واقع کارکرد استعارۀ مکنیّه این است که یک مفهوم ذهنی را به یک تجربۀ عینی پیوند ‍دهد و در ساختار آن برخلاف دیگر انواع استعاره "مشبه" حاضر است نه "مشبهٌ‍به" و این باعث جدایی آن از حوزۀ استعاره نخواهد شد. زیرا درست آن است که برای مفهوم ادبی استعاره حضور یکی از طرفین تشبیه را در نظر بگیریم نه فقط "مشبهٌ‍به" را تا مبحث استعاره جامع و مانع بشود (رضایی جمکرانی، 1398: 209 – 215). در این نوع استعاره "مشبهٌ‍به" محذوف گاه انسان، گاه حیوان، و گاه غیرذی‍روح است که در هر صورت با تجربیات عینی ما مرتبط است و می‍تواند به حالت ترکیب اضافی باشد مثل: "دست سرنوشت" (مشبهٌ‌به: انسان، مشبه: سرنوشت که مفهومی ذهنی است)، "چنگال مرگ" (مشبهٌ‌به: پرندۀ شکاری، مشبه: مرگ که مفهومی ذهنی است) و "برگ‍ خشکیدۀ امید" (مشبهٌ‍به: گیاه، مشبه: امید که مفهومی ذهنی است)، یا غیراضافی باشد که به نوعی استعارۀ "تبعیّه" است (درواقع استعارۀ تبعیّه زیرمجموعه استعارۀ مکنیّه است) مثل "شادی آمد" (مشبهٌ‍به: انسان، مشبه: شادی که مفهومی ذهنی است)، "فکرهایم زوزه می‍کشیدند" (مشبهٌ‍به:گرگ، مشبه: فکر که مفهومی ذهنی است) و "کلمه روی دفترم رویید" (مشبهٌ‍به: گیاه، مشبه: کلمه که مفهومی ذهنی است). در پژوهش حاضر فقط ساختار غیراضافی مورد توجه است که با حوزۀ فعل ارتباط مستقیمی دارد نه ساختار اضافی آن.

3 .3.  استعارۀ ساختاری

 این استعاره مفهومی را در قالب مفهوم دیگر بیان می‍کند. مانند اکثر استعاره‍ها به شکل گزاره بیان می‍شود و درواقع به ما اجازه می‍دهد علاوه بر جهت‍مند ساختن مفاهیم، ارجاع به آن‍ها و ... عملکردهای بیشتری نیز داشته باشیم (لیکاف، 1399: 109-110).

  1. 4. استعارههای جهتی

 این استعاره با جهت‍های اصلی سروکار دارد و مراتب محدودتری برای مفاهیم مقصد ایجاد می‍کند. کارکرد شناختی این نوع استعاره، ایجاد انسجام و هماهنگی در مجموعه مفاهیم مقصدی است که در نظام مفهومی ما وجود دارد (کوچش، 1398: 64).

  1. 5. سازه‌های استعارۀ مفهومی

  همان‌طورکه گفته شد استعارۀ مفهومی درواقع، درک امور انتزاعی به‌وسیلۀ اموری عینی است؛ این درک و تجسم امور ذهنی همان استعاری‌اندیشیدن است. برای مثال مسائلی چون زمان، مرگ و نفرت که انتزاعی هستند، به شکل محسوس و با فرایند استعارۀ مفهومی درک می‍شوند. پس می‍توان گفت هر استعارۀ مفهومی شامل یک قلمرو "مبدأ" و یک قلمرو "مقصد" است. از طرف دیگر این دو قلمرو برحسب ارتباطی شکل می‍گیرند. درنتیجه هر استعارۀ مفهومی شامل سه سازه است:

  1. قلمرو مقصد یا هدف؛ «عموماً امور ذهنی و مفاهیم انتزاعی هستند یا به نسبت قلمرو مبدأ انتزاعی‍ترند» (شمسی‍زاده، 1397: 83)؛
  2. قلمرو مبدأ یا منبع؛ «عموماً امور عینی و آشناتر و قابل درک‍تر هستند» (همان‌جا)؛
  3. نگاشت؛ «مفهوم اصلی نظریۀ مفهومی نگاشت است. این اصطلاح از ریاضیات به زبان‍شناسی وارد شده است و به تناظرهای نظام‌مندی دلالت می‍کند که میان برخی حوزه‍های مفهومی وجود دارد» (افراشی، 1395: 15).

کوچش پربسامدترین مفاهیم حوزۀ مبدأ را «بدن انسان، سلامتی و بیماری، حیوانات، گیاهان، ساختمان، بازی، ورزش و ...» می‍داند. با توجه به این فهرست می‍توان نتیجه گرفت که مفاهیم حوزۀ مبدأ به تجربیات واقعی انسان متعلقند و از طرفی پربسامدترین مفاهیم حوزۀ مقصد را «عواطف، آرزو، اخلاقیات، اندیشه، جامعه و ملت، سیاست، مناسبات انسانی و زمان و ...» در نظر می‍گیرد که بیانگر انتزاعی بودن و پیچیدگی شناختی مفاهیم حوزۀ مبدأ است (همان: 17-18).

در این پژوهش از دو اصطلاح "هدف و منبع" استفاده می‌شود که کلمات دقیق‍تری برای درک قلمروهای دوگانه نگاشت هستند.

  1. 6. فعل

 همان‌طورکه اشاره شد یکی دیگر از مؤلفه‌های اصلی‌ پژوهش حاضر، فعل و ساختارهای آن است. یکی از مباحث مهم هر زبان فعل و اجزای آن است. در زبان فارسی نیز فعل از جنبه‌های صرفی،  نحوی و معنایی قابل بررسی است. توجه به جنبه‍های مختلف آن موجب می‌شود تا درک و به تبع آن، تحلیل درست‌تری از فعل ارائه شود. از جنبۀ صرفی «فعل یا ساده است یا غیرساده؛ افعال غیرساده بر اساس تفاوتشان عبارت‌اند از: 1) پیشوندی؛ 2) مرکب؛ 3) عبارت فعلی؛ 4) فعل یک‌شخصه»  (مهرآوران،  1400: 55). در این پژوهش به دلیل کم‌بسامدی "افعال یک‌شخصه" از حوزۀ بررسی خارج شد.

  1. 6. 1. فعل ساده

 «فعل ساده یا بسیط فعلی است که بن مضارع آن یک جزء معنی‌دار یعنی یک تکواژ آزاد است یا مصدر آن‌ها غیر از بن ماضی و پسوند "ن" جزئی دیگر ندارد» (همان: 60) مانند فعل "رفت" که فقط از یک تک‍واژ آزاد ساخته شده است. تعداد فعل‍های ساده در زبان فارسی امروز فراوان  نیست و حدود سیصد فعل است و همین باعث می‍شود بر دیگر انواع فعل تأکید شود.

  1. 6. 2. فعل غیرساده

3. 6. 2. 1. فعل پیشوندی

  بعد از افعال ساده افعال پیشوندی نسبت به دیگر افعال کم‌بسامدتر هستند. این فعل از یک پیشوند و یک فعل ساده تشکیل می‌‌شود. مانند فعل "درآمد" که از پیشوند "در"و فعل "آمد" تشکیل شده است.

  1. 6. 2. 2. عبارت فعلی

 عبارت فعلی برخلاف فعل ساده و بقیۀ افعال از چند جزء ساخته می‌شود و «نوعی فعل است که ساختار آن از چند جزء ساخته می‍شود» (همان: 86) باید توجه کرد عبارت فعلی از چند جزء ساخته شده اما تمامی اجزا در نهایت یک معنی را تشکیل داده‍اند. معمولاً عبارت فعلی از یک حرف اضافه، یک اسم یا صفت، و یک فعل درست می‌شود مانند:«گذشته را به فراموشی سپرد» که به حرف اضافه، فراموشی اسم و سپرد فعل است.

  1. 6. 2. 3. فعل مرکب

  این فعل، پرکاربردترین فعل از نظر ساختار در زبان فارسی است؛ «فعل مرکب فعلی است که از ترکیب یک اسم یا صفت و یک فعل  ساخته می‍شود و مجموعاً یک معنی دارد» (همان: 106) مانند: «من کتاب را پیدا کردم» دو کلمۀ پیدا و کردم در ترکیب ساختمان فعل و با توجه به بافت جمله یک معنای واحد را می‍سازند و فعل مرکبی را تشکیل می‍دهند.

پس در تشخیص فعل مرکب باید به دو نکته توجه داشت: 1) ساختار فعل مرکب و 2) معنای آن؛ زیرا از ترکیب دو جزء در کنار هم باید به معنای واحدی رسید و در آنِ واحد با بررسی آن دو جزء در بافت جمله هم به معنای واحدی رسید. «طبعاً فعل‍ها فقط یک معنی ندارند و در بافت و ساخت جمله‍ها معانی گوناگونی را نشان می‍دهند ... بافت تنها در معنی واژه‍ها یا جمله تأثیرگذار نیست بلکه در چگونگی ساخت برخی از واژه‍ها به‌ویژه فعل و ویژگی‍های صرفی فعل نیز تأثیرگذار است. با توجه به بافت زبانی سخن می‍توان تشخیص داد که آیا فعل ساده است یا مرکب یا عبارت فعلی» (همان: 10).

بنابراین با توجه به بافت‌مند بودن استعارۀ‍ شناختی و سازوکاری که در خلق معنا و ساختار فعل دارد، تأکید این پژوهش بر بافت جمله خواهد بود‌؛ زیرا بافت سخن تعیین‍کنندۀ ساختار اصلی و معنای هر نوع کلمه اعم از فعل است.

  1. 7. روش پژوهش

بر اساس آنچه آمد، بخشی از بررسی افعال کتاب سیاحت‌نامه بر پایۀ تقسیم‍بندی‌ استعارۀ شناختی است، اما ازآنجاکه اساساً مفاهیم استعاری لایه‍ای هستند به صرف این تقسیم‍بندی نمی‍توان به نتیجه‍ای مطلوب رسید، باید با دیدی التقاطی افعال را تحلیل و بررسی کرد. درواقع، هیچ‌‌یک از پژوهش‍های موجود الگو و روش تحلیلی کارآمدی برای بررسی افعال ارائه نداده‍ا‍ند، ولی با کمی تأمل و ترکیب روش‍های موجود می‍توان روشی برای بررسی استعاره‍شناختی و تأثیر آن بر افعال ارائه داد.

با بررسی چند پژوهش که در پیشینه نیز از آن‌ها یاد شد، به الگویی نسبی برای پژوهش دست یافتیم. پیش از طرح این الگوی باید نکتۀ مهمی را مطرح کرد که در بررسی استعاره‍شناختی باید در نظر قرار گیرد و آن "بافت زبانی" است. هم‌نشینی کلمات با دیگر عناصر فهم معنای کلمات را ممکن می‍کند. در زبان فارسی نیز افعال با توجه به عناصر هم‌نشین در جمله از نظر معنا و ساختار متحول می‍شوند و این مسئله در بررسی استعارۀ‍ شناختی بسیار اهمیت دارد، زیرا معنا محور اصلی است و برای رسیدن به تحلیلی کامل باید محور هم‌نشینی کلمات را درنظر گرفت. می‍توان نظر صفوی دربارۀ "چندمعنایی ترکیبی" را به استعاره‍های شناختی نیز تعمیم داد که «در چندمعنایی ترکیبی ما با واژه‍ای سروکار داریم که بر حسب واحدهای هم‌نشین خود معنی می‍پذیرد؛ بنابراین درک هر یک از این معانی منوط به درک واحدهای هم‌نشین است» (1391: 127).

افزون بر محور هم‌نشینی کلمات، زبانشناسان شناختی معتقدند که کلمات ظرف معنا نیستند بلکه امکان دسترسی به بخش‍هایی از معنای دانش‍نامه‍ای کلمات را به ما می‍دهند. در این رویکرد معنای دانش‍نامه‍ای فراتر از دانش اهل زبان، و متأثر از دانش ما از جهان بیرون است. این معنای دانش‍نامه‍ای فقط در بافت ظهور می‍کند. به کلامی دیگر، معنا ماهیت پیدایشی دارد و عوامل متعدد بافتی باعث انتخاب مفهوم موردنظر ما از بین اطلاعات دانش‍نامه‍ای می‍شود. به اعتقاد لنگکر[5] در این نوع رویکرد شناختی° عناصر واژگانی نقاط دسترسی به معنا‍ هستند نه حامل معنا، و با توجه به بافت مفهومی به ما می‍دهند؛ به این صورت که معنای مرکزی واژه ثابت است اما اطلاعات دانش‍نامه‍ای کلمات پویا و متغیر است. به  عبارت ساده‍تر جایگاه معنی در بافت (زبانی، فیزیکی، اجتماعی و..) است (بهرامی خورشید،1400: 71-72) در نتیجه بخشی از توجه این پژوهش به‌منظور تحلیل و بررسی دقیق‍تر، به بافت زبانی معطوف خواهد بود.

گام نخست این الگو مسئلۀ مطرح‌شده در پایان‍نامۀ شریعتمداری بود؛ توضیحی در حد یک بند دربارۀ لایه‍ای بودن استعاره و نقش جزءِ غیرفعلی در خلق استعاره یا برعکس نقش استعاره در انتخاب نوعِ جزءِ غیرفعلی ارائه می‍شود. این توضیح گرچه مختصر است اما مفید و کارآمد واقع شد: «نکته قابل توجهی که درمورد افعال مرکب به چشم می‍خورد امکان لایه‍ای بودن مفاهیم استعاری در آن‌هاست. بدین ترتیب در لایۀ نخست، ابتدا تنها بخش غیرفعلی مفهوم استعاری می‍پذیرد. برای مثال در فعل "وقت خریدن" ابتدا واژه "وقت" به‌عنوان ماهیت وجودی ارزشمند درنظر گرفته شده است، سپس در لایۀ دوم که به صورت و نوع ترکیب واژه‌ها مرتبط است، مفهوم استعاری دیگری به لایه اول افزوده می‍شود و درنهایت یک مفهوم واحد در ذهن شکل می‍گیرد» (شریعتمداری، 1396: 49).

اولین مسئله این است که جزءِ غیرفعلی را می‍توان در سطحی عام‌تر و نه فقط در خصوص افعال مرکب در نظر گرفت. به این صورت می‌توان این تقسیم‍بندی را مبنا قرار داد: 1) جزءِ غیرفعلی (قسمت غیرقابل‌صرف) در فعل مرکب؛ 2) پیشوند در فعل پیشوندی؛ 3) در فعل ساده، بقیۀ ارکان جمله؛ 4) در عبارت فعلی، کل عبارت بدون در نظر گرفتن فعل.

گام دوم با بررسی پایان‍نامه‌های بهاره یوسفیان و امیر ترابیان حاصل شد که با اندکی تغییر قابل‌تعمیم به افعال است. در این پایان‍نامه‌ها الگویی برای بررسی استعاره‍های مفهومی در گروه‍های اسمی ارائه شده است. گروه‍های اسمی به دو بخش اصلی "درون مرکز"و "برون‌مرکز" تقسیم شده‍اند و این تقسیم‍بندی براساس هسته یا همان کلمه‍ای است که محور معنا قرار می‍گیرد؛ برای مثال در ترکیب واژۀ "سفره‍خانه" قسمت عمدۀ بار معنای ترکیب را "خانه" بر عهده دارد و بدون این کلمه معنا ناقص است. پس، چنین ترکیبی "درون مرکز" نامیده می‍شود زیرا هستۀ مرکزی معنا یکی از کلمات درون ترکیب است.

در ترکیب "برون‌مرکز"هیچ یک از کلمات بار معنایی کلمه را عهده‍دار نمی‍شوند و تک‌تک واژه‌ها هیچ معنایی به ترکیب نمی‍دهند، بلکه با هم‌نشینی معنایی را ایجاد می‍کنند. پس، چون کلمۀ مرکزی برای معنا وجود ندارد "برون‌مرکز" نامیده می‍شود.

در نهایت، در مبحث بررسی استعارۀ مفهومی پس از تقسیم افعال به انواع استعاره مفهومی، می‍توان با الگوی "درون مرکز"و "برون‌مرکز" و "متوازن" به این نتیجه رسید که چقدر افعال و چقدر دیگر عناصر جمله در هر یک از انواع استعارۀ مفهومی نقش داشته‍ا‍ند یا برعکس استعارۀ مفهومی در ایجاد آن‌ها نقش‍آفرین بوده است.

"مرکز" در این پژوهش "عنصر صرفی فعل" است که بقیۀ عناصر تشکیل‌دهندۀ فعل یا جمله با توجه به دخالت در مفهوم آن به "درون مرکز"و "برون‌مرکز" تقسیم می‍شوند. به این صورت که اگر تنها بخش صرفی عنصر اصلی مفهوم باشد، در تقسیم‍بندی "درون مرکز" جا می‍گیرد و اگر محور اصلی، مفهوم بخش‍های دیگر فعلی به‌جز بخش صرفی یا عناصر دیگر جمله باشند، در تقسیم‌بندی "برون‌مرکز" جا می‍گیرد.

افزون بر این دو الگو، براساس بررسی‍های انجام شده بخشی دیگر نیز به پژوهش اضافه شد که "متوازن" نام دارد تا بتوان به بررسی جامع‍تری رسید و همۀ افعال را پوشش داد. در ساختار بعضی افعال هم بخش یا بخش‍های غیرصرفی و هم صرفی به یک اندازه در ایجاد مفهوم استعاری سهیم بوده‍اند و هر دو سازندۀ مفهوم و معنایند.

الگوی پژوهشی ما به این صورت است که استعاره‌ها در پیکرۀ انتخاب‌شده، اول به استعاره‌های هستی‍شناختی، ساختاری، و جهتی تقسیم می‍شوند. بعد از تهیه بسامدها و آمار هر کدام از این استعاره‍ها به درون‌مرکز، برون‌مرکز، و متوازن تقسیم می‍شوند؛ و درنهایت مشخص می‍شود که بسامد درون‌مرکز، برون‌مرکز، و متوازن کدام نوع فعل بیشتر است و در چه نوع استعاره‍ای فعل، محور معنای استعاری بوده و در چه نوع استعاره‍ای بقیۀ ارکان محور معنا بوده‍ا‍ند.

پس مفهوم درون‌مرکز و برون‌مرکز در این الگو با پژوهش‍های دیگر کمی متفاوت است؛ به این صورت که مرکز مورد نظر ما در هر فعل، جزءِ صرفی فعل خواهد بود. اگر بخش صرفی فعلی حامل عمده معنا باشد، "درون مرکز"نامیده می‍شود و اگر بخش صرفی فعلی حامل عمده معنا نباشد و بخش غیرفعلی یا بقیۀ ارکان جمله  نقش حامل داشته ‍باشند، "برون‌مرکز" نامیده می‍شوند. اگر بخش یا بخش‍های غیرفعلی و فعلی هر کدام در محور هم‌نشینی در مرکزیت معنا قرار دارند و قابل تفکیک نیستند "متوازن" نامیده می‍شوند.

  1. بحث و بررسی

4. 1. پیکرۀ پژوهش: سیاحت‌نامۀ ابراهیمبیگ

با آغاز مدرنیته در ایران ادبیات نیز مانند سایر بخش‍های جامعه به مرحلۀ جدیدی ورود می‍کند و انواع ادبی مختلفی در آن ایجاد یا دچار تحول می‍شوند که یکی از آن‌ها "رمان" است. درمورد نخستین رمان فارسی اختلاف بسیاری است، اما کسانی چون عابدینی نخستین "رمان‍وارۀ" فارسی را سیاحت‌نامه و آرین‍پور آن را نخستین رمان اصیل اجتماعی دانسته‍اند. «سیاحت‌نامۀ ابراهیمبیگ یک قصۀ سیاسی عاشقانه است که با طنز و عصبیت روایت می‍شود. داستانی که با گزارش واقع‍گرای یک مسافرت آغاز می‍شود، اندک اندک در انتها معنایی تمثیلی می‍گیرد، یعنی پوستۀ حادثه‍ها را می‍شکافد و به حوادث و بازیگران خود معنایی تاریخی یا اسطوره‍ای می‍بخشد و بدین طریق در گنجینه ادبیات نوین ایرانی جایگاهی ممتاز می‍یابد» (مراغه‌ای، 1401: 13).

اهمیت این کتاب به‌عنوان یکی از پیشتازان رمان‍نویسی در ایران، و جریان‍ساز تأثیرگذاری که بر محتوا و ساختار نثرهای بعد از خود داشته، کاملاً مغفول مانده است. شروع جریان مدرنیته و به دنبال آن پیدایش جریان رمان‍نویسی که سیاحت‌نامه در صدر این متون است، قطعاً با تحولاتی در زبان و کلمات همراه بوده و پوستۀ جدیدی از زبان را شکل داده است. درواقع، «تغییر و تحولاتی که در یک جامعۀ زبانی رخ می‍دهد، ارتباط تگاتنگی با کلمات آن جامعه دارد. علل مختلف درونی و بیرونی در زبان در شکل‍گیری و یا از میان رفتن کلمات مؤثر است ... . هرگاه در یک جامعۀ زبانی واژه‍ای برای بیان مصداق یا مفهومی وجود نداشته باشد، اعضای جامعۀ زبانی برای رفع نیاز خود از دالّی تازه استفاده می‍کنند، به بیانی حضور مفهومی تازه، واژه تازه‍ای را می‌طلبد» (راستگو، 1394: 57-58).

بی‍شک، برساخت‍های زبانی کتاب سیاحت‌نامه تحت تأثیر مدرنیته است و استعارۀ شناختی می‌تواند یکی از ابزارهای دخیل و راهگشا در آفرینش این برساخت‍های زبانی باشد. از طرفی افعال در زبان فارسی همیشه نقش کلیدی داشته‍اند و با توجه به حجم بالای آن‍ها و بافت زبانی، یکی از منعطف‍ترین عناصر زبانی در تحول معنا هستند و دچار دگردیسی و تغییرات فراوانی شده‍اند و بررسی آن‌ها رمزگشای بخش‍های مهمی از زبان خواهد بود.

 اگر چه نویسنده سیاحت‌نامه به بهره‍وری از استعارۀ ‍شناختی برای خلق و بازآفرینی مفاهیم آگاه نیست و استعاره ماحصل انتقال از دنیای ناخودآگاه به دنیای ادراکی و ملموس است، اما بررسی کلیدی و دقیق می‍تواند این سازوکار را رمزگشایی کند و پیکرۀ مناسبی از این کتاب برای بررسی تأثیر استعاره‍های شناختی بر ساختمان افعال ارائه دهد.

  1. 2. تحلیل داده‌ها

مجموع کل افعال در پیکرۀ انتخابی پژوهش، 4136 فعل است که البته همۀ افعال در حوزۀ بررسی قرار نمی‍گیرند؛ به‌خصوص که بخشی عظیمی از جملات -با توجه به ویژگی سبکی این دوره- با صفت مفعولی جانشینِ فعل پایان یافته است و در شمارش کلی نیز آن‍ها محاسبه شده‍اند، یعنی مجموع افعال جملات و صفت‍های مفعولی جانشین فعل، رقم 4136 را دربرگرفته، اما در بررسی استعاره‍ها تنها به فعل‍هایی که تحت‍تأثیر استعاره‍های شناختی‍اند، پرداخته شده است. در نهایت، مجموع کل افعال منطبق با اهداف این پژوهش، 343 فعل است.

  1. 2. 1. استعارۀ هستی‌شناختی

پر بسامدترین استعارۀ موجود در پیکرۀ انتخابی ما، استعارۀ هستی‍شناختی است. در همه انواع فعل بیشترین درصد را استعاره هستی‍شناختی داراست. از مجموع 117 فعل مرکبی که در دستۀ استعارۀ هستی‍شناختی قرار گرفته‍اند، 68 فعل متوازن هستند به این صورت که هم عناصر صرفی و هم عناصر غیرفعلی در ایجاد معنای فعلی به یک اندازه دخیلند. نمونه‌ها:

1) «بیگ‍افکندی کجا تشریف خواهد برد» (مراغه‍ای، 1401: 33).

در این جمله هر دو کلمۀ  تشریف و برد  در تکمیل معنای استعاری نقش دارند و نقش هر دو جزء محوری است. همان‌طورکه گفته شد، استعاره‍های هستی‍شناسی تجربۀ غیرشیء را به شیء تبدیل می‍کند که در این عبارت نیز این اتفاق افتاده است؛ کلمۀ "تشریف" به‌عنوان حوزۀ هدف، شیئی در نظر گرفته شده که با انتقال به حوزۀ هدف که "بردن" است، مفهوم جدیدی را از فعل "رفتن" می‌سازد که درواقع این فعل تحت نگاشت «تشریف شیء است» قرار می‍گیرد.

2) «خدمت بی رفعت صورت نبندد» (همان: 375). در این جمله، "خدمت" که تجربۀ غیرشیئی است به شیء تبدیل می‍شود و تحت نگاشت «خدمت صورت و شکل است» قرار می‌گیرد. به این صورت که از حوزۀ منبع "صورت نبندد" به حوزۀ هدف "خدمت" منتقل می‍شود و مفهوم جدیدی را از "عملی شدن کاری"می‍سازد و هر دو عنصر به یک اندازه در ایجاد معنای جدید دخیلند.

3) «فضایح اعمال آنان را انتشار می‍دادند» (همان: 696). در این جمله، "فضایح"که تجربۀ غیرشیئی است، به شیء تبدیل می‍شود و تحت نگاشت «جسم است » قرار می‌گیرد به این صورت که از حوزۀ منبع "انتشار می‍دادند"به حوزۀ  هدف "فضایح" منتقل می‍شوند و مفهوم جدیدی از فعل یعنی" افزایش و گسترش" را می‍سازند که همۀ عناصر، به یک اندازه در ایجاد معنای جدید دخیلند.

در تقسیم‍بندی برون‌مرکز  49 فعل قرار دارند که درواقع عنصر غیرفعلی نقش محوری در ایجاد مفهوم اصلی دارد. مثال‌ها:

4) «سلطان را اوقات تلخی رخ نمود» (همان: 263). "اوقات" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت «اوقات  مانند انسانی است که چهره دارد» قرار می‌گیرد و با هم‌نشینی از حوزۀ منبع "رخ نمود" به حوزۀ هدف "اوقات" منتقل می‍شود و مفهوم جدیدی از "اتفاق" را می‍سازند، اما عنصر اصلی در ایجاد مفهوم فعل مرکب کلمه "رخ" است و عنصر صرفی نقشی محوری در معنا ندارد.

5) «عنان سخن رها کرد» (همان: 377). "عنان سخن" که تجربۀ غیرشیئی است و در دل خود نیز استعارۀ ساختاری دارد، تحت نگاشت «سخن حیوان است» قرار گرفته و از حوزۀ منبع "عنان رها کردن" به حوزۀ هدف "سخن" منتقل می‍شود و مفهوم جدیدی از "صحبت کردن" را می‍سازد اما عنصر اصلی در ایجاد مفهوم فعل مرکب کلمۀ "رها" است و عنصر فعلی نقش محوری ندارد.

6) «بیست سال عمر در تحصیل لفاظی تلف کرده‍ای» (همان: 376). "عمر" که تجربه غیرشیئی است، تحت نگاشت «عمر حیوان است» از حوزۀ منبع "تلف کردن" به حوزۀ هدف "عمر" منتقل می‍شود و مفهوم جدیدی از "هدر دادن" را می‍سازد، اما عنصر اصلی در ایجاد مفهوم فعل مرکب کلمۀ "تلف" است و عنصر فعلی نقش محوری ندارد.

در بخش فعل مرکب، موردی درون‌مرکز یافت نشد.

از مجموع 107 فعل ساده‍ای که در دستۀ استعارۀ هستی‍شناختی قرار گرفته‍اند، 56 فعل در تقسیم‍بندی برون‌مرکز است که درواقع عنصر غیرفعلی در ایجاد مفهوم اصلی نقش محوری دارد و نکتۀ قابل توجه این است که در همۀ این جملات، عنصر غیرفعلی نقش "مسند" را دارد و کل 53 جمله، جمله‍های اسنادی‍اند.

همان‌طورکه پیش از این اشاره شد، در بررسی استعارۀ شناختی هم‌نشینی کلمات با دیگر عناصر است که فهم معنای کلمات را ممکن می‍کند و باید به عناصر هم‌نشین در جمله از نظر معنا و ساختار توجه کرد. در این بخش باید برای فهم معنا به کل عناصر جمله توجه ویژه داشت. مثال‌ها:

7) «چشم و گوش مردم باز شد» (همان: 696). "آگاهی" که تجربۀ غیرشیئی است و بخشی از آن به واسطۀ چشم و گوش درک می‍شود، تحت نگاشت «آگاهی جسم دارد» قرار گرفته است و از حوزۀ منبع "باز شدن"به حوزۀ هدف "آگاهی" منتقل می‍شود و مفهوم جدیدی از "آگاهی" را ایجاد می‍کند و عناصر اصلی در ایجاد معنا نهاد و مسند هستند و فعل در معنا نقش‍محوری ندارد.

8) «فرنگی‍مآبی شما را دامنگیر گشته است» (همان: 377). "فرنگی‍مآبی" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت «فرنگی‍مآبی جسم است» قرار دارد و  از حوزۀ منبع "دامن‍گیری" به حوزۀ هدف "فرنگی‍مآبی" منتقل شده که مفهوم جدیدی از "گرفتار شدن" را ایجاد می‌کند. عنصر اصلی در ایجاد مفهوم استعاری کلمۀ "دامنگیر" است که در نقش مسند واقع شده و عنصر فعلی در ایجاد معنای استعاری نقشی ندارد.

9) «دلم ناچار خون شد» (همان: 35). "دل" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت «دل انسان است» قرار گرفته و از حوزۀ منبع "خون شدن" به حوزۀ هدف "دل" منتقل شده و مفهوم جدیدی از "ناراحتی" ایجاد می‌کند. عنصر اصلی در ایجاد مفهوم استعاری کلمۀ "خون" است که در نقش مسند واقع شده و عنصر فعلی نقشی در ایجاد معنای استعاری ندارد.

در تقسیم‍بندی متوازن 51 فعل قرار دارند؛ به این صورت که هم عناصر صرفی و هم عناصر غیرفعلی به یک اندازه در ایجاد معنای فعلی دخیلند. مثال‌ها:

10) «بر خود یک نامی بسته‍اند» (همان: 695) "نام" که تجربۀ غیرشیئی است که تحت نگاشت «نام وسیله و شیء است» قرار گرفته، از حوزۀ منبع "بسته‍اند" به حوزۀ هدف "نام" منتقل شده و مفهوم جدیدی از "نامیدن" را ساخته است. هر دو عنصر فعلی و غیرفعلی به یک اندازه در ایجاد معنای جدید این فعل ساده دخیلند.

11)  «زحمات فکریه خود را می‌فروشند» (همان: 693) عبارت "زحمات فکریه" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت «زحمات فکریه وسیله و شیء است» قرار گرفته، از حوزۀ منبع "می‍فروشند" به حوزۀ هدف "زحمات فکریه" منتقل می‍شود و مفهوم جدیدی از "بی‌ارزش کردن" را می‍سازد. هر دو عنصر فعلی و غیرفعلی به یک اندازه در ایجاد معنای جدید این فعل ساده دخیلند.

12) «و دل یک شهر بسوزانیدند» (همان: 361) عبارت "دل یک شهر" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت"دل آتش است" قرار گرفته و از حوزۀ منبع "بسوزانیدند" به حوزۀ هدف "دل" منتقل می‍شود و مفهوم جدیدی از "ناراحتی و حسرت"را می‍سازد. هر دو عنصر فعلی و غیرفعلی به یک اندازه در ایجاد معنای جدید این فعل ساده دخیلند.

در بخش فعل ساده، با توجه به ساختار فعل که یک تکواژ آزاد قاموسی است، در تقسیم‍بندی درون‌مرکز، موردی یافت نشد.

از مجموع 12 فعل پیشوندی که در دستۀ استعارۀ هستی‍شناختی قرار گرفته‍اند، تمامی فعل‍ها متوازن هستند به این صورت که هم عناصر صرفی و هم عناصر غیرفعلی در ایجاد معنای فعلی، به یک اندازه دخیلند و باید توجه ویژه‍ای نیز به روابط هم‌نشینی کلمات داشت. مثال‌ها:

13) «شانزده میلیون منات منفعت برداشت» (همان: 44) کلمۀ "منفعت" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت «منفعت شیء و وسیله است» قرار گرفته و از حوزۀ منبع "برداشت"  به حوزۀ هدف "منفعت" منتقل شده است که مفهوم جدیدی از  "سودمندی" را می‍سازد و هر دو عنصر فعلی و غیرفعلی به یک اندازه در ایجاد مفهوم جدید این فعل پیشوندی دخیلند.

14) «سر سخن را به طرف تجارت برگردانیده» (همان: 47) "سر سخن" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت «سخن جسم است» قرار گرفته و از حوزۀ منبع "برگردانیده" به حوزۀ هدف "سخن"منتقل شده است و مفهوم جدیدی از "عوض کردن صحبت" را می‍سازد. عنصر فعلی و غیرفعلی به یک اندازه در ایجاد مفهوم جدیدِ این فعل پیشوندی نقش دارند.

 15) «از فیضتان ... تمتع بتوان برداشت» (همان: 378) "تمتع" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت «تمتع وسیله و شیء است» قرار گرفته و  از حوزۀ منبع "برداشت" به حوزۀ هدف "تمتع" انتقال یافته است که مفهوم جدیدی از  "بهره‍مندی" را می‍سازد. عناصر فعلی و غیرفعلی در ایجاد معنای جدید این فعل پیشوندی به یک اندازه دخیلند.

در بخش فعل پیشوندی در تقسیم‍بندی درون‍مرکز، موردی یافت نشد.

از مجموع 42 عبارت فعلی که در دستۀ استعارۀ هستی‍شناختی قرار گرفته‍اند 41 مورد متوازن هستند؛ به این صورت که هم عناصر صرفی و هم عناصر غیرفعلی در ایجاد معنای فعلی، به یک اندازه دخالت دارند و باید توجه ویژه‍ای به روابط هم‌نشینی کلمات نیز داشت. مثال‌ها:

16) «پیشتر همه‌ساله از این امتعه چندین هزار بار بدین صفحات آورده می‍فروختیم ولی امروز به قدر درصدی یک زمان‍های پیش، به خرج نمی‍رود» (همان: 47) "خرج" که تجربۀ غیرشیئی است تحت نگاشت «خرج مسیر است» قرار می‌گیرد و از حوزه منبع "به.. می‍رود"به حوزۀ هدف "خرج "منتقل می‍شود و مفهوم جدیدی از  "خرج شدن" را می‍سازد. هر دو عنصر فعلی و غیرفعلی به یک اندازه در ایجاد معنای جدید این عبارت فعل دخیلند.

17) «این نعمت را ملت به دست آورده» (همان: 697) مفهوم "نعمت" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت «نعمت وسیله و شیء است» قرار گرفته و از حوزۀ منبع "به دست آوردن "به حوزۀ هدف "نعمت" منتقل می‌شود که مفهوم جدیدی از "یافتن" را می‍سازد. هر دو عنصر فعلی و غیرفعلی به یک اندازه در ایجاد معنای جدید این عبارت فعلی دخیلند.

در تقسیم‍بندی برون‍مرکز فقط یک فعل قرار گرفت که درواقع عنصر غیرفعلی نقشی محوری در ایجاد مفهوم اصلی داشت و در کنار آن باید به روابط هم‌نشینی کلمات نیز توجه ویژه‍ای کرد:

18) «قانون مشروطیت را... برقرار نمود» (همان: 697) "قانون" که تجربۀ غیرشیئی است، تحت نگاشت «قانون جسم است»  از حوزۀ منبع "برقرار نمود" به حوزۀ هدف "قانون" منتقل شده است و مفهوم جدیدی از "تثبیت شدن" را ایجاد می‍کند که عنصر اصلی در ایجاد مفهوم استعاری کلمۀ "برقرار"است. عنصر فعلی که "نمود" است، نقش محوری در ایجاد معنای استعاری ندارد.

در بخش عبارت فعلی در تقسیم‍بندی درون مرکز، موردی یافت نشد.

  1. 2. 2. استعارۀ ساختاری

در بررسی استعارۀ ساختاری، با این نکتۀ مهم مواجه شدیم که این استعاره ارتباط مستقیمی با فعل چه در معنا و چه در ساختار ندارد و بیشتر به صورت عبارت یا گزاره به کار می‍رود. باید توجه داشت که استعارۀ مفهومی در ساختار کاملاً متفاوت با استعاره ادبی است. با اینکه مشبه و مشبهٌ‌به در استعارۀ مفهومی حاضر هستند، اما  مفهوم استعاری است که در نظر گرفته می‍شود نه ساختار. از طرفی الگوی برون‍مرکز و درون‍مرکز و متوازن بر این نوع استعاره قابل انطباق نیست چون اساساً فعلی در ساختار آن حضور ندارد یا اگر حضور دارد، به صورت غیرمستقیم در مفهوم دخیل است.

طبق الگوی تحلیل هر نوع استعارۀ مفهومی با توجه به فعل بررسی می‍شود. در مورد استعاره‌های ساختاری، جمله‍هایی که فعل ساده، مرکب و ... دارند بررسی شدند. ملاک تقسیم‌بندی جملاتی است که در آن به‌طور هم‍زمان هم استعارۀ ساختاری و هم این چند نوع فعل وجود دارد، نه صرفاً فعل. درواقع هدف از ارائۀ تحلیل از استعارۀ ساختاری نشان دادن عدم تأثیر مستقیم آن بر ایجاد یا دگرگونگی افعال در مقایسه با دیگر انواع استعارۀ مفهومی است.

در پیکرۀ پژوهش 14جمله فعل مرکب دارد که در آن 14 استعارۀ ساختاری به کار رفته است. 33 جمله فعل ساده دارد که در آن34 استعارۀ ساختاری به کار رفته، 2جمله فعل پیشوندی دارد که در آن 2 استعارۀ ساختاری  و 3 جمله عبارت فعلی دارد که در آن 3 عبارت فعلی به کار رفته است. مثال‌ها:

19) «امروز نیز از چاشنی وصف‍العیش نصف‍العیش لذت ببرد» (همان: 34) مفهوم "عیش" در قالب مفهوم "چاشنی" قرار گرفته و از طریق آن درک می‍شود. به نوعی "عیش" تحت نگاشت «عیش مزه است»  قرار می‌گیرد. درواقع حوزۀ منبع "عیش" و حوزۀ هدف "چاشنی" است.

20) «از چیدن ثمرات فتح تا یک درجه محروم کردند» (همان: 379) مفهوم "فتح " در قالب مفهوم "ثمره" قرار می‌گیرد و از طریق آن درک می‍شود. به نوعی "فتح"  تحت نگاشت «فتح میوه است»  قرار می‌گیرد. درواقع حوزۀ منبع "ثمره" و حوزۀ هدف "فتح" است.

21) «مایۀ افتخار و مزید امیدواری و سبب مباهاتم گشته» (همان: 689)  مفهوم "افتخار" در قالب مفهوم "مایه" قرار گرفته و از طریق آن درک می‍شود. به گونه‌ای "افتخار" تحت نگاشت «افتخار سازه است» قرار گرفته و درواقع حوزۀ منبع "مایه" و حوزۀ مقصد "افتخار" است.

22) «ریشۀ ظلم  برکَند» (همان: 697) مفهوم"ظلم" در قالب مفهوم "ریشه" قرار گرفته است و از طریق آن درک می‍شود. به نوعی "ظلم" تحت نگاشت «ظلم درخت است»  قرار گرفته و حوزۀ منبع "ریشه" و حوزۀ هدف "ظلم" است.

23) «نهال عدل و داد برنشاند» (همان: 697) مفهوم"عدل"در قالب مفهوم "نهال" درک می‍شود؛ حوزۀ مقصد "نهال"و حوزۀ مبدأ عدل است.

  1. 2. 3. استعارۀ جهتی

بعد از استعارۀ هستی‍شناختی، استعارۀ جهتی پربسامدترین استعارۀ موجود در پیکرۀ انتخابی است که در ساختار فعل تأثیر مستقیم دارد. از مجموع 2 فعل مرکبی که در دستۀ استعاره جهتی قرار گرفته‍اند، هر دو فعل متوازن هستند، به این صورت که هم عناصر صرفی و هم عناصر غیرفعلی در ایجاد معنای فعلی به یک اندازه دخیلند. مثال‌ها:

23) «گفتم پول تذکره این شصت هزار را که به مبالغ گزاف سر می‍زند ...» (همان: 47). استعاره‍های جهتی ریشۀ مستقیم در تجربیات فرهنگی و فیزیکی ما دارند و قطعاً از جامعه‍ای به جامعۀ دیگر متفاوت‌اند. در فرهنگ ایرانی، بالا نشانۀ اوج و ارزشمندی چیزی، و پایین خلاف آن است و ازآنجاکه سر در بخش بالایی بدن قرار دارد، سعی شده است با استفاده از این مفهوم، مفهومی جدید از اوج "گرانی مبلغ" ایجاد شود؛ به این صورت که "گرانی" تحت نگاشت «گرانی بالا است» قرار می‌گیرد. درواقع حوزۀ منبع "سر زدن" و حوزۀ هدف "مبلغ" است.

24) «بلای بلوا بالا می‍گیرد» (همان: 697) "بالا" با قرار گرفتن کنار فعل "می‍گیرد" مفهومی جدید از اوج و شدت رسیدن بلا و مصیبت را ارائه می‌دهد به این صورت که "بلا" تحت نگاشت «بلا بالا است» قرار می‌گیرد؛ حوزۀ منبع "بالا گرفتن" و حوزۀ هدف "بلا" است.

در بخش فعل مرکب، مورد برون‌مرکز و درون مرکز یافت نشد.

همۀ 9 فعل ساده‍ای که در دستۀ استعاره جهتی قرار گرفته‍اند، برون‌مرکز هستند. عنصر غیرفعلی نقش محوری در ایجاد مفهوم اصلی دارد و باید به روابط هم‌نشینی دیگر کلمات نیز توجه کرد. مثال‌ها:

25) «دستی بالای دست آن‌ها نیست» (همان: 35). همان‌طورکه گفته شد "بالا" در فرهنگ ایرانی نشانۀ ارزش، اوج، برتری، شدت چیزی است. در این جمله از طریق هم‌نشینی با دیگر کلمات به‌ویژه کلمۀ "دست" که خود نیز مفهومی استعاری دارد، مفهوم جدیدی از "اوج و برتری قدرت" ایجاد می‌شود؛ به این صورت که "قدرت" تحت نگاشت «قدرت بالا است» قرار می‌گیرد، حوزۀ منبع "بالا بودن" و حوزۀ هدف "قدرت" است.

26) «بالای سیاهی رنگ نیست» (همان: 364) "بالا" که در فرهنگ ایرانی نشانۀ ارزش، اوج  و برتری است، از طریق هم‌نشینی با دیگر کلمات به‌ویژه "سیاهی" که خود نیز مفهومی استعاری دارد، مفهوم جدیدی از "اوج بدبختی" ایجاد می‌کند؛ به این صورت که "بدبختی" تحت نگاشت «بدبختی بالا است» قرار می‌گیرد. حوزۀ منبع "بالا بودن" و حوزۀ هدف "بدبختی" است.

27) «شأن و مرتبۀ عشق از آن بالاتر است» (همان :372). مانند مثال‍های پیشین مقصد "بالا"  مفهومی از مرتبۀ عشق و ارزش‍گذاری آن می‍سازد. به این صورت که "عشق" تحت نگاشت «عشق بالا است» قرار می‌گیرد. حوزۀ منبع "بالا بودن" و حوزۀ هدف "عشق" است.

همگیِ 5 فعل پیشوندی که در دستۀ استعارۀ جهتی قرار گرفته‍اند برون‌مرکز هستند و عنصر غیرفعلی نقش محوری را در ایجاد مفهوم اصلی دارد. روشن‍ترین و شناخته‍ترین نمونه‍های تکیۀ چندمعنایی بر استعاره، پیشوندها هستند که در فعل‍های پیشوندی و ایجاد استعاره‍ جهتی بسیار حائز اهمیت هستند. مثال‌ها:

28) «درصدد استیفای حق برمی‍آمدند» (همان: 694). همان‌طورکه گفته شد "بالا" نشانۀ ارزش یا اوج و برتری چیزی است، "بر" نیز چنین مفهومی دارد و با قرار گرفتن کنار فعل "می‍آمدند" مفهوم "تمام و کمال و به غایت خواستن حق" را ایجاد کرده است. در واقع "حق" تحت نگاشت «حق بالا است» قرار می‌گیرد. حوزۀ منبع "برمی‍آمدند" و حوزۀ هدف "حق" است.

29) «دقیقه‌ای از مراسم مهمان‍نوازی را فرو نگذاشتند» (همان: 42). جهت‍گیری پایین در مفهوم کم ارزشی، کمترین و جزئی‍ترین حدّ است. کلمه "فرو" نیز در دستۀ این جهت‍گیری قرار می‍گیرد، به این صورت که ترکیب آن با "نگذاشتند" و هم‌نشینی آن با دیگر کلمات مفهوم "انجام دادن کاری با جزئی‍ترین حالت ممکن" را ایجاد کرده است. در واقع "دقیقه" تحت نگاشت «دقیقه پایین است» قرار می‌گیرد. حوزۀ منبع "فرونگذاشتند" و حوزۀ هدف "دقیقه" است.

 در بررسی "عبارت فعلی" موردی یافته نشد.

  1. نتیجه‌گیری

 نظریۀ استعارۀ مفهومی، نظریه‌ای است که می‍تواند اثبات کند استعاره تا چه حد در ایجاد و تغییر کلمات جدید در دوره‍های مختلف مؤثر افتاده است. در دورۀ مدرن مفاهیم فراوانی که در ساختارهای گوناگون زبان فارسی به‌خصوص در ساختمان افعال خلق، بازآفرینی و یا دگرگون شده بودند در قالب  استعارۀ شناختی بازشناسی و معرفی شدند. در این دوره که جنبه‍های مختلف زندگی دچار تغییر می‍شود، به زبانی متناسب نیاز است. استعاره‍های شناختی در دورۀ مدرنیته و مشروطه تأثیری قابل توجه، و نقشی مهم و متفاوت در روند خلق و تحول کلمات جدید زبان فارسی ایفا کردند. رمان‍ها و رمان‍واره‍ها گنجینه‍های مناسبی برای بررسی این مسئله هستند. سیاحتنامۀ ابراهیم‍‍بیگ مراغهای به‌عنوان یکی از اولین متون این دوره و یکی از نقطه‍های پیدایش رمان فارسی، مناسب‍ترین پیکره برای بررسی تأثیر استعاره‍های شناختی بر ساختمان افعال است.

با بررسی استعارۀ مفهومی در جملات و به‌ویژه فعل‍های پیکرۀ انتخابی از کتاب سیاحت‌نامه نتایج زیر حاصل آمد:

  • مشخص شد که همۀ انواع استعاره‌های مفهومی در سیاحت‌نامه به کار رفته‌اند، اما بسامد آن‍ها به‌ویژه در ساختار فعل متفاوت است.
  • در این پژوهش افزون بر تقسیم‍بندی انواع استعاره، سه الگوی درون‍مرکز، برون‍مرکز، و متوازن برای بررسی افعال و عناصر جمله ارائه شد. ازآنجاکه در زبان فارسی افعال با توجه به عناصر هم‌نشین در جمله از نظر معنا و ساختار تغییر می‍کنند، در بررسی استعارۀ شناختی به عناصر هم‌نشین نیز توجه شد. سه الگوی پژوهش بر اساس محور و مرکز فعل که بخش صرفی آن است، تعریف شد. اگر محور اصلی معنا بخش صرفی باشد، درون‌مرکز؛ اگر بخش غیرفعلی یا بقیۀ ارکان جمله محور اصلی باشد، برون‍مرکز؛ و اگر بخش یا بخش‍های غیرفعلی و بخش فعلی با هم در محور هم‌نشینی در ایجاد معنا دخیل باشند، متوازن نامیده شدند.
  • در بررسی سه نوع استعاره و افعال مرکب، ساده، پیشوندی و عبارت فعلی، هیچ نمونۀ "درون‌مرکزی" یافته نشد و این به‌خوبی نشان می‍دهد که چقدر عناصر هم‌نشین در ایجاد مفاهیم استعاری دخیلند. همیشه بیش از یک عنصر در مفهوم‍سازی دخیل است و این خود باعث لایه‍ای بودن مفاهیم استعاری در افعال و پررنگ شدن نقش جزء غیرفعلی می‍شود. شاید همین مسئله در گذر زمان باعث تلفیق کلمات با هم و ایجاد دامنۀ وسیع افعال مرکب فارسی شده است که خود می‍تواند موضوع پژوهشی جداگانه باشد.
  • یکی از پرکاربردترین استعاره‍هایی که در سیاحت‌نامه به کار رفته، استعارۀ هستی‍شناختی است که در ایجاد مفاهیم جدید در ساختمان افعال تأثیر به‌سزایی دارد. زمانی‌که اهالی یک زبان بخواهند از مفهوم عملی ذهنی، قالبی عینی و ملموس ارائه دهند، از استعارۀ هستی‍شناختی  بهره می‍برند تا عمل موردنظر به شکل فعل انعکاس یابد و شکل بگیرد.
  • در ذیل استعارۀ هستی‍شناختی از مجموع 117 فعل مرکب، 49 فعل در دستۀ برون‍مرکز و 68 فعل در دستۀ متوازن قرار گرفتند. از مجموع107 فعل ساده، 56 فعل در دستۀ برون‍مرکز 51 فعل در دستۀ متوازن؛ و از مجموع12 فعل پیشوندی، همۀ 12 فعل در دستۀ متوازن؛ و از مجموع 42عبارت فعلی 1فعل در دستۀ برون‌مرکز و 41 فعل در دستۀ متوازن قرار گرفتند. این  نتایج نشان می‍دهد که عناصر غیرفعلی در خلق مفاهیم استعاری بسیار اهمیت دارند تا جایی که حتی از عناصر فعلی و صرفی درصد بالاتری را در ایجاد مفهوم استعاری دربرمی‍گیرند.
  • در بررسی استعارۀ ساختاری، این نکته دریافته شد که اساساً این نوع استعاره به صورت گزاره به کار می‍رود و ارتباط مستقیمی در ایجاد مفهوم استعاریِ فعل ندارد و فقط برای حفظ الگو انواع جملاتی که دارای فعل مرکب، ساده و پیشوندی و ... بودند، در نظر گرفته شد.
  • در بررسی استعارۀ جهتی هر دو فعل مرکب در دستۀ متوازن قرار گرفتند. همگی 9 فعل ساده دستۀ برون‌مرکز؛ از مجموع 6 فعل پیشوندی همگی در دستۀ برون‌مرکز قرار گرفتند و عبارت فعلی‍ای در ذیل این استعاره نگنجید. این نتایج در مجموع نشان می‍دهد که در استعارۀ جهتی نیز مانند استعارۀ هستی‍شناختی، عناصر غیرفعلی به‌ویژه پیشوندها نقشی محوری در خلق مفهوم استعاری دارند.

 

[1]. George Lakoff and Mark Johnson

[2]. Zoltan Kovecses

[3]. Charteris-Black, J

[4]. personification

[5]. Langacker

Afrashi, A. (1395/2016). Esteʿareh va shenakht [Metaphor and cognition]. Pajooheshgah-e Olum-e Ensani va Motaleat-e Farhangi. [In Persian]
Anvari, H., & Ahmadi Givi, H. (1390/2011). Dastur-e zaban-e farsi 2 [Persian grammar 2]. Fatemi. [In Persian]
Bahrami Khorshid, S. (1400/2021). Dastur-e shenakhti [Cognitive grammar]. SAMT. [In Persian]
Charteris-Black, J. (1398/2019). Corpus approaches to critical metaphor analysis. Trans. by Yekta Panahpour as Tahlil-e enteqadi-ye esteʿareh, ruykardi shenakhti-paykarei. Logos. (Original work published 2004) [In Persian]
Dabir-Moqaddam, M. (1385/2006). Feʿlha-ye morakkab dar zaban-e farsi [Compound verbs in Persian]. Markaz-e Nashr-e Daneshgahi. [In Persian]
Gandomkar, R. (1388/2009). Barrasi-ye maʿnayi-ye afʿal-e morakkab-e andam-bonyad dar zaban-e farsi [Semantic analysis of body-part compound verbs in Persian] [Unpublished master’s thesis]. Allameh Tabataba’i University. [In Persian]
Gandomkar, R. (1390/2011). Barrasi-ye maʿnayi-ye afʿal-e morakkab-e andam-bonyad dar zaban-e farsi: Ruykard-e shenakhti [Semantic analysis of body-part compound verbs in Persian: A cognitive approach]. Zaban va Zabanshenasi, 14, 97-116.
Kövecses, Z. (1394/2015). Metaphor in culture. Trans. Nikta Entezam. Siahrood as Esteʿareh dar farhang. (Original work published 2005) [In Persian]
Kövecses, Z. (1398/2019). Metaphor: A practical introduction. Trans. Shirin Pourembrahim as Moqaddameh-yi karbordi bar esteʿareh. SAMT. (Original work published 2010) [In Persian]
Lakoff, G., & Johnson, M. (1399/2020). Metaphors we live by. Trans. Raheleh Gandomkar as Estaʿereh-ha-yi ke bavar darim. Elmi. (Original work published 1980) [In Persian]
Mehravan, M. (1400/2021). Feʿl-e farsi-ye emruz [Modern Persian verbs]. University of Qom. [In Persian]
Rastgoo, N. (1394/2015). Taghyir-e maʿnayi-ye vazhegan dar farsi bar bonyad-e maʿni-shenasi-ye tarikhi [Semantic change of Persian words based on historical semantics] [Unpublished doctoral dissertation]. Kharazmi University. [In Persian]
Rezaei Jamkarani, A. (1398/2019). Esteʿareh; tatavvor, tahlil va naqd [Metaphor; evolution, analysis and critique]. Pajooheshgah-e Olum-e Ensani va Motaleat-e Farhangi. [In Persian]
Safavi, K. (1391/2012). Daramadi bar maʿnishenasi-ye zaban [An introduction to linguistic semantics]. Elmi. [In Persian]
Shariatmadari, M. (1396/2017). Barrasi-ye afʿal-e esteari dar mafhumsazi tebaq-e nazariyyeh-ye esteareh-ye mafhumi [Analysis of metaphorical verbs in conceptualization based on conceptual metaphor theory] [Unpublished master’s thesis]. Allameh Tabataba’i University. [In Persian]
Shamsizadeh, S. (1397/2018). Barrasi-ye esteʿareh-ye mafhumi dar Tarikh-e Beyhaqi [Analysis of conceptual metaphor in Tarikh-e Beyhaqi] [Unpublished doctoral dissertation]. Semnan University. [In Persian]
Sharif, B., & Amouzadeh, M. (1396/2017). Tashkil-e afʿal-e morakkab-e farsi az manzar-e dastur-e shenakhti [The formation of Persian compound verbs from a cognitive grammar perspective]. Jostarha-ye Zabani, 8(2), 149-170.
          https://doi.org/20.1001.1.23223081.1396.8.2.10.0 [In Persian]
Yousefian, B. (1396/2017). Barrasi-ye esteareh-ye mafhumi va talfiq-e mafhumi dar goruh-ha-ye esmi-ye zaban-e farsi [Analysis of conceptual metaphor and conceptual blending in Persian nominal phrases] [Unpublished master’s thesis]. Tarbiat Modares University. [In Persian]
Zayn al-Abedin Maraghehie. (1401/2022). Siyahatnameh-ye Ebrahim Beg [The travel diary of Ebrahim Beg] (Vols. 1-3). Ed. M. A. Sepanlu. Agah. (Original work published 1895) [In Persian]