Document Type : Original Article

Authors

1 PhD student of Persian language and literature, Razi University Kermanshah

2 Associate Professor of Persian Language and Literature, Razi University, Kermanshah, Iran

Abstract

Letters serve as an important means of communication and message transmission, particularly within governmental institutions, where specific principles must be observed. The Divān-e Resālat was an important and extensive organization within the monarchy system, where official state letters were composed in both prose and poetry. The number, significance, and diversity of letters are also worthy of reflection from a literary perspective. Referred to by various names such as molattafa, methāl, manshur, roqʿa, goshādnāma, peymānnāma, fathnāma, shekastnāma, and others, these letters contain important information and can serve as a valuable source for understanding the worldview and extent of power held by rulers during their reign. This article aims to examine and compare the manshur letters in Tārikh-e Beyhaqi and al-Tawassol elā al-tarassol from a literary perspective, using a library based descriptive analytical method. The manshur letters in Tārikh-e Beyhaqī, as narrated by Abu’l-Fazl Beyhaqi, are characterized by their brevity. Beyhaqi himself provides a general overview of these letters without delving extensively into their literary aspects. Only a few references to literary devices such as rhyme, metonymy, and repetition are made in his overview. The content of these letters primarily served political purposes, reflecting the rulers’ perspectives in delegating the responsibility of governing and controlling subordinate regions to individuals. On the other hand, the manshur letters of al-Tawassol elā al-tarassol, authored by  Bahā al-Din Baghdādi, exhibit greater length and employ a wider range of literary techniques. Baghdādi skillfully incorporates literary devices such as allusion, simile, metaphor, metonymy, rhyme, pun, and oxymoron in the composition of these letters. While Tārikh-e Beyhaqi holds significance due to its chronological precedence and its deployment by Baghdādi, the manshur letters included in al-Tawassol elā al-tarassol are lengthier and offer more detailed accounts, owing to the educational purpose of the book.

Keywords

1. مقدمه

نامه‌های دیوانی حاوی اطلاعات مهمی هستند و چون همة افراد به آن‌ها دسترسی نداشتند، منبع خوبی برای شناخت ایدئولوژی و قدرت حاکمان زمان به شمار می‌روند. نامه‌ها یا مکتوبات، مکاتیب، ترسّلات و منشآت؛ روایت‌های مستندی از تاریخ هر قوم و ملتی هستند که با بررسی آن‌ها می‌توان به اطلاعات زیادی از اوضاع سیاسی و اجتماعی دست یافت. بیشتر نویسندگان این نامه‌ها، افرادی کاردان و دانشمند بوده‌اند.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌

 ‌‌نامه‌نگاری در ایران باستان رواج داشت، ولی از دوران اعراب جاهلی آثار منثوری به جا نمانده است. نامه‌های پیامبر اسلام(ص) و اصحابشان را می‌توان از نخستین نمونه‌های مکاتیب عربی به ‌شمار آورد. گسترش فتوحات اسلامی سبب ایجاد تمدنی بزرگ شد که ادارة آن به دیوان‌های گوناگون از‌جمله دیوان رسائل نیاز داشت. عمربن خطاب برای اولین‌ بار به نوشتن نامه‌های اداری توجه کرد؛ در نهج‌البلاغه نیز نامه‌های گوناگونی از امام علی(ع) موجود است. معاویه در زمان خلافت خود دیوان رسائل را پایه‌گذاری کرد و پس از او روز‌به‌روز بر اهمیت ترسّل افزوده شد (رک. صباحی، 1388: 53).‌‌‌‌‌‌‌

عبدالحمیدبن یحیی کاتب (ف 132 ق) مردی ایرانی‌الاصل بود که در دستگاه اموی کتابت می‌کرد. او برای نخستین ‌بار قواعدی برای نامه‌نگاری وضع کرد که به ‌نظر می‌رسد از اسلوب نامه‌نگاری ایران باستان تأثیر گرفته باشد. او از نثر ساده در نامه‌نگاری بهره می‌برد. ابن‌العمید (ف 360 ق) وزیر و منشی آل‌بویه از نثر فنی که شاملِ اطناب، سجع‌نویسی، صنایع لفظی و معنوی، بهره‌گیری از آیات قرآنی و ... بود در نگارش نامه‌ها بهره برد. از آغاز تشکیل دولت‌های اسلامی در ایران تا اوایل قرن 5 ق، دفاتر و دیوان‌های دولتی به زبان عربی بود، مکاتیب نیز به این زبان انشا می‌شد. شاید بتوان نخستین دبیر ملوک ایران که مکاتیب را به فارسی نوشت، محمدبن وصیف دبیر یعقوب صفاری دانست. این روش تا دورة ابوالعباس‌بن عباس اسفراینی، صاحب دیوان رسالت دربار محمود غزنوی ادامه داشت. در زمان او دیوان‌ها و دفاتر‌ از عربی به فارسی برگردانده شد. در دوران مسعود غزنوی، زبان فارسی همراه با زبان عربی به‌کار می‌رفت. ‌قدیم‌ترین مکاتیب دیوانی فارسی باقی‌مانده متعلق به محمود و مسعود غزنوی است که ابوالفضل بیهقی در کتابش آورده است (رک. ششیرگرها، 1389: 72).

بدین ترتیب، در ابتدا نامه‌نگاری به ‌شیوة نثر ساده رواج داشت، اما چندی بعد به نثر فنّی و مصنوع متمایل شد. این روش ادامه یافت تا اینکه در قرن‌های 7 و 8 ق به اوج رسید. در قرن‌های بعد که نثر فارسی از تصنّع دور شد، نامه‌نگاری نیز دوباره به سمت سادگی پیش رفت (به نقل از مرادپور جغدری، 1394: 25 – 27).‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌

 ‌2. پیشینۀ پژوهش

 ‌‌از پژوهش‌های متعدد دربارۀ تاریخ بیهقی و التوسّل الی الترسّل، نمونه‌های زیر مرتبط با نامه‌های مندرج در آن‌هاست:‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌

- در مقالۀ «بررسی همسنج نامه‌های تاریخ بیهقی با عتبه‌الکتبه و التوسّل الی الترسّل» به قلم مریم رضائی اول و حسن دلبری ‌سبک نامه‌ها و انواع آن یعنی اخوانیات، امان‌نامه، بیعت‌نامه، تحیت و تهنیت‌نامه، تذکره، تشبیب، رقعت یا رقعه، شکست‌نامه، عنایت‌نامه، عهدنامه و سوگندنامه، فتح‌نامه، مثال، مستوره، مشافهۀ مکتوب، معمّا، ملطّفه، منشور، مواضعه، نامۀ خصوصی، نامۀ سرگشاده و نامۀ مظالم به لحاظ ساخت و محتوا، با نگاهی آماری بررسی شده است. بررسی تحلیلی کمّیت و کیفیت سلطانیات و اخوانیات مسئلۀ اصلی پژوهش بوده است.

- در مقالۀ «جستاری در ویژگی‌های سبکی التوسّل الی الترسّل» نوشتۀ فردین حسین‌پناهی، با تکیه بر اصل خوانشِ سبک‌شناختی و نقّادانه، عناصر مؤثر در شکل‌گیری بافت ادبی و زیبایی‌شناختی التوسّل الی الترسّل در دو سطحِ «گزینش و چینش واژگان» و «بافت موسیقیایی کلام» بررسی و تحلیل شده است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌

- در پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد فاطمه افتخاریان با عنوان «بررسی نامه و نامه‌نگاری در قرن‌های چهارم و پنجم هجری بر پایۀ چهار اثر شاهنامه، تاریخ بیهقی، سیاست‌نامه و مکاتیب فارسی غزالی» انواع نامه، نامه‌نگاری، و سبک نگارش آن‌ها در قرن‌های چهارم و پنجم بررسی شده است.‌‌‌ ‌

- در پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد الهام مرادپور جغدری با عنوان «سبک‌شناسی لایه‌ای نامه‌های تاریخ بیهقی با رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی»، با رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی و سبک‌شناسی لایه‌ای بازتاب موقعیت اجتماعی و سیاسی غزنویان به‌ویژه امیرمسعود در نامه‌های تاریخ بیهقی بررسی شده است. هدف پژوهش بررسی همه‌جانبۀ ژانرِ نامه در تاریخ بیهقی بر اساس رویکرد سبک‌شناسی لایه‌ای به همراه تحلیل گفتمان انتقادی «نورمن فرکلاف» بوده است.

3. روش پژوهش

 ‌‌این پژوهش به شیوۀ توصیفی – تحلیلی و با ابزار کتابخانه‌ای و متن‌پژوهی انجام شده است.

4. مختصری درباب منشور؛ بیهقی و بغدادی

4. 1. منشور

 ‌‌هنگامی که فردی به شغلی منصوب و یا به مأموریتی فرستاده می‌شد، صاحب دیوان رسالت به دستور سلطان نامه‌ای با عنوان شغل یا مأموریت به اسم شخص می‌نوشت و به امضای سلطان می‌رساند. این نامه را منشور می‌گفته‌اند. «فرمان پادشاهی و بعضی گویند به معنی فرمان پادشاهی در لطف و عنایت باشد» (لغت‌نامۀ دهخدا، ذیل «منشور»). مناشیر و فرامین از مکاتیب دیوانی بودند که در تفویض مشاغل بزرگ دیوانی، سیاسی، علمی و دینی مانندِ وزارت، امارت، سپهسالاری، امامت، قضاوت، قاضی‌القضاتی، تدریس و نظایر آن، و یا واگذری اقطاع صادر می‌گشت و به توقیع سلطان می‌رسید. گاه عنوان «منشور» به احکامی اطلاق می‌شد که هنگام مرگ سلطانی و جلوس سلطانی دیگر از دیوان خلافت صادر می‌گشت تا بدین‌وسیله سلطنت آن پادشاه از جانب خلیفه به رسمیت شناخته شود. هم‌چنین هنگام درگذشت ملوک یا امرای بزرگ به احکامی که از جانب سلطان برای تفویض مناصب آنان به جانشینانشان صادر می‌شد، و احکامی که از جهت حکّام و دیگر صاحبان مشاغل بزرگ دیوانی یا دینی برای تفویض مجدّد منصبی که به عهده داشتند صدور می‌یافت نیز عنوان «منشور» اطلاق می‌گشت. این عنوان معمولاً در مواردی به‌کار می‌رفت که مکتوب از جانب سلطان یا خلیفۀ مسلمین توقیع می‌شد. گاه عناوین دیگر مانند «مثال» و «فرمان» نیز به‌کار می‌رفت. به‌طور‌معمول، «مثال» به اوامر کتبی یا شفاهی سلاطین، ملوک و وزرا در مواردی غیر از تفویض مناصب اطلاق می‌گشت. «فرمان» نیز بیشتر در همین‌گونه موارد به‌کار می‌رفت و کم اتفاق می‌افتاد که از این تعبیر در معنایی بالاتر از «مثال» و به‌جای «منشور» استفاده شود (خطیبی، 1386: 355 – 356).‌‌‌‌‌‌‌ ‌

4. 2. ارکان منشورها

 ‌‌دانشمندان ادب عرب رعایت چهار رکن را در منشورها لازم شمرده‌اند: 1) خطبه و مقدمه؛ 2) ذکر مواقع اِنعام در حق مخاطب و بیان مرتبت و مقام او؛ 3) بیان اوصاف مناسبی در مورد وی؛ 4) وصیّت‌ها. اما در مناشیر فارسی، شش رکن مجزا دیده می‌شود: 1) مقدمه که گاهی از آن به خطبه تعبیر شده است؛ 2) بیان اهمیت و عظمت شغل و منصب؛ 3) نام مخاطب منشور و ستایش او؛ 4) وصیّت‌ها؛ 5) وظایف افراد، آحاد مردم، صاحبان مناصب دیوانی و دیگر طبقات؛ 6. خاتمۀ منشور (همان: 366 – 369).

  1. 3. تفاوت زمانی و روزگار سبکی بیهقی و بغدادی

 ‌‌سبک نگارش بیهقی «نمونۀ خوبی از بهترین روش ترسّل فارسی و آثار منشیان درباری در قرن پنجم هجری است. اطناب و استشهاد و تمثیل و دقت در توصیف و قبول تأثرات بسیار از ادب عربی و به‌کار بردن لغات عربی به میزان بیشتری از آنچه تا اوایل قرن پنجم معمول بوده، از اختصاصات نثر بیهقی در این کتاب است» (صفا، 1385: 1/ 518). اهمیت تاریخ بیهقی در این است که مؤلف خود در دربار شاهان بوده و اخبار و اطلاعات دقیق، موثّق و معتبر را بدون واسطه در اختیار داشته است. او خود شاهد جریان روزمرۀ امور بود و به همین دلیل سندیّت کتابش مورد قبول اهل فن است. از‌طرف دیگر او انسانی صادق و درستکار است. تاریخ بیهقی از شاهکارهای نثر پارسی قبل از گلستان سعدی است. بیهقی اطلاعات جامع و کاملی درخصوص تاریخ روزگار خویش ارائه داده است. او در جامعه‌شناسی خطّۀ خود و جمعیت‌شناسی مردم روزگارش، در خصوص سیاست و عبرت روزگار و واقعه‌نگاری در قالب نثر خاص مذهبی مهارت دارد و به اسلام، قرآن، ‌قبر و قیامت پای‌بند است؛ بنابراین در نگارش مطالب به امانت قلم و قیامت کبری اعتقاد دارد و دربارۀ همگان به احترام و ادب سخن می‌گوید (افتخاریان، 1394: 24).‌‌‌‌

 ‌‌بنا بر تحقیق ملک‌الشعرای بهار، ابوالفضل بیهقی نگارش تاریخ خود را در شصت‌و‌سه سالگی در 488 ق آغاز کرد. او 19 سال زیر نظر بونصر مشکان در دیوان رسالت به دبیری اشتغال داشت و در این فرصت مغتنم، آداب نویسندگی را از استادش فراگرفت (بهار، 1369: 1/ 98).‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

 ‌التوسّل الی الترسّل در قرن ششم نوشته شده است؛ دوره‌ای که نثر فارسی دیگر مرسل و ساده نیست، به نثر مصنوع و فنی گرایش یافته، و به‌تدریج در حال گذار به نثر مصنوع و متکلّف است. ﻧامه‌های بغدادی نیز متأثر از تحوﻻت دوره‌ای نثر، و نیز ﻧوع ادبیّاتش ویژگی‌ها و ﻋناصر هنری خاص خود را دارد. یکی از مزیّت‌های این اثر، مطاﻟب ارزشمند مقدمه است. در مقدمه تقسیم‌بندی کلی اﻧواع نثر در حوزة ترسّل تا آن روزگار آورده شده و مؤلف ﺻراحتاً به‌شیوة مختارش در ﻧویسندگی اشاره کرده است (بغدادی، 1385: 9 - 11). او سبک نثرش را آمیزه‌ای از اﻧواع مختلف نثر مرسل، مسجع، فنی، و مصنوع می‌داﻧﺪ. این نشانه‌ای از آغاز گرایش به نثر مصنوع است، سبک نثر بهاءاﻟﺪین نیز به نثر مصنوع گرایش دارد.

بهار با در نظر داشتن مزیت‌های آثاری چون التوسّل الی الترسّل و وجود سنّت‌های پیشینِ نثر در آن‌ها، معتقد است که نثر بهاءاﻟﺪین با داشتن خصوصیاتی چون عربی‌مآبی و ﺻنعت‌پردازی فراوان، از‌جمله نثرهای قرن ششم است که مقدمه‌ای برای فساد و تصنّع نثر فارسی در دوره‌های بعدی است (1370: 2/380). در مجموع، نثر فارسی در قرن ششم در حال گرایش به تصنّع و تکلّف بود، اﻟبته مقتضای کار دیوانی بهاءاﻟﺪین را نیز باید در نظر داشت. «دبیران ﻧاچار بوده‌اﻧﺪ ﻧامه‌ای از طرف خدایگان خود به دیگر خداوﻧﺪان تاج، به‌نوعی بنویسند که هم باﻟنسبه آب‌و‌تابی داشته باشد و هم مختصر و شبیه به مکاتیب خودمانی ﻧباشد ... و در ﻧوشتن چنین ﻧامه‌ها جز به چنین معجزنمایی‌هایی نمی‌شده دست فرا برد؛ و این ﻧامه‌های ﻧاگزیر را ﻧاچار بایستی از اﻟﻔاظ تازی و مترادفات و ترﺻیعات و اسجاعِ دور و دراز به هم بافت تا مقصود حاﺻﻞ آید» (همان: 381). مصنوع دانستن نثر بهاءاﻟﺪین متأثر از کثرت ﻟﻐات ﻋربی، استشهاد فراوان به آیات قرآن، احادیث، مَثَل‌ها، بیت‌ها و ﻋبارت‌‌های ﻋربی، استشهاد به بیت‌‌های فارسی، وجود اطناب، مترادف‌ها و قرینه‌های معنایی در نثر اوست. شناسایی این ویژگی‌ها به‌منزلۀ خصوصیت‌های سبکیِ نثر بهاءاﻟﺪین بیشتر ﻧاظر به ویژگی‌های سبک دوره‌ای است؛ یعنی غاﻟباً سبک نثر او را از منظر سبک نثر در قرن‌های ششم و هفتم نگریسته‌اﻧﺪ و التوسّل الی الترسّل را در زمرة آثاری چون عتبه‌الکتبه و منشآت رشیداﻟﺪین وطواط بررسی کرده‌اﻧﺪ، حال آنکه بهاءاﻟﺪین در مقدمة اثرش نثر خود را از ﻧظر سبکی متمایز از سایر آثار معرفی می‌کند و آن‌گونه که خود مدعی است، فقط جانب تصنّع و تکلّف را نگرفته است (حسین‌پناهی، 1395: 93 - 95).‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌

5. بحث و بررسی

 ‌‌تاریخ بیهقی متعلق به قرن پنجم، و التوسّل الی الترسّل یا رسالات بهایی متعلق به ششم است. این کتاب یک مقدمه، دو فصل کوتاه و سه باب مفصل دارد: باب اول؛ شاملِ منشورها، فرمان‌ها و عهدنامه‌های حکومتی، فتح‌نامه‌ها و یک سوگندنامه است. باب دوم؛ دربردارندۀ فرمان‌ها، تحیت‌نامه‌ها و نامه‌هایی است که سلطان برای ملوک و بزرگان وقت نوشته. باب سوم؛ مشتمل بر نامه‌های خصوصی، رقعه‌ها و مدایحی‌ست که نویسنده به دوستان خود و بزرگان عهد نوشته است. ترسّل و نامه‌نگاری مباحث مهم هر دو کتاب است. نمونه‌های متعددی از منشورنامه‌ها در هر دو وجود دارد؛ اما چون بنای مقاله بر اختصار است به گزارشی از نامه‌های منشور در هر دو اثر با ذکر نمونه‌، و بیان نکات مهم آن‌ها بسنده می‌شود.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

5. 1. گزارش نامه‌های منشورِ تاریخ بیهقی

 ‌‌زبان ادبی تاریخ بیهقی پُربار است؛ مؤلف به مباحث بلاغی توجه و صنعت‌پردازی‌های گوناگون توجه داشته است. تلمیحات قرآنی و حدیثی بسامد بالایی دارند، مَثَل‌ها و شعرهای آن نیز فراوان است؛ اما تعداد کمی از نامه‌ها به‌صورت کامل نقل شده است. نکته‌های ذیل در نامه‌های منشور درخور توجه هستند:‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

  1. کوتاه هستند و ایجاز دارند. بیهقی در این نامه‌ها، گزارشی کلی و کوتاه ارائه می‌‌دهد و به صنایع ادبی چندان نمی‌پردازد. اندک توجه او هم متوجه صنایعی چون سجع، کنایه و تکرار است.‌‌‌‌‌ ‌‌
  2. به آیات، احادیث، مَثَل‌ها و شعرها اشارۀ چندانی نشده است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
  3. از ارکان منشور غالباً به نام مخاطب، منصب وی، و ناحیۀ جغرافیایی اشاره شده است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  4. مفاد و مقاصد نامه‌های منشور با اهداف سیاسی، نگاه حاکمیتی و سپردن مسئولیت به افراد جهت اداره، پوشش و کنترل نواحی زیردست آمده است. به ‌عبارت ‌دیگر، بحث مشاغل دولتی و عزل و نصب افراد است که با بخشیدن خلعتی به ولایت و حاکمیتِ ناحیتی گمارده می‌شوند.‌‌‌‌ ‌برای نمونه دو منشور ذکر می‌شود: «و امیر، رَضِیَ اللهُ عَنه، عذر او بپذیرفت و رسول را نیکو بنواخت و فرمود تا به نام بوجعفرِ کاکو منشوری نبشتند به سپاهیان و نواحی خلعتی فاخر ساختند و گسیل کردند» (بیهقی، 1390: 1/14) «امیریِ باکالیجار و دخترش را از گرگان بفرستد. و استادم منشورِ باکالیجار تحریر کرد و خلعتی سخت فاخر راست کردند و به رسولان سپردند و ایشان را خلعت دادند» (همان: 2/ 478).‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌

 ‌‌نامه‌های دیگری هم با همین شکل و بافت، کوتاه و خلاصه با اختلاف در چگونگی، موضوع و مخاطبانِ نامه نگاشته شده‌اند که در صفحات 9، 39، 52، 195، 196، 289، 418، 507، 636، 646، 991 و 1122 درج شده است (بیهقی، 1390). ‌دو نمونه از این نوع نامه‌ها بررسی می‌گردد. ‌‌

 ‌نمونۀ نخست

سرگذشت سبکتگین و خواجه‌اش: «... بدان وقت که امیرِ عادل به بخارا رفت تا با امیر رضی دیدار کند، جدّ مرا احمدبن ابی‌القاسم بن جعفر‌الهاشمی را به نزدیکِ امیرِ بخارا فرستاد، و امیرِ گوزگانان‌ را با وی فرستاد به حکم آنکه سپاه‌سالار بود تا کار قرار دادند. و امیر رضی وی را بنواخت و منشور داد به موضع‌ِ خراجِ حایطی‌ که ‌او داشت. و جدّم چون فرمان یافت، این موضع به نامِ پدرم کرد امیر محمود، و منشور فرمود که امیرِ خراسان گشته بود و سامانیان برافتاده بودند و وی پادشاه شده». (همان: 1/ 247 – 248). در این نامه اختصار مشهود است و بیهقی به‌صورت کلّی و کوتاه گزارشی ارائه می‌کند. کنایۀ «برافتادن» در مفهوم سقوط و نابود شدن است. واژۀ «امیر» هفت مرتبه و «منشور» دو مرتبه تکرار شده. این نامه‌ با هدف سیاسی و نگاه حاکمیتی و سپردن مسئولیت به احمد بن ابی‌القاسم بن جعفر‌الهاشمی نگارش یافته که استفاده از لقب در مقام تجلیل و تفخیم دادگری است: «امیرِ عادل». دادن دستور و فرمان و دریافت آن در نامه‌های منشور از متن نامه‌ها و گزارش‌ها دریافتنی است. استفاده از اسامی، واژگان و ترکیبات عربی به وفور و وضوح دیده می‌شود. در این نامه هم ‌همان‌طور‌که مشاهده می‌گردد، استفادۀ چندانی از صنایع ادبی نشده است و به آوردن کنایه و تکرار بسنده شده است؛ همچنین از آیات، احادیث، مَثَل‌ها و شعرها خبری نیست.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌

نمونۀ دوم

 تعیین هرون به خوارزمشاهی: «... منشورِ هرون به ولایتِ خوارزم به‌خلیفتی‌ِ خداوندزاده‌ امیر سعید بن مسعود نسخت کردند. در منشور این پادشاه‌زاده را خوارزمشاه نبشتند و لقب نهادند و هرون را خلیفـﮥ الدّارِ خوارزمشاه خواندند. منشور توقیع شد، و نامه‌ها نبشته آمد به احمد عبد‌الصّمد و حشم تا احمد کدخدای‌ باشد؛ مخاطبۀ هرون ولدی و معتمدی‌ کرده آمد. و خلعتِ هرون پنجشنبه هشتم جمادی‌الأولی سنه ثلث و عشرین و اربعمائه‌ بر نیمۀ آنچه خلعت پدرش بوده بود راست کردند و در‌پوشانیدند، و از آنجا رفت به خانه و نیکو حق‌ گزاردند» (همان: 2/ 492).‌‌‌ ‌‌

 ‌این منشور نیز نامه‌ای کوتاه و مختصر است که بیهقی گزارشی کوتاه از آن ارائه می‌کند. در این نامه به بخشیدن خلعت اشاره شده و همان‌طور‌که پیش‌تر گفته شد استفادۀ چندانی از صنایع ادبی نشده است. نویسنده به آوردن سجع در فعل‌های «کردند، نبشتند، نهادند، آمد، باشد، خواندند، در‌پوشانیدند و گزاردند» و تکرار در واژه‌های «منشور، هرون، خوارزمشاه، خلعت» بسنده کرده است. سه مرتبه از واژۀ «منشور» استفاده شده که به‌ندرت چنین مواردی را در منشورها می‌بینیم و به ‌نظر می‌رسد به دلیل تأکید و اهمیت آن باشد. از آیات، احادیث، مَثَل و شعر هم خبری نیست. این نامه‌ با هدف سیاسی، نگاه حاکمیتی و سپردن مسئولیت به هارون برای ولایت خوارزم نگاشته شده و از لقب در مقام تجلیل و تکریم بهره برده شده است: «در منشور این پادشاه‌زاده را خوارزمشاه نبشتند و لقب نهادند و هرون را خلیفـﮥ‌الدّارِ خوارزمشاه خواندند»؛ خلیفـﮥ‌الدّار لقب هارون است. استفاده از اسامی، واژه‌ها و ترکیب‌های عربی به وفور و وضوح دیده می‌شود.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

5. 2. گزارش نامه‌های منشورِ التوسّل الی الترسّل

 ‌‌این کتاب آموزشی مورد توجه جویندگان فن نویسندگی بوده است. بغدادی در مقدمۀ کتاب به این هدف آموزشی اشاره می‌کند: «و ظن من آن است - و الظن یخطی و یصیب - که چون مبتدی به حفظ چند رسالت ازین مکتوب مستظهر شود، در این فن تهذّبی تمام یابد و در هر شیوه که تحریر کند طبیعت را پیاده نبیند و بر تلفیق معانی رشیق و سیاقت سخن پرنکته قادر گردد و در صناعت ترسل وسیلتی بزرگ و ذریعتی مؤکّد یابد و بدین سبب نام این مجموع را التوسل الی الترسل نهاده آمد» (1385: 11). ﻋوفی هم به این مسئله اشاره کرده است (١٣٦١: 1/ 139).‌‌‌

 ‌‌زبان ادبی التوسّل الی الترسّل غنی و پُربار است، بغدادی به مباحث بلاغی توجه بسیار داشته و تصویر‌های خیالی گوناگونی آفریده که در ادامه به آن پرداخته می‌شود.بیشتر به  نکته‌های ذیل در نامه‌های منشور درخور توجه‌اند که البته در این پژوهش به جنبۀ ادبی آن بیشتر توجه شده است:‌‌‌‌‌‌‌‌

  1. التوسّل الی الترسّل با هدف آموزشی نگاشته شده، و تمامی نامه‌های منشور آن بلند و مفصّل هستند و اطناب دارند، البته در لابه‌لای آن‌ها «مثال» نیز آمده است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
  2. بغدادی به صنعت‌پردازی و بلاغت توجه بسیار داشت. از صنایع ادبی در تصویرپردازی‌ بهره فراوان برده است به‌ویژه تلمیح، تشبیه، استعاره، کنایه، سجع، جناس و تضاد که بسامد بالاتری دارند.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
  3. بیشتر تلمیحات به آیات قرآن کریم و احادیث هستند. بغدادی در همۀ منشورها از آیات قرآنی و احادیث جهت استناد، استشهاد و پیش‌برد مطالب خویش بهره گرفته است که نشان از اعتقادات دینی و اِشراف او بر قرآن و احادیث نیز دارد. برای مثال در بخشی از منشور اول که طولانی‌ترین منشور است، چنین نمونه‌هایی آمده است: «... و فرمودیم تا در جملگی افعال از حدود اوامر (ایزدی در نگذرد و از جملگی) اعمال اقتناء زاد تقوی و اکتساب رضای مولی اولی شمرد، و من یخش الله و یتقه فاولئک هم الفائزون، و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون» (بغدادی، 1385: 18 و 17). این عبارت به بخشی از سورۀ نور و بقره تلمیح دارد: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِفَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ» (نور: 53) ‌و کسى که خدا و فرستادۀ او را فرمان برد و از خدا بترسد و از او پروا کند؛ آنانند که خود کامیابند. «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ و َلَا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئًا إِلَّا أَنْ یَخَافَا أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (بقره: 229) طلاق [رجعى‌] دو بار است. پس از آن یا [باید زن را] بخوبى نگاه داشتن، یا بشایستگى آزاد کردن. و براى شما روا نیست که از آنچه به آنان داده‌اید، چیزى بازستانید. مگر آنکه [طرفین‌] در به‌پاداشتن حدود خدا بیمناک باشند. پس اگر بیم دارید که آن دو، حدود خدا را برپاى نمى‌دارند، در آنچه که [زن براى آزاد کردن خود] فدیه دهد، گناهى بر ایشان نیست. این است حدود احکام الهى. پس، از آن تجاوز مکنید و کسانى که از حدود احکام الهى تجاوز کنند آنان همان ستمکارانند.‌‌‌‌‌‌‌

 ‌‌در جای دیگری از این منشور آمده است: «... و فرمودیم تا الطاف خویش اصناف آدمیان را بر اختلاف طبقات و تفاوت درجات ایشان شامل دارد، و مقاصد هر‌یک علی‌حدّ‌الامکان به واسطۀ تمکن خود حاصل آرد و دقیقۀ انزلوا الناس منازهم به‌وفور شهامت خویش مرعی دارد. سادات را که ثمرۀ شجرۀ رسالت و دُرّ دریای نبوت‌اند، موقر و مکرّم و مقتدی و معظم دارد و شرط استماع قل لا اسألکم علیه اجراً الّا المودّة فی القربی به جای آرد» (همان: 19 - 20). این عبارت به حدیث نبوی و قرآن تلمیح دارد. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «أنزِلُوا النّاسَ مَنازِلَهُم مِنَ الخَیرِ وَ الشَّرِّ» (پاینده، 1385: 561)؛ مردم را در مقام خودشان از بدى و نیکى بشناسید. در قرآن کریم آمده است: «ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (شوری: 23) این همان [پاداشى‌] است که خدا بندگان خود را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‌اند [بدان‌] مژده داده است. بگو: «به‌ازاى آن [رسالت‌] پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى دربارۀ خویشاوندان» و هر کس نیکى به جاى آورد [و طاعتى اندوزد]، براى او در ثواب آن خواهیم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است.

در منشور پنجم چنین نمونه‌هایی آمده است: «... تا چنانکه از حسن (سیرت و کمال) سجیت و نقاء طویت او متعارف است ملابست شعار پرهزکاری چندانکه میسر شود عادت گرداند، و اقامت مراسم نیکوکاری آنچه ممکن بود بر خویشتن واجب داند، انّ الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون، و در مراقبت حدود الهی خایف و مستبصر باشد، و نفس اماره را به اهوال روز قیامت که منزل ندامت است منذر و مشعر (گرداند، اگر چه خشیت حال) ایزدی بر همه طوایف آدمیان و اصناف عالمیان واجب است، علما درین باب از راه قربت و اخلاص بر زیادت اختصاص ممتازند، قال (الله تعالی) انّما یخشی الله من عباده العلماء. و می‌فرماییم تا چون در مجلس حکم و مسند قضاء بنشیند و سخن خصمان را به سمع تحقیق اصغا کند فحوی (آیت را که) فاحکم بین الناس بالحق پیش خاطر آورد» (بغدادی، 1385: 53). تلمیحات این عبارت چنین‌اند: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» (نحل: 128) در حقیقت، خدا با کسانى است که پروا داشته‌اند و [با] کسانى [است‌] که آن‌ها نیکوکارند. «وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ» (فاطر: 28) و از مردمان و جانوران و دام‌ها که رنگ‌هایشان همان‌گونه مختلف است [پدید آوردیم‌]. از بندگان خدا تنها دانایانند که از او مى‌ترسند. آرى، خدا ارجمند آمرزنده است. «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ» (ص: 26) اى داوود، ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین‌] گردانیدیم؛ پس میان مردم به حق داورى کن و زنهار از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا به در کند. در حقیقت کسانى که از راه خدا به در مى‌روند، به [سزاى‌] آنکه روز حساب را فراموش کرده‌اند عذابى سخت خواهند داشت.

در منشور یازدهم چنین نمونه‌هایی آمده است: «... و لطف صنع باری مثال طاعت‌داری و فرمان‌برداری او را به توقیع و اولو‌الامر منکم موشح فرمود و تعظیم و تنویه ذکر او به بیان و رفعنا لک ذکرک مشرح گردانید و در نفع دوستان و دفع دشمنان قدرت و نصرت را با رای و رایت او هم‌عنان کرد و در اعانت ابرار و اهانت اشرار صلاح و نجاح را با رویت رتبت او هم‌رکاب ساخت باید که در تصاریف احوال و تضاعیف اعمال تقبل بقول ایزدی که فمن یعمل مثقال ذرةً خیراً یره و من یعمل مثقال ذرةً شراً یره واجب دارد» (بغدادی، 1385: 95). تلمیحات این عبارت از این قرارند: «یَا أَیُّهَا‌ الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا» (نساء: 59) اى کسانى که ایمان آورده‌اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید؛ پس هر‌گاه در امرى [دینى‌] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب‌] خدا و [سنت‌] پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است. «وَ رَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح: 49 و نامت را براى تو بلند گردانیدیم. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ‌وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزله: 7 – 8) پس هر که هم‌وزن ذرّه‌اى نیکى کند [نتیجه‌] آن را خواهد دید و هر که هم‌وزن ذرّه‌اى بدى کند [نتیجۀ] آن را خواهد دید.‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌

 ‌‌در جای دیگری از این منشور آمده است: «... و خویشتن را بسوز دل بیچارگان و آه سحرگاه مظلومان هدف تیر بلا نسازد، اتقوا دعوه المظلوم فانها لینه الحجاب» (همان: 99). این عبارت به حدیثی نبوی تلمیح دارد: «اِتَّقُوا دَعوَة المَظلومِ و إن کانَ کافِرا ؛ فإنّهُ لَیسَ دُونَهُ حِجابٌ» (المتقی الهندی، 1405 ق: 7602) از دعاى ستم‌دیده بترسید گر چه کافر باشد؛ زیرا هیچ‌چیز حاجب دعاى مظلوم نمى‌شود.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌

  1. در منشورها از تشبیه، استعاره و کنایه به‌وفور استفاده شده است. تشبیه‌ها و استعاره‌ها بیشتر به‌صورت ترکیب اضافی و تشبیه بلیغ به‌کار می‌روند. بسامد تشبیه و کنایه بیشتر است. برای نمونه در بخشی از منشور اول آمده است: «... و بلبل اقبال کامرانی را آغاز ترنم و شجرۀ دولت نهال و قمر قدرت هلال و چشم روزگار بر ظهور فضل کردگار و دل مملکت در اضطراب انتظار منبت و مغرس نهال اقبال و منشأ و مبداء دولت قاهرۀ ما بوده است ... . اگر از زمرۀ حشم مجرمی خایف در پناه توبه گریزد و دست در دامن اعتذار زند او را از لذت عفو و نعمت رحمت خویش بی‌نصیب نگرداند ... . چه ترتیب مصالح و تدبیر مهمات در آن وقت باید کردن که عنان تمالک و اختیار در دست باشد، نه آنگاه که پای در سنگ نامرادی و اطرار آید و جز بهانۀ تقدیر در خزانۀ تدبیر حاصلی نماند ... . چه معلوم است که عمر دُری‌ست در خزانۀ ملکوت یُحیی و یُمیت و جان مرغی‌ست که جز از آشیانۀ جبروت قل الرّوح مِن امر ربّی نسپرد و چون قفص تن بشکست و بر کنگرۀ اِرجعی الی ربّک نشست و از مرکز اشباح سوی حیز ارواح پرواز کرد به ندامت و پشیمانی و تبدل آراء و امانی باز نیاد، ندمت علیه ای ساعه مندم». ( بغدادی، 1385: 14، 23، 25 -26) در این عبارات‌ تشبیه‌ها و استعاره‌های «بلبلِ اقبال»، «شجرۀ دولت»، «قمرِ قدرت»، «چشمِ روزگار»، «دلِ مملکت»، «نهالِ اقبال» «قفصِ تن»، «خزانۀ تدبیر»، «عمر دُری‌ست»، «جان مُرغی‌ست»، «خزانۀ ملکوت» و «آشیانۀ جبروت» دیده می‌شود. کنایه‌های «دست در دامن اعتذار زدن: طلب بخشودگی و یاری»، «پای در سنگ آمدن: پیش‌آمدن بحران و مهلکه» و «قفص تن شکستن: مرگ» نیز حضور دارند. ‌بغدادی در قسمتی از منشور دوم می‌گوید: «... که جان درّی نفیس است در بحر فطرت که جز غواص احسن‌الخالقین را دست قدرت بیافتن آن نرسد و آدمی ذاتی شریف است در عالم کون که جز به عون سعی کُن فیکون قدم از سترۀ عدم در حجرۀ وجود ننهد» ( همان: 36). در این عبارت‌ نیز می‌توان به نمونه‌هایی همچوبالن «جان درّی نفیس است»، «بحرِ فطرت»، «غواصِ احسن‌الخالقین»، «دستِ قدرت»، «سترۀ عدم» و «حجرۀ وجود» اشاره کرد. هم‌چنین در بخشی از منشور یازدهم: «... هر‌که را احرام خدمت او بست و پای در حریم اخلاص او نهاد و دست در دامن فتراک طاعت او زد و بحبل متین دولت او تمسک جست و نواصی هوا را در تحری رضای (او تملک کرد) و اقبال دریافت خدمت او را به افاضت شکر نعمت استقبال نمود و شرایط اخلاص و طاعتداری در اقامت وظایف خدمتکاری او به‌جای آورد دواعی همت ملکانه و مساعی کرم پادشاهانه بر قضیت مَن جاء بالحَسَنه در تقریب و ترجیب و انعام و اکرام او متوفر شود و آثار ثمرۀ اخلاص و فرّ سعادت اختصاص بر چهرۀ احوال او ظاهر گردد ... چنانکه سورت آتش هیبت و باد غفلت از سر آن خاکسار به واسطۀ (شمشیر آبدار بر شکلی بیرون برد) که آفریدۀ دیگر چنانکه جز جادۀ مطاوعت و منهج متابعت نسپرد ... چون ایزد عمّت نعمته و تمّت کلمته رقم پادشاهی و انّ الارض لله یورثها من یشاء من عباده بر ناصیۀ روزگار ما کشیده است و خزاین رحمت را در بر ما گشاده و دقایق نعمت را بر سر ما نثار کرده و تمامی مملکت به درجۀ (که لاعین رات و لااذن سمعت و لاخطر علی) قلب بشر رسانیده و ما را قدرت مراعات خدمتکاران و قوت مکافات بداندیشان کرده و الحمدلله علی ذلک کرامت فرموده لایق حصافت و کیاست آن باشد که هر که پای از خط فرمان بیرون نهاد دست برد و سزای او به‌واجبی بدهیم» (همان: 95 – 97). تشبیه‌ها، استعاره‌ها و کنایه‌های «چهرۀ احوال»، «آتشِ هیبت»، «بادِ غفلت»، «جادۀ مطاوعت»، «ناصیۀ روزگار»، «خزاینِ رحمت»، «احرام بستن: آهنگ کردن»، «پای نهادن: شروع کردن و دست‌زدن به کاری»، «دست در دامن زدن: یاری خواستن»، «رقم کشیدن: نشان گذاشتن» و «پای از خط فرمان بیرون نهادن: نافرمانی کردن» در متن حضور دارند.‌‌‌‌‌‌ ‌‌
  2. از دیگر ویژگی‌های زبان ادبی منشورهای التوسّل الی الترسّل؛ استفادۀ فراوان از انواع سجع و جناس و تضاد است که غالباً سجع‌های آن از نوع متوازی و مطرّف هستند. نمونه‌های سجع متوازی و مطرّف در منشور اول: «گشاده، در‌داده، سپرده، برده، نگذاریم، نماییم، بیفزاییم، نباشیم، بسپاریم، آریم، نشمرند، نگردانند، دانند، نیارد، ندارد، سازد، کشد، دریابد، گرداند، درنگذرد، شمرد، برخواند، گرداند، زند، گیرد، نمایند، ماند، نبیند، نچیند، پردازد، نبندد، نگردد، آید، بیفزاید، گمارد، براند، ببیند، مانند، نمایند، یابند، گریزد، نگرداند، گستراند»، «عنایت و رعایت»، «بلاد و عباد»، «معیّن و مزیّن»، ‌«عقل و عدل»، «معهود و محمود»، «سدید، حمید، شهید و سعید»، «معانی، مبانی، الهی، نامتناهی، نواحی و حوالی»، «شامل و کامل»، «حقایق و دقایق»، «جهالت و ضلالت»، «ندامت و ملامت» و ... . نمونه‌های جناس زاید: «لازم و ملازم»، «خلایق و لایق»، «منافق و نافق» و «سوق و فسوق»، «عادت و سعادت» و «جافی و متجافی»؛ نمونه‌های جناس اشتقاق: «دقیقه و دقایق»، «محافظت و حفظ»، «مظلومان و تظلّم» و «خلایق و خالق»؛ نمونه‌های جناس خط: «متین و مبین» و «حالی و خالی»؛ جناس لفظ: «قریب و غریب»، «فسیح و فصیح» و ... . نمونه‌هایی از انواع ‌تضاد: «صلاح و فساد»، «رفع و خفض»، «ابرام و نقض»، «بسط و قبض»، «حل و عقد»، «علانیت و خفیت»، «دور و نزدیک»، «فانی و باقی»، «امر و نهی / اوامر و نواهی»، «قدیم و جدید»، «قوی و ضعیف»، «وضیع و شریف»، «بعید و قریب»، «نسیب و غریب»، «جنگ و صلح»، «تفریط و افراط»، «مخافان و موافقان» (همان: 13 – 19، 24، 27). نمونه‌هایی از سجع متوازی و مطرّف در منشور دوم: «می‌نماید، می‌افزاید، می‌گرداند، می‌رساند، می‌گیرد، می‌پذیرد، دارد، داند، آرد، سازد، شناسد، سپرَد، نگرَد، شمرَد، ننماید، نیاید، بسته، پیوسته، آرد، گرداند، نگذارند، نرسانند، نمایند، گردانند»، «عزایم و دعایم»، «توفیق و رفیق»، «موقوف و معطوف»، «لواحق و سوابق»، «مشایعت و متابعت»، «نفحات و صفحات»، «متنسّم و متوسّم» و ... . مثالی از جناس زاید: «عاجل و آجل»؛ جناس اشتقاق: «ظلمات و ظلامات»، جناس قلب: «جانب و جناب» و ... . نمونه‌هایی از انواع تضاد: «امر و نهی»، «حل و عقد»، «خفض و رفع»، «ضر و نفع»، «وصل و فصل»، «توانگر و درویش» و ... (همان: 30 – 35).

منشور پنجم تنها منشوری است که با عربی و با حمد و ستایش خداوند شروع می‌شود و با درود بر پیامبر(ص) و خاندان پاکش خاتمه می‌یابد. مواردی از سجع متوازی و مطرّف: «گشاده، بسته، داده، کرده، گردانیده، می‌گوییم، می‌گزاریم، می‌داریم، می‌جوییم، فرومی‌خوانیم، می‌دانیم، می‌کوشیم، می‌آراید و می‌افزاید»، «لطایف و عواطف»، «زاری و باری»، «موقّر و موفّر»، «مرتفع و مندفع»، «منطمس و مندرس»، «موقوف و محفوف»، «روزگار و کردگار»، «مصوّر و مقرّر»، «ولایت و هدایت»، «ضعفا و صلحا»، «ابهام و الهام»، «قدس و انس»، «محجوب، محروس، مذکور و مشکور» و ...؛ جناس زاید: «جود و وجود»، «رمیده و آرمیده»، «سفینه و سینه»، «عاجلاً و آجلاً»؛ جناس اشتقاق: «فضل و افضال» و «استیجار و اجارت»؛ جناس لفظ: «سیف و صیف»؛ جناس خط: «متین و مبین» و «صافی و ضافی» و ... . نمونه‌هایی از انواع تضاد: «گشاده و بسته»، «مصالح و مفاسد»، «شباب و شیبت»، «دور و نزدیک»، «جنّت و جحیم»، «شُکر و شکایت» و ... (همان: 47 – 51، 56).

مثال‌هایی از سجع متوازی و مطرّف در منشور یازدهم: «بتابد، دریابد، دارد، گمارد، بَرَد، نسپَرَد، کشیده، گشاده، کرده، رسانیده، فرموده، نسازند، نیندازند، نیفکنند، آرند، برگیرند، شمرَد، نِگَرد، شود، گیرد، دانند، نگردانند، رسانند، نیارند، ندارند»، «احوال و اعمال»، «افاضت و اقامت»، «انعام و اکرام»، «عقوق و حقوق»، «سروران و صفدران»، «تعجیل و تحصیل»؛ جناس مُحرّف: «قَدَم و قِدَم»؛ جناس اشتقاق: «اقبال و استقبال»، «موافق و موفق»، «قاصر و مقصر»؛ انواع تضاد: «مصالح و مفاسد»، «دوستان و دشمنان»، «دانی و قاصی»، «مطیع و عاصی»، «حل و عقد»، «امر و نهی»، «باطن و ظاهر» و ... اشاره کرد (همان: 95 – 99).‌

  1. از جملات دعایی عربی در منشورها به‌کَرّات استفاده شده است: «متعنا الله بطول بقائه و یمن لقائه»، «احسن الله به التمتع و زاد بوجوده التمتع»، «اطال الله بقاه و قرن بالنصر لواه» (همان: 15، 28، 29)؛ «زاد الله شرفه»، «دام شریفاً» (همان: 31 ،37)؛ «وقاه الله من الافات و وفقه علی الخیرات» (همان: 81) و «ادام الله تمهیده و حرس تاییده»، «حماها الله» (همان: 98 و 97).‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  2. از افعالی که دلالت بر معنای فرمان دادن باشد به کَرّات استفاده شده است، به‌ویژه «فرمودیم» یا «می‌فرماییم» که نشان از توجه به مراقبت‌های لازم و سفارش‌های مهم و اساسی سیاسی و اخلاقی دارد که با استشهاد و استناد به آیات قرآن کریم، احادیث و اشعار فارسی و عربی همراه است.
  3. «مترادف‌سازی» که از عوامل اطناب است به‌وفور در نامه‌های منشور دیده می‌شود. نمونه‌هایی از منشور اول: «امر طاعتداری و نفاذ فرمانبرداری»، «شکر و سپاس»، «در ظل رأفت و کنف عاطفت»، «غایت همت و نهایت نهمت» و ... (بغدادی، 1385: 13، 14، 16). مثال‌هایی از منشور دوم: «شکر آن از لوازم دانیم و سپاس آن از فرایض شمریم»، «و طبیعت مستقیم او باعتیاد آن مشهور و معروف احسان و نیکوکاری را اول فکر و مبداء عزایم دارد»، «از ملوک اطراف و خسروان وقت و پادشاهان عهد و ولات روزگار»، «و تقوی و پرهیزکاری را زاد آخرت و ذخیرۀ عقبی سازد» و ... (همان: 30 – 32)؛ همچنین منشور هشتم: «افعال خیر و اعمال بِرّ»، «صورت‌های فاسد و تصویرات بد»، «تقصیر و تهاون»، «خوب‌زبانی و خوش‌سخنی»، «عقل کامل و خِرد شامل» و ... (همان: 82 – 84).‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
  4. مَثَل‌ها و شعرهای فارسی و عربی نیز فراوان است. در غالب نامه‌های منشور، از بیت‌های فارسی یا عربی یا هر دو برای استناد، استشهاد، تأکید، و تأیید کلام استفاد‌ه شده است. در منشور اول آمده است: «... و حق (ساکنان جند) - که به چند ذریعت متوسل‌اند و اقامت مراسم خدمت قدیم را متقبل – بگزاریم. ‌ان الکرام اذا ما اسهلوا ذکروا‌‌ ‌من کان یالفهم فی المنزل الخشن»‌‌‌‌‌ ‌(همان: 15) ‌

یا «... چه عدل و نیکوکاری شجره‌ای‌ست که ثمرۀ آن تمتع و برخورداری باشد، و رحمت و دادگستری مقدمه‌ای‌ست که نتیجۀ آن سعادت و نیک‌اختری بود. ‌داد کن داد کن که دارالخلد‌‌‌ ‌منزل خسروان دادگر است»‌‌‌‌‌‌ ‌(همان: 19) ‌

 ‌‌در منشور دوم چنین آمده: «... و در اکتساب نیکوکاری که بدان احتساب خوب‌نامی توان (کرد احتشاد) و اجتهاد نمایند، و امداد دعا و ثنا به جانب او متوجه گردانند، چه که فایدۀ مردم ازین عمر بر شرف ارتحال و حاصل آدمی در این دار انتقال جز ذکر خوب و احدوثۀ جمیل - که صیت عریض آن در بریدن بسیط زمین بر برید صبا سبقت گیرد و صورت زیبای آن بر صفحات ایام تا منقرض عالم منقش ماند - نتواند بود. ‌‌بکسب نام نکو کوش نه بکسب دِرَم‌‌ که نام نیک به از صد هزار گنج روان. ‌‌اَلم تر ان ‌الناس یخلد بعدهم‌‌‌ ‌‌احادیثهم و المرء لیس بخالد»‌‌‌‌ ‌(همان: 34) ‌‌

  1. استفاده از واژه‌ها، ترکیب‌ها و عبارت‌های عربی به‌وفور و وضوح دیده می‌شود. منشورها با سپاس و ستایش خداوند یا پند و اندرز، رعایت حقوق، مراقبت حدود و سفارش‌های اخلاقی آغاز می‌گردند و با عبارت‌های دعایی عربی غالباً «ان شاء الله العزیز» (بغدادی، 1385: 29، 75، 89)، «اِن شاءَالله ‏وَحدَهُ العَزیز» (همان: 38)، «و الله ولی التوفیق» (همان: 56)، «و الله الموفق» (همان: 85، 119)، «ان شاء الله تعالی» (همان: 100، 110، 114، 118، 122، 125) پایان می‌یابند.‌‌‌‌‌‌‌ ‌

 ‌در التوسّل الی الترسّل هفده نامۀ منشور آمده که در لابه‌لای آن‌ها «مثال‌»ها نیز آمده‌اند. برای نمونه یکی از نامه‌های منشور ذکر، تحلیل و بررسی می‌شود. یادآورمی‌گردد که نامه‌های دیگر هم به همین شکل و بافت، بلند و مفصّل با اختلافی در کمیّت، کیفیّت و موضوع نگاشته شده‌اند. برای دیدن نمونه‌های دیگر رک. بغدادی، 1385: 12 – 125.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌

 ‌نمونۀ منشور

«منشوری که در حق امیر سپهسالار تاج الدّین علی دام تمکینه اصدار شد به جهت ایالت بارجنلیغ کنت با تعدید بعضی شرایط:‌ ‌‌

 ‌«مراقبت حدود ملک پروری و مواظبت دادگستری و رعایت جانب رعایا و عنایت در حق ضعفاء که عِماد مُلک به دعاء ایشان برپای باشد پای دولت از همت ایشان بر جای ماند پادشاهان را که حفظۀ بیضۀ ملت و سَکَنۀ روضۀ دولت‌اند؛ خوب‌تر عادتی و تمام‌تر عدّتی است و بِحمدِاللهِ وَ مِنّه پیوسته همت ما بر آن مقصور است و رغبت ما در آن موفور که اسباب رامش و آرامش اصناف آدمیان آماده باشد و ابواب رفاهیّت و آسایش بر کافّۀ عالمیان گشاده و بساط معدلت در بسیط زمین مبسوط و مصالح رعایا به واسطۀ مرحمت ما مضبوط و بر این قَضیّت هر طرفی را از اطراف و اَنحای ولایات و هر جایی را از اَکناف و ارجای ممالک والیی بزینت نکوکاری حالی و از ریبت بدکرداری خالی؛ نامزد می‌کنیم ... بر موجب این اندیشۀ مبارک و الله یجمع العزائم مقرونه بجوامع السّلامه‌، مصونه عن توابع النّدامه، ایالت آن ولایت را به امیر اسفهسالار، اَجلّ، کبیر، فرزند فلان، دامَ تَمکینَهُ و جَعَلَ التَّوفیقُ قَرینَه که از شجرۀ طیبۀ خاندان و دوحۀ مبارک دودمان ما، فرعی زکی است و در حِیاطت حریم و دولت و مُحابات حوزۀ مملکت، اصلی قوی، با عِزِّ قرابت پادشاهی اثر نجابت فضل الهی در ناصیۀ او پیداست و با شرف انتصاب پدر، اختصاص کسب هنر او را حاصل و تا نهال بُنیت او به حسن تربیت ما پرورش یافته است و شاخ فطرتِ او از مَغارِس سُمُوّ، نمُوّ گرفته است و او را به حکم شواهد محاسن اخلاق و دواعی وفور استحقاق به رُتبت امارت رسانیده‌ایم و جایگاه پدر او را رَحِمَه الله که در حضرت پایه‌ای بلند داشت بدو ارزانی داشته و ... مستحق همه منصبی دانسته‌ایم و چنو عزیزی را که با فرزندان صُلبی ضَمّ فرموده‌ایم به جهت رفع و خفض آن ناحیت نصب کردیم و خیر و شر و کسر و جبر و اطلاق و اَسرِ اهالی آن، بِاَسرِهِم، بخرد وافی و رأی کافی باز گذاشتیم و عهدۀ آن رعایا بر مقتضی کُلُکُم راع و کُلُکُم مَسؤل عَن رَعِیتِه، در ذمّت شفقت و حفاوت او لازم و واجب گردانید و رباط طغانین که در آن ناحیت از اُمّهات قُری و مُعظَمات مواضع است؛ بر سبیل اِنعام چنانکه از دیوان عرض حَمّاهُ الله نویسند بدو ارزانی داشتیم ... و او را فرمودیم تا در کلِّ احوال از حدود فرمان الهی در نگذرد وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ و در جوامعِ اعمال طریق پرهیزگاری سپرد. وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ و در احسان و نیکوکاری که عادت اوست بیفزاید و از عُدوان و بدکرداری بر قرار معهود اجتناب نماید. چه ثمرۀ نیکی هر آینه برسد و پاداش بدی بی شکّ از مُدَّخَر بماند و ندامت و پشیمانی، یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ بهیچ وجه نافع نیاید و ... و فرمودیم تا ب وقت داد و حکم در تنفیذ احکام، احتیاط تمام تقدیم کند و میان بیگانه و خویش و توانگر و درویش و خرد و بزرگ و تاجیک و ترک، در آن باب تفاوت جایز ندارد و میان قوی و ضعیف، حَکَمی عدل و توسُّطی راست باشد و در سپردن طریق انتصاف از مَظنّۀ ظلم و اِعتساف دوری جوید و از دقیقۀ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ غافل نباشد تا در عاجل از مُقاسات تَبِعه عتاب آمِن گردد و در آجل از گذشتن عقبۀ عِقاب فارغ آید و از انذار سایس احکام که اِذا ظَلَمتَ مِن دونِکَ فَلا تَامُن مَن فوقِک سلامت باشد ... و فرمودیم تا در اهانت مُفسدان و اعانت مصلحان مبالغت نماید چنانکه ارباب فساد را بگوشمال ادب از بدکرداری انزجاری پدید آید و اهل صلاح را بدل نوازی و لطف در نیکوکاری رغبت بیفزاید و بارنامۀ مفسدان از بیم صولت و یُمن دولت باطل شود و روزنامۀ نیکنامی بذکر خوب و ثنای جمیل او مورَّخ گردد ... مثال چنان است که همگنان این قواعد را محافظت کنند و از مقتضی فرمان تجاوز جایز نشمرند و بر جملۀ مهمات و مصالح، دعاء صالحۀ دولت قاهره که صلاح آن هم بدیشان بازگردد مقدّم دارند تا در ریاض شادمانی با حصول امانی روزگار گذراند، اِن شاءَالله ‏وَحدَهُ العَزیز» (بغدادی، 1385: 38 - 43).

 ‌این بخشی از سومین منشور التوسّل الی الترسّل است. نامه‌ای مفصّل و بلند که بغدادی گزارش طویلی از آن ارائه می‌کند. جنبۀ ادبی آن پُربار است و نویسنده صنعت‌پردازی‌های زیبا و متنوعی را آورده که درخور توجه است. به‌وضوح دیده می‌شود که استفاده از صنایع ادبی تلمیح به‌ویژه آیات قرآنی و احادیث، تشبیه، استعاره، کنایه، سجع، جناس و تضاد بسامد بالاتری دارد. از تلمیحات قرآنی و حدیثی در متن منشور: جملۀ «و عهدۀ آن رعایا بر مقتضی کُلُکُم راع و کُلُکُم مَسؤل عَن رَعِیتِه، در ذمّت شفقت و حفاوت او لازم و واجب گردانید» به این حدیث نبوی تلمیح دارد: «کُلُکُم راعٍ وَ کُلُکُم مَسؤول عَن رَعیتِه» (دیلمی، 1374: 1/ 184) همۀ شما مسئولید و همۀ شما نسبت به زیر‌دستانش بازخواست می‌شوید. عبارت‌های «و او را فرمودیم تا در کلِّ احوال از حدود فرمان الهی در نگذرد وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ و در جوامعِ اعمال طریق پرهیزگاری سپرد. وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ و در احسان و نیکوکاری که عادت اوست بیفزاید و از عُدوان و بدکرداری بر قرار معهود اجتناب نماید. چه ثمرۀ نیکی هر آینه برسد و پاداش بدی بی شکّ از مُدَّخَر بماند و ندامت و پشیمانی، یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ بهیچ وجه نافع نیاید .... در سپردن طریق انتصاف از مَظنّۀ ظلم و اِعتساف دوری جوید و از دقیقۀ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ غافل نباشد تا در عاجل از مُقاسات تَبِعه عتاب آمِن گردد و در آجل از گذشتن عقبۀ عِقاب فارغ آید» به آیات قرآن کریم تلمیح دارند: «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (بقره: 229) و کسانى که از حدود احکام الهى تجاوز کنند، آنان همان ستمکارانند. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (بقره: 203) و از خدا پروا کنید و بدانید که شما را به سوى او گرد خواهد آورد. «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ» (آل عمران: 30) روزى که هر کسى آنچه کار نیک به جاى آورده و آنچه بدى مرتکب شده، حاضر شده مى‌یابد. «إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ» (یونس: 23) سرکشى شما فقط به زیان خود شماست.‌‌‌‌‌‌ ‌‌

 ‌‌در این منشور هم از استعاره، تشبیه و کنایه استفاده شده، تشبیه‌ها و استعاره‌ها غالباً به‌صورت ترکیب اضافی و تشبیه بلیغ به‌کار می‌روند. از تشبیه‌ها و استعاره‌های آن می‌توان به نمونه‌هایی همچوبالن: «پایِ دولت»، «بیضۀ ملت»، «روضۀ دولت‌»، «دستِ قدرت»، «ناصیۀ تصرّف»، «شجرۀ طیبۀ خاندان»، «دوحۀ مبارک دودمان»، «نهالِ بنیت»، «شاخِ فطرت»، «آسمانِ دولت»، «جادۀ اشارت، «موزۀ اندیشه»، «پایِ خِرد»، «خزانۀ رای و تدبیر»، «دستارچۀ امید» و «ریاضِ شادمانی» اشاره کرد؛ و کنایه‌هایی چون: «نصب کردن: گماشتن و سپردن مسئولیت»، «ارزانی داشتن: بخشیدن»، «در‌نگذشتن: تعدّی نکردن و پا فرا ننهادن» و «دست دادن: حاصل‌شدن».‌‌‌‌‌‌

استفاده از انواع سجع، جناس و تضاد به‌وفور دیده می‌شود. نمونه‌هایی از سجع متوازی و مطرّف: «می‌گردانیم، می‌فرماییم، فرماییم، گردانیم، دیده‌ایم، یافته‌ایم، دانسته‌ایم، فرمودیم، کردیم، بازگذاشتیم، داشتیم، درنگذرد، سپَرد، بیفزاید، نماید، بماند، نیابد، می‌گزارد، می‌آرد، دانند، دارند، شناسند، شمرند، نگرند، نگذارند، نمایند، نشینند،آیند، طلبند، گزارند، نیارند، نیستند، ایستند، نشمرند، دارند و گذارند»، «مراقبت و مواظبت»، «رعایت و عنایت»، «مبسوط و مضبوط»، «حالت، دلالت و مقالت»، «خاطر و عاطر»، «زکی و قوی»، «فراست و کیاست»، «شامل و کامل»، «وافی و صافی»، «سدید و حمید»، «محفوف و مکفوف» و «تقدیر و تدبیر»؛ جناس زاید: «رامش و آرامش»، «اهتمام و اتمام» و «عاجل و آجل»؛ جناس اشتقاق: «بساط، بسیط و مبسوط»، «حُکم و احکام» و «مصالح، صالحه و صلاح»؛ جناس خط: «حالی و خالی» و «پرسان و ترسان»؛ تضاد: «خیر و شرّ»، «رفع و خفض»، «کسر و جبر»، «نیکوکاری و بدکرداری»، «نیکی و بدی»، «اطلاق و اَسر»، «بیگانه و خویش»، «توانگر و درویش»، «خُرد و بزرگ»، «قوی و ضعیف»، «مفسدان و مصلحان».‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌

 ‌‌استفاده از «جمله‌های دعایی» در اینجا هم دیده می‌شود: «بِحمدِ اللهِ وَ مِنّه، دامَ تَمکینَهُ و جَعَلَ التَّوفیقُ قَرینَه، رَحِمَه الله، حَمّاهُ الله، اَصلَحَ اللهُ اعمالَهُم و اَنجحَ آمالَهُم، یَدیمُ الله تَمکینَهُ». در خصوص «مترادف‌سازی» می‌توان به مواردی همچون «اسباب رامش و آرامش و ابواب رفاهیّت و آسایش»، «ندامت و پشیمانی»، «به اندازۀ وسع و طاقت»، «منهیان و جاسوسان» و «بیداری و هوشیاری» اشاره کرد. این منشور با پند و اندرز، سفارش به دادگستری، رعایت حقوق، مراقبت حدود و مباحث اخلاقی آغاز شده و با عبارت‌ دعایی «اِن شاءَالله ‏وَحدَهُ العَزیز» پایان یافته است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌

6. نتیجه‌گیری

نامه‌های «منشور» و چند‌و‌چون آن‌ها در تاریخ بیهقی نسبت‌به التوسّل الی الترسّل در بسیاری از موارد، رابطه‌ای معکوس دارند. به‌ بیانی‌دیگر، وجوه اختلاف آن‌ها بیش از وجوه اشتراکشان است که جنبۀ آموزشی التوسّل الی الترسّل در این خصوص عاملی تأثیرگذار است. منشورهای تاریخ بیهقی کوتاه‌ و کلّی گزارش شده‌اند در‌حالی‌که منشورهای التوسّل الی الترسّل بلندند و با توضیحات و جزئیات بیشتری گزارش شده‌اند. بیهقی در نامه‌های منشور چندان به صنایع ادبی نمی‌پردازد و اشاره‌های اندکی در این خصوص دارد که بیشتر متوجه صنایعی چون سجع، کنایه و تکرار است. بیهقی در منشورها به آیات و احادیث، مَثَل‌ها و شعرها اشارۀ چندانی ندارد. وجود صنایع ادبی در منشورهای التوسّل الی الترسّل، پُررنگ‌تر است و تصویر‌پردازی‌های بغدادی در آن‌ها پُربار است که در این میان تلمیح، تشبیه، استعاره، کنایه، انواع سجع و جناس و تضاد بسامد بالاتری دارند. بیشتر تلمیحات به قرآن و احادیث است؛ بغدادی در تمامی منشورها از آیات قرآنی و احادیث جهت استناد، استشهاد و پیش‌برد مطالب خویش بهره گرفته است. تشبیه و استعاره غالباً به‌صورت ترکیب اضافی و تشبیه بلیغ آورده می‌شوند. استفاده از صنایع ادبی در نامه‌های منشور التوسّل الی الترسّل نسبت به تاریخ بیهقی، چشمگیرتر و درخور توجه است.

ارکان منشورها در تاریخ بیهقی نسبت به التوسّل الی الترسّل با شمولیت کمتری گزارش می‌گردد: مقدمه، بیان اهمیت منصب، خاتمۀ منشور و ... در التوسّل الی الترسّل وجود دارد؛ اما در تاریخ بیهقی اجتماع آن‌ها کمتر است و غالباً در حدّ ذکر نام مخاطب و منصوب‌شدن وی به ناحیه‌ای است. مفاد و مقاصد این نامه‌های درباری در تاریخ بیهقی با اهداف سیاسی، نگاه حاکمیتی و سپردن مسئولیت به افراد جهت اداره، پوشش و کنترل ممالک زیردست است و به‌عبارتی‌دیگر، بحث مشاغل دولتی و عزل و نصب افراد است که با بخشیدن خلعتی به ولایت و حاکمیتِ ناحیتی گمارده می‌شوند؛ اما در التوسّل الی الترسّل علاوه‌ بر این‌ها، سفارش‌های اخلاقی و سیاسی، بهره‌گیری از آیات قرآن، احادیث، صنایع ادبی، بیت‌های فارسی و عربی، مترادف‌سازی‌ها و جملات دعایی نیز حضور دارند. بیهقی «منشورها» را به‌صورت پراکنده و متناسب با اتفاق‌ها و مناسبت‌ها گزارش می‌کند؛ اما بغدادی یک قِسم از کتاب را به‌صورت مجزا به منشورها و فرمان‌ها اختصاص داده است. دادن فرمان و انتصاب، واژه‌ها و ترکیب‌های عربی، استفاده از القاب در مفاد منشورهای هر دو اثر به وفور وجود دارد. از واژۀ «منشور» در متن تاریخ بیهقی بیشتر استفاده شده، اما بغدادی به ذکر نام آن در عنوانِ نامه‌ها بسنده کرده است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌

The Holy Qurʿan. (1388/2009). Trans. Mohammad Mehdi Fouladvand. Tehran: Dār al-Qur’an al-Karim, Daftar-e Motāleʿāt-e Tārikh va Maʿāref-e Eslāmi. [In Persian]
Al-Mottaqi al-Hendi, ʿAlā’eddin b. Hesām al-Din. (1405/1984). Kanz al-ʿommāl fi sonan al-aqwāl wa al-afʿāl [Treasures of the Doers of Good Deeds]. Ed. Hayāni Bakri. Beirut: Mo’asesa al-Resāla. [In Persian]
Awfi, Mohammad. (1361/1982). Lobāb al-albāb. Ed. Edward Brown, with introduction and annotations by Mohammad Qazvini and Saeed Nafisi. Tehran: Fakhr Razi. [In Persian]
Eftekharian, Fatemeh; Jafari, Asadollah; & Shaʿbani, Bahram. (1394/2015). Barasi-ye nāma va nāmanegāri dar qarnhāy-e chahārom va panjom-e hejri bar pāya-ye chahār athar: Shāhnāma, Tārikh-e Beyhaqi, Siyāsatnāma, va Makātib-e farsi-ye Ghazālī [A Study of Letters and Letter Writing in the 4th and 5th Centuries Hijri Based on Four Works: Shāhnāma, Tārikh-e Beyhaqi, Siyāsatnāma, va Ghazāli’s Makātib-e Farsi. Unpublished Master's Thesis, Payam Noor University, Jahrom Branch. [In Persian]
Bahā al-Din Baghdādi, Mohammad b. Mo’ayad. (1385/2006). Al-Tavassol elā al-trassol. Ed. Ahmad Bahmanyar. Tehran: Asatir. [In Persian]
Bahar, Mohammadtaghi. (1370/1991). Sabkshenāsi [Stylistics], 3 vols. Tehran: Amir Kabir. [In Persian]
Beyhaqi, Mohammad b. Hosseyn. (1390/2011). Tārikh-e Beyhaqi, 3 vols. Ed. Khalil Khatib Rahbar. Tehran: Mehtab. [In Persian]
Deylami, Hasan b. Mohammad. (1374/1995). Ershād al-qolub, 2 vols. Qom: Sharif al-Razi. [In Persian]
Dehkhoda, Aliakbar. (1372/1993). Loghatnāma Dehkhodā. Tehran: University of Tehran. [In Persian]
Hossein Panahi, Fardin. (1395/2016). “Jostāri dar vizhegihāy-e sabki-ye al-Tavassol elā al-tarassol” [An Essay on the Stylistic Features of al-Tavassol elā al-tarassol]. Pazhuheshhāy-e Naqd-e Adabi va Sabkshenasi, (3) 89-114. [In Persian]
Jamasabjay, Manouchehr. (1391/2012). Darbāra-ye a’innāmanevisi-ye matnhāy-e Pahlavi. Ed. Saeed Arian. Tehran: Elmi. [In Persian]
Khatibi, Hossein. (1386). Fann-e nathr dar adab-e Pārsi. [The Art of Prose in Persian Literature]. Tehran: Zovvar. [In Persian]
Moradpour Jaghdari, Elham; Darri, Najmeh; & Azarmakan, Heshmatollah. (1394/2015). Sabkshenāsi lāya’i-ye nāmahāy-e Tārikh-e Beyhaqi bā ruykard-e tahlil-e goftemān-e enteqādi. [A CDA Approach to the Layered Stylistics of Tārikh-e Beyhaghi’s Letters]. Unpublished Master's Thesis, Hormozgan University. [In Persian]
Payandeh, Abolqasem. (1394/2015). Nahj al-Fesāha [Speeches and Sermons of the Prophet]. Ed. by Abdolrasul Peymani, Mohammad Amin Shariati, and Mohsen Mousavi. Isfahan: Khātam al-Anbiyā. [In Persian]
Rezaei Avval, Maryam; & Delbari, Hasan. (1396/2017). “Barasi-ye hamsanj-e nāmahāy-e Tārikh-e Beyhaqi bā ʿAtaba al-kataba va al-Tavassol elā al-trassol.Nathrpazhuhi-ye Adab-e Fārsi, 21(43)113-134. [In Persian]
Sabahi, Seyyed Mohammad. (1388/2009). “Negāhi be nāmanegāri”. Ketāb Mah-e Adabiyyāt, 27(141) 52-57. [In Persian]
Safa, Zabihollah. (1385/2006). Tārikh-e Adabiyāt-e Irān [History of Iranian literature], 5 vols. Tehran: Ferdows. [In Persian]
Shamshirgarha, Mahboube. (1389/2010). “Seyri dar trassol va nāmanegari”. Ketāb Māh-e Adabiyyāt, 38(152) 71-81. [In Persian]