Document Type : Original Article

Authors

1 Ph.D. student of Persian language and literature - Department of Persian language and literature - Faculty of Literature and Humanities - Central Tehran Branch - Islamic Azad University - Tehran - Iran.

2 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.

Abstract

In recent years, interdisciplinary studies in Literature and Linguistics have gained momentum, particularly focusing on topics such as “masculine literature,” “feminine literature,” “masculine writing,” and “feminine writing,” which have captured the attention of researchers. These studies primarily explore the relationship between language and gender. Within this context, the analysis of linguistic features related to gender becomes instrumental in the stylistic examination of women’s literary works, especially novels. This research investigates the linguistic disparities in terms of prominent lexical components between female and male characters in the novels of Daneshvar and Arastui using a descriptive-analytical approach. The main research question is as follows: How do linguistic differences between women and men manifest in terms of lexical components within the narrative structure of Daneshvar’s and Arastui’s novels? The findings indicate that the language employed by female characters in the narrative contexts of these novels differ in terms of vocabulary and idiomatic expressions from that of male characters. While some lexical parameters correspond to Lakoff’s linguistic features, others deviate from them. As all four novels are penned by women and revolve around female experiences, there is a notable prevalence of women-specific vocabulary. Another characteristic of women’s language in these novels is the utilization of precise and detailed imagery, along with inclusion of multiple color words. The female characters of both novelists, influenced by their lack of confidence resulting from patriarchal societies, employ more hedges, intensifiers, and approximations. Additionally, they opt for polite language in their conversations, avoiding the use of taboo words and oath words, which reflects linguistic structures used by cautious and subordinate speakers.

Keywords

1. مقدمه

زنان و مردان با توجه به انتظارات جامعه، نقش‌ها و عملکردهای متفاوتی در حوزه­‌های خاص دارند. این امر که باعث بروز تفاوت در رفتار اجتماعی آنان می­‌شود، روی رفتار زبانی آن­ها نیز تأثیرگذار است. ازاین‌رو، «جنسیت» به­‌عنوان یک عامل غیرزبانی در بروز تفاوت و گوناگونی‌های زبانی، با زبان همبستگی می‌یابد. رفتار زبانی زنان در هر جامعة زبانی ویژگی‌های دارد که در همۀ سطوح زبان حتی راهبردهای ارتباطی و کلامی، از رفتار زبانی مردان متمایز است. گاه این تفاوت­‌ها در سطح واژگان است و با به‌کارگیری واژه‌های خاص آشکار می­شود، گاه جنبۀ آوایی دارد و در به‌­کارگیری تلفظ خاص، اِعمال فرایند واجی یا تکیه و آهنگ معینی بروز می‌یابد. بنابراین نقش­‌های اجتماعی و ویژگی­‌های بیولوژیکی در زبان انعکاس می­یابد و بر این اساس گویشوران مرد و زن به لحاظ دانش زبانی با هم متفاوت هستند (نک. رضوانیان و ملک، 1392: 46 – 47). ازآنجاکه زبان رفتاری اجتماعی است، با بافت اجتماعی گویشور همبستگی دارد و نمی‌توان زبان را از بافت اجتماعی آن جدا کرد؛ هرگونه تغییر و تحول در بافت اجتماعی سبب تغییر و دگرگونی در رفتار زبانی می­‌شود. از دیدگاه لیکاف سبک گفتار زنان و مردان، حتی در پوشیده‌ترین حالات کاملاً از هم متمایز است و بر مبنای تقسیم ساختار جنسیتی زبان، در دو شاخة فکری و زبانی تشخیص داده می­شود. براساس دیدگاه وی، زنان و مردان به­‌هنگام سخن گفتن یا نوشتن، زبان متفاوتی دارند. لیکاف در کتاب زبان و جایگاه زن سه هدف را دنبال می­‌کند:

  • «نشان دادن اینکه دست که موجودی برون­زبانی (جنسیت) نیازمند بازنمایی زبان‌شناختی است؛
  • نشان دادن اینکه جنسیت، حتی در زبان­هایی مثل انگلیسی که در آن­ها وجودش (شاید) کمتر از زبان­های نامتعارف به چشم می­آید، مستلزم بازنمایی زبان­شناختی است (این دو دغدغه­های من در مقام زبان­شناس بودند)؛
  • به­کارگیری مغایرت­های زبانی میان زنان و مردان در نقش خطایابِ بی­عدالتی­های اجتماعی و روانی در میان دو جنس (این دغدغة من در مقام فمینیست بود)» (لیکاف، 1399: 23).

2. بیان مسئلۀ پژوهش

نظریة لیکاف به دلیل توجه به زوایای مختلف کارکرد زبان و جنسیت در آثار ادبی، الگویی مناسب برای بررسی آثار ادبی از نگاه «زبان و جنسیت» است. در پژوهش حاضر از این نظریه برای تحلیل کارکرد زبان و جنسیت در 4 رمان خوف و نی­نا اثر شیوا ارسطویی و جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان اثر سیمین دانشور بهره گرفته شده است. پژوهش اختلافات زبانی شخصیت‌های زنان و مردان را به لحاظ پارامترهای واژگانی بررسی می‌کند. تفاوت اصلی این پژوهش با تحقیقاتی که تاکنون انجام شده­اند، در وهلة نخست در نوع جامعة آماری است؛ سپس گزینش شاخص‌­ها. در سال­های اخیر با رونق مطالعات میان­رشته­ای بین ادبیات و زبان‌شناسی، مباحثی مانند «ادبیات مردانه»، «ادبیات زنانه»، «مردانه‌نویسی» و «زنانه‌­نویسی» مدّنظر پژوهشگران متعددی قرار گرفته که هر کدام از زاویة ­دید خود به این مقوله نگریسته‌اند. اهمیت اصلی این­گونه مطالعات، توجه به رابطة میان «زبان» و «جنسیت» است. با توجه به اهمیت رمان به‌ویژه رمان‌های زنان، ضرورت مطالعة شاخص‌های زبانی مرتبط با مقولة جنسیت می­تواند در مسیر مطالعات سبک‌شناسی ادبی آثار زنان راهگشا و مؤثر باشد. پرسش اصلی این پژوهش چنی است: زبان شخصیت­های زن در رمان­های شیوا ارسطویی و سیمین دانشور در سطح واژگانی، واجی و نحوی در کدام یک از ابعاد با پیش­بینی رابین لیکاف مطابقت دارد؟ جامعة پژوهش رمان‌های جزیرة سرگردانی و ساربان سرگردان اثر سیمین دانشور و دو رمان خوف و نی­نا اثر شیوا ارسطویی است.

 

3. پیشینة پژوهش

«سبک نگارش زنانه» زمانی در جنبش فمینیسم مطرح شد که زنان از مصرف­کنندة ادبیات به یکی از گروه­های تولیدکنندة آن مبدل شدند. در گام نخست به­ویژه بعد از انتشار کتاب اتاقی از آنِ خود اثر ویرجینیا وولف، زنانِ منتقد علاقه‌­مند بودند ببینند نویسندگان مرد چه تصویر و تصوری از زن در لابه­لای آثار خود ارائه کرده­اند. حاصل مطالعات نشان می­داد که مردان درکی کامل از ذهن، شخصیت زن، و دنیای زنانه ندارند و همواره کلیشه­ای از شخصیت او ارائه داده‌اند. به همین دلیل در جنبش فمنیسم برای دفاع از جایگاه زنان و معرفی واقعی آنان، نوشتن آثار ادبی در سرلوحة برنامة مبارزاتی قرار گرفت. پیشینة مطالعات حوزة «زبان و جنسیت» به دهة هفتاد میلادی و افرادی مانند ساپیر[1]، لیکاف،[2] تانن[3]، گوم[4] ، هولمز[5] ، کامرون[6] و ... می‌رسد. لیکاف نخستین کسی است که مسئلة «زبان و جنسیت» را در پژوهشی با عنوان «زبان و موقعیت زن» مطرح کرد. بعد از وی رابطة زبان و جنسیت در تحقیقات از دو جهت بررسی گردید: 1) کاربرد متفاوت زبان توسط زنان و مردان؛ 2) بررسی بازتاب ناهمسانی زنان و مردان در زبان. در سال­های اخیر در ایران نیز برخی پژوهشگران به بازنمایی ارتباط «جنسیت» و «زبان» در آثار برخی نویسندگان پرداخته­اند. ولی‌زاده (1387) در پژوهشی با عنوان «جنسیت در آثار رمان‌نویسان زن ایرانی» می‌کوشد از خلال ردیابی نظام‌های بازنمایی جنسیت در آثار برخی نویسندگان زن ایرانی به این مهم بپردازد که جنسیت زنانه در آثار زنان رمان‌نویس ایرانی چگونه تصویر می‌شود. یعقوبی (1388) به بررسی «تأثیر جنسیت بر شیوۀ بیان تقاضا» در زبان فارسی توجه داشته است. تحلیل داده‌های این پژوهش نشان می‌­دهد که اختلافات آشکاری میان الگوهای تقاضا بین زنان و مردانِ فارسی‌زبان وجود دارد. ایسوندی (1390) «عذرخواهی در زبان فارسی و انگلیسی از دیدگاه بین­فرهنگی و جنسیتی» را بررسی کرده ‌است. نتایج این پژوهش نشان‌ می­دهد که تفاوت‌های معناداری میان زبان‌آموزان ایرانی و امریکایی در استفاد‌ه ‌از افعال مخصوص عذرخواهی، توضیح‌دادن، قبول مسئولیت، جبران‌کردن، سؤال­‌کردن و اصوات تعجب وجود دارد.

4. مبانی نظری پژوهش

کتاب زبان و جایگاه زن تلاشی است به‌منظور ارائة شواهد خطایابانه برگرفته از کاربرد زبان در د نوعی بی­عدالتی که على‌الادعا در جامعة ما وجود داشته است: بی­عدالتی در نقش­های مردان و زنان. «من به دنبال پی بردن به این نکته­ام که کاربرد زبان دربارۀ ماهیت و میزان هر نوع بی­عدالتی چه می­تواند بگوید؛ و نهایتاً سعی می­کنم به این سؤال بپردازم که آیا برای رفع این مشکل از جنبة زبان­شناسانه­اش می­توان کاری کرد؟ آیا با تغییر نابرابری‌های زبانی می‌توان بی­عدالتی اجتماعی را اصلاح کرد؟ به گمان من، این نکته روشن خواهد شد که زنان تبعیض زبانی را از دو جهت تجربه می­کنند: 1) آموزش کاربرد زبان به زنان؛ و2) برخورد با آن‌ها در کاربرد عمومی زبان. چنان‌که خواهیم دید هردو جهت معمولاً نقش زنان را تا سرحد نقش­های فرعی خاصی پایین می‌آورد: نقش ابژۀ جنسی یا خدمت­دهنده؛ بنابراین بعضی عناصر واژگانی وقتی برای مردان به کار می­روند یک معنا می­دهند و وقتی برای زنان به کار می­روند معنایی دیگر، تفاوتی که پیش­بینی آن فقط با استناد به نقش­های متفاوتی که این دو جنسیت در جامعه ایفا می­کنند، ممکن است» (لیکاف، 1399: 25).

4. 1. رفتارِ زبانی؛ شاخصی برای پی بردن به برداشت­‌های پنهانی­‌مان از امور

از دیدگاه لیکاف اگر برداشت ما از جهان به نحوة بیان افکارمان رنگ­وبو می­دهد، پس می­توانیم از رفتار زبانی‌مان به منزلة شاخصی برای پی­بردن به برداشت­های پنهانی­‌مان از امور بهره گیریم. در بسیاری از موارد می‌توانیم کنش‌­های آشکار یا ادراکاتمان را مطابق با امیالمان تفسیر کنیم و هر جور که صلاح می­دانیم در آن­ها دست ببریم؛ اما داده­های زبانی ب‍ه‌وضوح و با قطعیت کامل روی سفیدی کاغذ و سیاهی جوهر، یا روی نوار وجود دارند. پس، گرچه در شرایط ایده­آل مطلوب آن است که برای پدیده­‌های جامعه‌شناختی انواع دیگری از شواهد را، در طول شواهد زبانی یا در عرض آن­ها، در دست داشته باشیم، اما دست‌کم شواهد زبانی یگانه چیزهایی­اند که با قطعیت می­‌توانیم بدان‌‌ها دست یابیم. چنین چیزی در حیطه‌­هایی که بار احساسی دارند، مثل جنسیت­‌زدگی و دیگر شکل‌­های رفتار تبعیض­‌آمیز بسیار پیش می‌­آید (همان: 58).

4. 2. زبان زنانه و محدودیت­‌های آن برای زنان

حال­وهوای کلی زبانِ زنان (هم به معنای زبانی که استفاده از آن به زنان محدود است و هم به معنای زبانی که فقط در توصیف زنان به کار می­رود) این است: زنان را از ابزارهای لازم برای ابراز وجود قاطعانه محروم می­کند و با این کار هویت شخصی آن‌ها را از میان می‌برد و به آن دسته از اظهاراتی پروبال می­دهد که پیش‌پاافتادگی را در موضوع بحث و تردید به ‌آن‌ها القا می‌کند. هنگامی‌که دربارۀ زنی بحث می شود، با او به‌هیچ‌وجه در مقام شخصی جدی و صاحب نظرات فردی برخورد نمی‌شود، بلکه به چشم ابژه‌ای (جنسی یا غیرجنسی) به او نگریسته می­‌شود؛ البته شکل­‌های دیگر رفتار در این جامعه هدفی مشابه را دنبال می‌کنند، اما این‌ها آشکارا پدیده‌ایی زبانی به نظر می‌رسند (همان: 63). تأثیر اصلی این قبیل مغایرت­ها این است که زنان دچار محرومیتی نظام­مند از دسترسی به قدرت می‌شوند، چون آن‌ها همان‌طور که رفتار زبانی‌شان در کنار سایر جنبه‌­های رفتاری­شان نشان می­دهد، توانایی حفظ قدرت را ندارند. طنز ماجرا اینجاست که با زنان کاری کرده­اند که بپذیرند لایق چنین برخوردی­اند؛ زیرا در زمینۀ هوش یا تحصیلات آن­‌طور که باید و شاید حرفی برای گفتن ندارند؛ اما درواقع زنان بعدها دچار چنین تبعیضی می­‌شوند، دقیقاً به این دلیل که آن درس‌­ها در عمق جانشان نفوذ کرده است (همان: 63 - 64).

4. 3. الگوی گفتار زنانه در گفتمان و رویکرد رابین لیکاف

بر اساس نظریۀ دی‌اس‌ال[7] لیکاف، زنان و مردان ‌هنگام سخن گفتن یا نوشتن زبان متفاوتی دارند. لیکاف شاخصه‌های زبانی زنانه را تحت سه عنوان طبقه‌بندی می‌کند: 1) نشانه‌های واژگانی یعنی واژگان مختص زنان در زمینة مُد و دکوراسیون، استفاده از صفات نامشخص (محشر، معرکه)، عبارات احساسی نظیر عشق و غم،  اجتناب از الفاظ و عبارات خصمانه و خشونت‌آمیز، استفاده از صورت‌های محترمانه و مانند این‌ها؛ 2) نشانه‌های واجی شامل تلفظ‌های دقیق‌تر و صحیح‌تر، ویژگی‌های زنجیری خاص زنان، و نظایر این‌ها؛ 3) ویژگی‌های نحوی-کاربردی که شامل استفاده‌ از ساختارهای پرسشی و بیانی احترام است که تردید و عدم‌اطمینان را نشان می‌دهد. لیکاف (1975) تمایز زبان زنان از مردان را به لحاظ واژگانی در پنج سطح بررسی می‌کند. یکی از آن‌ها کاربرد «واژه‌ها و اصطلاحات» مخصوص به هر یک از دو جنس زن و مرد است. میزان کاربرد این واژه‌ها  می‌تواند در محیط‌های متفاوت زنانه و مردانه تغییر کند. همچنین میزان کاربرد این اصطلاحات در محیطی که هر دو جنس حضور داشته باشند، متفاوت است. بر همین اساس داستان­‌نویسان برای اینکه هر چه بیشتر واقعیت محیط زبانی را نشان دهند، سعی می‌کنند در آثار خود این تفاوت را نشان دهند. به عبارت دیگر می‌کوشند در حد امکان این واقعیت زبانی را به گونه‌­ای که هست بازنمایی کنند.

 

4. 3. 1. طبقه­‌بندی شاخصه­های زبانی در رویکرد رابین لیکاف

 نظریۀ دی‌اس‌ال رابین لیکاف، زبان‌شناس برجستۀ امریکایی، از نظریه‌های نوین دربارۀ زبان‌شناسی و جنسیت است. از دیدگاه وی ساختار جنسیتی زبان با دو شاخة فکری و زبانی ‌تشخیص داده می‌شود. لیکاف معتقد بود که بانوان عموماً از نوعی سبک زبانی برخوردارند که در آن از الگوهای کلامی مشخصی استفاده می­کنند. او همچنین بر این نکته تأکید کرده که در مواردی زنان از همه یا حتی بعضی از این الگوها تبعیت نمی­کنند. دامنة این بحث به قلمروی ادبیات نیز کشیده شده است و در سراسر دنیا آثار فراوانی، اعم از کتاب و مقاله به بررسی کارکرد جنسیتی زبان در آثار مختلف ادبی پرداخته‌اند. سال‌های زیادی از طرح مدل لیکاف (1975) می‌گذرد؛ اما هنوز مدلی موفق در بازنمایی جنسیت در زبان آثار رمان­نویسان و داستان­‌نویسان به حساب می‌آید. براساس دیدگاه وی، زنان و مردان به‌هنگام سخن گفتن یا نوشتن زبان متفاوتی دارند. لیکاف از این سبک گفتار زنانه با عنوان «زبان ضعیف» یاد می­کند و تسلط مردان را در سلسله‌مراتب طبیعی جنسیت عامل استفاده از این عنوان می­داند. به نظر لیکاف زنان برای یافتن جایگاهی مناسب با شأن خود در جامعه با زبان مؤدبانه صحبت می­کنند (بهمنی­مطلق و مروی، 1393 :76). از دیدگاه وی تفاوت‌های زبانی میان زنان و مردان یکی از نتایج نابرابری‌های اجتماعی است و ویژگی­‌های زبانی آنان بازتاب تفاوت­‌هایی است که از نظر نقش و موقعیت اجتماعی میان اعضای این گروه وجود دارد (فارسیان، 1378 :12).

 

4. 4. طبقات مخلتف زنان؛ شخصیت‌­های اصلی رمان‌­­های دانشور و ارسطویی

سیمین دانشور اولین زن داستان‌نویس فارسی‌ست که از جهت ارزش و اعتبار با داستان‌نویسان نسل خود که همه از جنس مخالف‌اند، برابری می­کند. او در داستان­هایش به موضوع «زن» می‌پردازد و اغلب شخصیت­های داستان­های او زنان هستند. توجه به زنان و زندگی آن‌ها پیش از دانشور نیز در ادبیات داستانی ایران سابقه داشت با این تفاوت که نوع و شخصیت زنان داستان‌های او با دیگر نویسندگان متفاوت است. زنان در آثار دانشور به دو طبقۀ متمایز از هم تقسیم می شوند: 1) زنان طبقۀ بالا و مرفه‌الحال؛ 2) زنان زحمتکش و زیردست و محروم و اغلب خدمتکارجماعت که خدمت زنان طبقه بالا را می­کنند و برای آن­ها زحمت می­کشند و از این طریق با هم در ارتباطند. گاه احساسات دلسوزانه و فردی گروه اول، شامل حال گروه دوم می­شود. زنان طبقة متوسط جامعۀ ایرانی کمتر به داستان‌های دانشور راه یافته­اند و حوزۀ دید نویسنده بیشتر به این دو طبقه و گروه مذکور محدود می­شود.

4. 5. شیوه­های بازنمایی شخصیت­های زنانه در رمان­های ارسطویی

شیوا ارسطویی نویسنده‌ای است که با محور قرار دادن زنان در آثارش سعی در کلیشه‌زدایی از مفهوم زنانگی دارد. او و زنان داستان­هایش «زن بودن» خود را پذیرفته­اند و با آن کنار آمده­اند، یا سعی در کنار آمدن با آن دارند. او در داستان­هایش با جسارت بیشتری به زنان میدان عمل داده است. زن در این داستان­ها به شکلی واقع‌بینانه، خصوصیات ذاتی خود را پذیرفته و با آن‌ها زندگی می‌کند نه مبارزه. مردهایی در زندگی این زنان وجود دارند که بخشی از وجود زنان به‌شدت به آن‌ها وابسته است، نیمه­ای از وجود این زن او را به سمت استقلال می­کشد و نیمۀ دیگر که بسیار زنانه است، او را کامل می­کند. زن در نگاه ارسطویی بدون ذره­ای افسوس زن است. زنی که تمام پستی‌وبلندی‌های وجود خود را پذیرفته، با آگاهی بر آن‌ها و نیازهایش در موقعیت‌های مختلف، طبیعی­ترین و غریزی‌ترین بخش خود را نشان می­دهد. ارسطویی سبکی خاص در شخصیت‌پردازی زنان در داستان‌هایش دارد و شخصیت‌هایی از قبیل شهرزاد، شیوا، نی‌نا، فخری و دیگران به‌واسطۀ نام، ظاهر، حرکات، گفته‌ها و ناگفته‌ها در سه بخش قابل تقسیم هستند: زن‌های مردمحور، زن‌های خودمحور، و زن‌های دوپاره.

5. بحث و تحلیل داده‌­ها

5. 1. عدم قطعیت در کاربرد مؤلفه­‌های خاصِ «واژگانی» در گفتار زنانه

لیکاف می‌گوید: «روشن است که من دربارة همبستگی­های درصدی صحبت نمی­کنم، بلکه دربارة گرایش­های معمول حرف می­زنم. اگر شما زن باشید، احتمال اینکه این­طور صحبت کنید بیشتر است؛ درحالی­که اگر مرد باشید، کمتر احتمالش هست این­طور صحبت کنید. اما این سخن به این معنا نیست که من پیش­بینی می­کنم اگر شما زن باشید، این­طور صحبت خواهید کرد یا اگر مرد باشید، این­طور صحبت نخواهید کرد. از این گذشته، ممکن است تا حدودی این­گونه صحبت کنید، یا در بعضی شرایط این­طور حرف بزنید و در سایر شرایط این­طور حرف نزنید (برای مثال اگر مدیر اداره باشید در اداره از این طرز صحبت­اجتناب می­کنید، اما در خانه این زبان را طبق عادت به کار می‌بندید و شاید اصلاً روح خودتان هم از این تغییر خبر نداشته باشد)» (لیکاف، 1399: 145 – 146).

5. 2. تحلیل بافت متنی رمان­ها بر اساس مؤلفه­های مدّنظر لیکاف در سطح واژگانی

از دیدگاه لیکاف «زبان زنان» در همة سطوح دستورزبان انگلیسی بروز و ظهور دارد. این تفاوت­ها در انتخاب و تناوب عناصر واژگانی نمود دارند، در موقعیت­هایی که برخی قواعد نحوی در آن­ها اجرا می­شوند، و در الگوهای لحنی و دیگر الگوهای زبرزنجیری. از دیدگاه صاحب­نظران علم زبان­شناسی هرچند در بسیاری از جوامع امروزی زنان و مردان به‌طور مشترک در بیشتر فعالیت‌های اجتماعی شرکت دارند؛ اما به نظر می‌رسد در برخی زمینه‌ها زنان، و در برخی مردان نقش فعال‌تری دارند. این امر سبب تفاوت‌های زبانی معینی میان این دو گروه می­شود. هرقدر تفاوت‌های میان نقش‌های اجتماعی آنان عظیم‌تر و جدی‌تر باشد، تفاوت‌های زبانی نیز عظیم‌تر و شدیدتر خواهد بود.

در میان عوامل غیرزبانی مانند طبقۀ اجتماعی، سن، تحصیلات، موقعیت خانوادگی، شغل و مانند این‌ها جنسیت نقش مهمی در بروز گوناگونی‌های زبانی دارد. در برخی جوامع تفاوت‌ها در بیشتر حوزه‌های زبانی مانند نحوی، واژگانی، و کاربردی به چشم می‌خورد اما در برخی دیگر تفاوت‌ها چندان آشکار نیست و فقط به یکی از حوزه‌های زبانی مربوط است. به اعتقاد برخی پژوهش‌گران تفاوت در برخی از زبان‌ها در حوزۀ واژگان است (باطنی، 1375: 33).

شغل افراد نیز باعث می‌شود تا اصطلاحات، واژه‌ها، کنایات، ضرب‌المثل‌های مرتبط با آن را به کار ببرند. تجارب معمولی و روزمره نشان می‌دهد که مشاغل مختلف، آثار مختلفی بر طبیعت اشخاص به جا می‌گذارد: «افراد وابسته به یک طبقۀ اجتماعی که ویژگی‌های اجتماعی ـ اقتصادی مشابهی دارند، ازنظر رفتار زبانی تشابه بیشتری با یکدیگر نشان می‌دهد» (مدرسی، 1387: 148). افراد طبقۀ بالا زبان رسمی‌تر دارند «طبقات اجتماعی بالا نسبت به رفتار زبانی خود حساسیت بیشتری دارند» (همان: 51). جنسیت از ابزارهای مهم تعیین‌کنندۀ زبان است، در جوامع و فرهنگ‌های مختلف این نوع بینش از لحاظ شدت و ضعف تفاوت دارد. فرهنگ یا محیطی که مرد یا زن در آن پرورش یافته‌اند بر زبان و جنسیت آنان تأثیر دارد. واژه‌های تابو در زبان‌شان در پیوند با ایفای نقش آنان به‌عنوان یک زن یا مرد است، به همین دلیل کارکرد زبانی زن و مرد تا حدی متفاوت است (نرسیسیانیس، 1383: 100). جنسیت تأثیر مستقیمی بر گفتار انسان‌ها دارد. همان‌طور که این تفاوت‌ها در گفتار و شیوۀ صحبت افراد وجود دارد در نوشتار نیز نمود می‌یابد.

5. 2. 1. طبقه­بندی پارامترهای «مؤلفه­های واژگانی» در زبان شخصیت‌های زن

هر پنج پارامتر واژگانی مدّنظر لیکاف، و برخی پارامترهای مندرج در کتاب زبان و جایگاه زن، در بافت متنی گفتار شخصیت­های زن در رمان­های مورد بحث، بررسی شد: «استفادة مکرر از تردیدنماها یا تعدیل­کننده‌ها»، «کاربرد صورت‌های مؤدبانة زبان و پرهیز از دشواژه‌ها»، «استفاده از قیدهای تشدیدکننده»، «کاربرد صفات عاطفی»، «کاربرد رنگ‌واژه‌ها و تمایز دقیق میان رنگ­ها»، و «کاربرد واژگان خاص زنانه». منظور از واژگان زنانه کلمات و اصطلاحاتی است که بر اساس آن‌ها می‌توان گفت اثر متعلق به «ژانر زنانه» است؛ واژگان و مفاهیمی که  در ارتباط با زن معنای بیشتری می‌گیرند و قراردادهای فرهنگی آن را ویژۀ زنان می‌داند و در متن به همراه دیگر عناصری که دالّ بر زنانگی باشد، متن را به اثری زنانه تبدیل می‌کند. به‌طورکلی «واژگان این حوزه‌ها تأثیر جنسیت را بر انتخاب واژه‌هایی خاص از سوی زنان نشان می‌دهد، حتی زمانی‌که در برخی واژه‌های کاربردی گرایش‌های جنسیتی مشاهده نمی‌شود به دلیل هم‌نشینی با واژگان دیگر در بافت جمله، بیانگر تمایلات و تمایزات زنانه است. همچنین ممکن است کاربرد برخی از این واژگان پیشتر به‌صورت موتیفی نمادین در آثار نویسندگان زن، ذهنیت تعلق آن واژگان را به حوزة زنانه ایجاد کرده باشد» (نک: رضوانیان و ملک، 1392: 57).

دربارة نوشته­‌های زنان این سؤال پیش می­آید که: «آیا می­توان برای ذات زبان، ویژگی­های زنانه و مردانه یا مذکر و مؤنث قائل شد؟ به نظر نمی­رسد عناصر زبان در ذات خود با جنسیت ربطی داشته باشند» (فتوحی، 1390: 396)، ولی در همة زبان­ها «تعدادی از واژه­ها و صورت­های آوایی کلام را فقط زنان و برخی دیگر را مردان به کار می‌­برند.

 

5. 2. 1. 1. شیوه‌­های کاربرد دشواژه‌های رکیک و غیررکیک

زبان­شناسان معتقدند زنان گرایشی ذاتی به استفاده از صورت‌های مؤدبانه‌تر دارند، زیرا فرایند اجتماعی‌شدن آنان به‌گونه‌ای است که جامعه همیشه از آن‌ها رفتاری صحیح‌تر و بهتر انتظار دارد. همین کنترل اجتماعی باعث شده تا زنان از کاربرد دشواژه‌ها بپرهیزند و در اندک مواردی از صورت‌های زشت و بی‌ادبانه استفاده نمایند. لیکاف زنان را استادان استفاده از «حُسن بیان» می‌داند، اما برخلاف زنان، مردان در عرصة گفتار بسیار رقابت‌گرا و در پی نشان­دادن برتری خود به طرف مقابل هستند و از نظر اجتماعی نیز آزادی‌های بیشتری دارند. به همین دلیل خیلی بیشتر از زنان از دشواژه‌های رکیک استفاده می‌کنند (جان‌نژاد، 1380: 75). در این پژوهش دشواژه‌ها به دو دستة رکیک و غیررکیک تقسیم‌ شده‌اند.

در جزیرۀ سرگردانی با دشواژه‌هایی مواجهیم که غالباً متعلق به فرهنگ زبانی ایرانیان به‌ویژه زنان ایرانی هنگام تنگنا، عصبانیت و برخورد با موانع جنسیتی و اجتماعی هستند. به‌طور نمونه استفاده از کلماتی مانند چاق، خر، دست‌وپاچلفتی، مانده، ترشیده، پیرزن، زنکه، پتیاره، لگوری، اجاق‌کور، عجوزه، هف‌هفو، سلیطه، لکاته، آبله‌رو، چشم‌سفید، بی‌چشم‌ورو، افسرالچروک، غالباً در مکالماتی به کار رفته که زنان به دنبال ایجاد حس‌وحال زنانه وعبور از بحران روحی و اجتماعی هستند که از دیدگاه‌های روایت زنانه و فمینیستی قابل‌بررسی است. در این داستان گاه دشواژه‌ها را برای زنانی به کار می‌برند که سواد کمتری دارند، کمتر وارد اجتماع شده‌اند، از نظر طبقاتی فرودست هستند یا از لحاظ جغرافیایی در حاشیۀ شهر زندگی می‌کنند؛ البته زنان تحصیل‌کرده مانند سیمین و هستی و توران نیز گاه از دشواژه­های غیررکیک در کلام خود بهره گرفته­‌اند. به این نکته نیز باید اشاره داشت که شخصیت‌ها در موقعیت‌های روحی یا اجتماعی تند و خشن از واژه‌های زشت بیشتر استفاده می‌کنند. برای مثال زمانی که مادربزرگ هستی (دبیر ادبیات) به یاد خاطراتی از پسر و عروس سابقش می‌افتد، با زبانی تند و سرشار از دشواژه گذشته را بیان می‌کند و بیشترین بسامد دشواژها در مکالمات وی دیده می‌شود. می‌توان گفت شخصیت‌های رمان جزیرۀ سرگردانی با توجه به شرایط از دشواژه‌ها استفاده کرده‌اند. در این رمان از 176 دشواژۀ به‌کاررفته، 20 واژۀ رکیک به چشم می‌خورد که 11 مورد آن را زنان و 9 مورد آن را مردان به‌ کار برده‌اند. هم چنین 109 دشواژۀ غیررکیک را زنان، و 53 مورد را مردان گفته‌اند. با توجه به آمار فوق برخلاف نظر لیکاف که کلام مردان را خشن می‌داند و اعتقاد به استفادۀ بیشتر آن‌ها از دشواژه‌ها دارد، در این داستان بیشتر دشواژه‌ها (122مورد) را زنان به‌ کار برده‌اند که از این دیدگاه با نظر لیکاف همخوانی ندارد. در واقع ساربان سرگردان جلد دوم جزیرۀ سرگردانی است. در جلد اول شخصیت اصلی داستان (هستی) با تردیدها و چالش­های زیادی رو‌به‌روست. سرگشتگی وی در تصمیم­گیری گاه منجر به قرارگرفتن در موقعیت‌های پراضطراب می‌شود و به‌ناچار از دشواژهای غیررکیک استفاده می‌کند. دیگر زنان این رمان نیز هر کدام به نوعی دچار آشفتگی روحی هستند؛ اما هرکدام از این زنان کم‌کم ساحل امن زندگی خود را باز‌می‌یابند و در نتیجه از شرایط پرتنش فاصله می‌گیرند و کلامشان مؤدبانه‌تر می‌شود. در ساربان سرگردان نسبت‌به جزیرۀ سرگردانی با کاهش استفاده از دشواژه‌ها مواجهیم. از مجموع96 دشواژۀ موجود در داستان 64 مورد معادل 61 %  به زنان، و 32 مورد معادل 30 % به مردان اختصاص دارد. مردان 2 بار و زنان 8 بار در مکالمات خود دشواژۀ رکیک به کار برده‌اند. با توجه آمار و ملاحظۀ بیشتر دشواژگان رکیک و غیررکیک در کلام زنان، نتایج این پارامتر زبانی  با نظر لیکاف مغایرت دارد. رمان خوف نوشتۀ شیوا ارسطویی، از نظر نوع شخصیت­‌ها، و موقعیت اجتماعی و سیاسی آن دوران (دهۀ 70 خورشیدی) فضایی متفاوت با جزیرۀ سرگردانی و ساربان سرگردان دارد. به تناسب تغییراتی که در ساختار جامعه و فرهنگ واژگانی مردم پیش آمده، دشواژه‌هایی جدیدی دیده می‌شوند. با توجه به تفاوت فرهنگی جامعۀ ما با جوامع غربی واژگانی همچون لزبین و هم‌جنسگرا جزء دشواژه‌ها محسوب شده‌اند. دشواژه­هایی همچون روان­پریش، دیوانه، هیولا، زنجیری، شیزوفرنی، مالیخولیایی، و پارانویا به‌منظور تبیین حالات و روحیات شخصیت‌های داستان اختیار شده‌اند. نویسنده از هر نوع واژه‌ای بهره گرفته تا بتواند خوف و هراس را به مخاطب القا کند و تا حدودی نیز موفق بوده است. ارسطویی در خوف 150 بار از دشواژه استفاده کرده که از این تعداد، سهم مردان 38 دشواژه  معادل 25 % و سهم زنان 112 دشواژه  معادل 74 % است. دشواژه­‌ها اغلب غیررکیک‌اند، در کلام مردان و زنان به ترتیب  2 و 1 مورد دشواژۀ رکیک دیده می‌شود. این رمان در میان 4 اثر برگزیده از حیث تعداد دشواژه ها در رتبۀ دوم قرار دارد. نتیجۀ مذکور از حیث تطابق با نظریۀ لیکاف که اذعان دارد زنان کمتر از دشواژه‌ها استفاده می‌کنند و بیشتر به دنبال شکل مودبانۀ کلام هستند، در تقابل است.

در رمان نی­نا با دشواژه‌های اندکی مواجهیم که غیررکیک‌اند: شلخته، چاغاله، فضولی. قهرمان داستان، نی‌نا، غیر از شناخت حس واقعی خود نسبت به شهروز و احمد دغدغه‌ای ندارد و خانواده‌ای با همین شرایط دارد. در نتیجه در تنش با خانواده و نیز جامعه قرار نمی‌گیرد تا نیازی به استفاده از دشواژه باشد. پدر و مادر او، سیروس و فخری، انسان‌های آرامی هستند، تنها دغدغۀ آن­ها این است که فخری آن اندازه آزادی داشته باشد که بتواند ماتیک قرمزش را بزند و این کار را انجام می­دهد. از مجموع 56 دشواژۀ موجود در رمان نی‌نا که اغلب غیررکیک هستند، 45 مورد (80 %) به زنان و 11 مورد (19 %) به مردان اختصاص دارد. در بررسی دقیق‌تر درمی‌یابیم زنان داستان فقط یک دشواژۀ رکیک به کار برده­اند.

نمودار 1.  بسامد انواع دشواژه‌ها در بافت متنی رمان‎‌های دانشور و ارسطویی «دشواژه‌های رکیک و غیررکیک»

 

 

 

5. 2. 1. 2. استفادۀ مکرر از «تردیدنماها» یا «تعدیل‌کننده‌ها»

تردیدنماها کلماتی‌ هستند که حس عدم‌اطمینان و درنگ گوینده را به مخاطب می‌رسانند. درواقع، گوینده با استفاده از این کلمات از اظهارنظرهای قطعی می‌پرهیزد. در گفتار زنان نوعی تردید و دودلی وجود دارد. این امر ممکن است به دلیل کمبود اعتمادبه‌نفس آن‌ها یا جایگاه متزلز­شان در اجتماع مردسالار باشد؛ و هم‌چنین می‌تواند این باشد که زنان معمولاً سعی دارند از گفتار مؤدبانه استفاده کنند و به همین دلیل با تردید و مکث صحبت می‌کنند تا مطمئن باشند که از کلمات و فرم‌های مؤدبانة زبان استفاده کرده‌اند (لاکوف، 1975: 54). در دو رمان خوف و نی‌نا بیشترین بسامد تردیدنماها به کلام نینا و شیدا به­عنوان شخصیت­های اصلی روایت تعلق دارد. همان‌طورکه «تردید» در تمام سطوح زندگی این دو نمایان است، در کلامشان نیز نمود دارد.

در خصوص تعدیل‌کننده‌های زبانی باید گفت زنان به‌هنگام سخن گفتن به‌منظور بیان عقاید قطعیت ندارند و همواره درگیر شک و دودلی هستند، زیرا به دلیل زیستن در جامعۀ مردسالار اعتمادبه‌نفس کافی را به دست نیاورده‌اند؛ درنتیجه غالباً از تعدیل‌کننده­ها و تردیدنماهایی چون کاش، شاید، انگار و مانند این‌ها بهره می‌گیرند.  قهرمان رمان جزیرة سرگردانی (هستی) به نحوی بارز و فراوان در کلام خود تعدیل‌کننده به‌کار می‌برد زیرا به‌شدت درگیر پریشانی و سرگردانی است. حس عدم‌قطعیت فکری این شخصیت در جملات همراه با تعدیل‌کننده به‌خوبی دیده می‌شود.

110 تعدیل‌کننده در کل داستان به چشم می‌خورد که از این تعداد زنان 79 بار (72 %) و مردان 31 بار (28 %) از این متغیر در گفتار خود استفاده کرده‌اند. این آمار آشکار می‌کند که زنان داستان بیشتر از مردان به دنبال جایگاهی مستحکم و پایدار در اجتماع هستند. در ساربان سرگردان بسامد بالای استفاده از تعدیل‌کننده‌ها را از سوی زنان ملاحظه می‌کنیم. در میان چهار اثر بررسی‌شده، بیشترین بسامد تعدیل‌کننده­ها از آنِ ساربان سرگردان است. در جاهایی از داستان که هستی به مرحلۀ مکاشفه رسیده و با ضمیر ناخودآگاه خود مواجه می‌شود، سؤالات و تردیدهای خود را اذعان می‌دارد؛ به‌تدریج که پاسخ سؤالات خود را می‌یابد از سرگردانی و تحیر به ساحلی امن رهنمون می‌شود. تفاوتی میان ساربان سرگردان با جزیرۀ سرگردانی در بهره‌گیری از تعدیل‌کننده‌ها دیده نمی‌شود. زنان از این متغیر زبانی بهره می‌گیرند؛ زیرا جامعه به آنان آموخته است که با اطمینان به بیان و ابراز عقیده یا اظهار نظر خود نپردازند که باعث ایجاد زبان مؤدب شده و زبان آنان را قدرتمند نشان نمی‌دهد. بسامد تعدیل­کننده‌ها در کل داستان 179 مورد است که از این تعداد 143 مورد (80 %) از سوی زنان و 36 مورد (20 %) از جانب مردان کاربرد داشته است. نتیجۀ حاصل‌شده حاکی از تزلزل فکری و عدم­اطمینان زنان داستان در بیان افکار و عقایدشان است که با یافته‌های علمی لیکاف و دیگر زبان­شناسان در حوزة جنسیت مطابقت دارد.

نمودار 2. بسامد انواع تردیدنماها و تعدیل‌­کننده‌­ها در بافت متنی رمان­‌های دانشور و ارسطویی در گفتار زنان

 

 

5. 2 .1. 3. استفاده از «تشدید‌کننده‌ها» و ابزارهای «بیان قطعیت» در زبان

لیکاف بر این باور است که معمولاً زنان به این دلیل که در اجتماع جایگاه امنی ندارند، سعی می‌کنند با زبان گفتاری و نوشتاری خاص خود موقعیت مستحکم‌تری کسب کنند. آن‌ها در توصیف هرچیزی با شدت بیشتری عمل می‌کنند، اما مردان معمولاً به توصیفی ساده و خنثی اکتفا می‌کنند (محمودی‌بختیاری و دهقانی، 1392: 551).  تشدیدکننده‌ها عباراتی مانند فقط، حتماً، خیلی، حقیقتاً، صددرصد، صدبار و... هستند که شدت و تأکید را به گفتار می‌افزایند و (نجفی‌عرب و بهمنی‌مطلق، 1393: 132). در رمان جزیرۀ سرگردانی از مجموع 427 تشدیدکننده، 312 مورد (73 %) را زنان و 115 مورد (27 %) را مردان به‌کار برده‌اند. بیشترین بسامد تشدیدکننده‌ها در کلام شخصیت اصلی داستان (هستی) دیده می‌شود. در طول داستان سرگردانی و دوراهی‌های فکری و احساسی متعددی در کلام و رفتار او مشاهده می شود که به تناسب موقعیت سعی در اثبات خود دارد تا شاید بتواند خود را از این سرگردانی وارهاند. زنان در ساربان سرگردان مانند جزیرۀ سرگردانی در مقایسه با مردان از نظر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فرودست­تر هستند و درنتیجه از تشدیدکننده­های بیشتر بهره گرفته­اند. از مجموع 179 تشدیدکنندۀ استفاده شده در داستان، 109 مورد (61%) را زنان و 70 مورد (39%) را مردان به‌کار برده‌اند که باز هم قلم پررنگ زنانۀ دانشور خودنمایی می‌کند و بر نظریۀ لیکاف صحه می‌گذارد. ارسطویی در خوف واژگانی را به خدمت گرفته تا هراس و وحشت شخصیت­های داستان را که بیشترشان هم زن هستند، به نمایش بگذارد. در داستان 229 تشدیدکننده وجود دارد که از این تعداد 174 مورد (75 %) به زنان، و 55 مورد (24 %) به مردان اختصاص دارد. قلم زنانۀ ارسطویی بیشتر رخ می نمایاند و وحشت و هراس شخصیت‌هایی چون شیوا و ژینوس و موقعیت پراسترس و متزلزل آن‌ها را بیشتر به تصویر می‌کشد. نتایج بررسی پارامتر تشدیدکننده‌ها در خوف با نظر لیکاف همخوانی دارد. در رمان نی­نا، زنان داستان کمتر درپ ی اثبات خود هستند، فقط نینا در موقعیت‌های متعدد سعی در فرار از احساسات و عواطف واقعی‌اش دارد. باقی شخصیت­ها چون فخری، یاقوت، هاسمیک، و سیروس چالشی جدی برای رویارویی با مشکلات ندارند، تقدیر را پذیرفته‌ و به آرامش و ثبات نسبی دست یافته­اند. بیشترین تشدیدکننده­ها در گفتار نینا دیده می‌شود، از 47 مورد در کل داستان،31 بار زنان ( 66 %) و 16 بار ( 34 %) مردان به کار برده‌اند. از دلایل تفاوت بسیار میزان بسامد تشدیدکننده‌های این داستان در مقایسه با سه رمان دیگر می‌توان به حجم کم آن اشاره کرد.

 

 

 

 

 

 

نمودار 3. بسامد انواع «تشدیدکننده‌­ها» در بافت متنی رمان‌­های دانشور و ارسطویی در گفتار زنان

 

5. 2. 1. 4. کاربرد رنگ­واژه­ها و تمایز دقیق میان رنگ­ها

مردان معمولاً چیزهایی را که مورد علاقه­شان نیست به سطح زنان که به‌زعم آن­ها سطحی فروتر است، تنزل می‌دهند مثل تمایز دقیق میان رنگ­ها. شاید ازآنجاکه کسی از زنان توقع ندارد در موضوعات مهمی مثل انتخاب شغل تصمیم ­بگیرند، برای دل‌خوش‌کُنک تصمیمات بی­اهمیت به آن­ها واگذار می­شود؛ تصمیم‌‍‌گیری در موضوعاتی مثل اینکه این رنگ را «بنفش اسطوخودوسی» بنامیم یا «ارغوانی روشن» چیزی جز دل‌خوش­کُنک نیست (لاکوف، 1399: 65 – 66). رنگ از ابزارهای روان­شناسان برای شناخت روان آدمی است و هرچند واقعیتی مادی و محسوس است، اما گرایش هر فرد به رنگی خاص، حکایت از شرایط استفاده و گزینش آن دارد که به مسائل مختلفی وابسته است، که درنهایت برای هر شخص ایجاد باور، علاقه و سلیقه و آرزوهای خاص می‌نماید. با بررسی دقیق عنصر رنگ می‌توان تا حد قابل‌توجهی به افکار، روحیات و جنسیت برگزینندۀ آن پی برد. لیکاف معتقد است خانم‌ها خیلی دقیق‌تر از آقایان رنگ‌ها را می‌شناسند و بر آن‌ها  نام‌ می‌نهند. استفاده ازکلمه‌هایی مانند نخودی و سبز مایل به آبی در گفتار خانم‌ها چشمگیر است ولی اکثر مردها این‌ها را به کار نمی‌برند (همو، 1975: 12).

یکی از تمایزهای نوشتار زنان و مردان، تفاوت آن‌ها در به کار بردن رنگ‌واژه‌هاست. معمولاً رنگ‌هایی که نویسندگان مرد در متون خود به کار می‌برند، رنگ‌های اصلی‌اند؛ ولی زنان به طیف گسترده‌ای از رنگ‌ها توجه نشان می‌دهند و در نامیدن رنگ‌ها به جزئیات بیشتری توجه دارند. آقایان معمولاً فقط رنگ‌های ساده را می‌شناسند مانند زرد، قرمز، آبی، مشکی و صورتی. آن‌ها به جزئیات رنگ‌ها توجه نشان نمی‌دهند و برایشان مهم نیست که رنگ وسیله‌ای سبزِ روشن باشد یا سبزِ تیره، زیرا از نظر آن‌ها رنگ آن وسیله سبز است نه رنگی دیگر. ظاهراً چنین به نظر می‌رسد که آقایان فکر می‌کنند نیازی ندارند که به مسائل بی‌اهمیت بپردازند و این مسائل مربوط به خانم‌هاست، مگر اینکه مردان به اعتبار شغل خود، مشاغلی همچون فروش اتومبیل، فرش، عتیقه‌جات، رنگ و ... به مقولۀ رنگ حساس باشند. دانشور  در جزیرۀ سرگردانی  به قرمز توجه نشان داده که 59 بار زنان و 6 بار توسط مردان به کار برده‌اند. به‌منظور فضاسازی و بازنمایی عناصر داستان از رنگ‌های خنثی و اصلی و فرعی در طیف‌های مختلف نیز در جزیرۀ سرگردانی استفاده شده است(341 بار). از نظر روان­شناسان رنگ قرمز نماد پیروزی، و محتوای عاطفی آن  آرزو و آمال بشری است. در توصیف مردان 23 بار از سیاه بهره گرفته شده به‌ویژه در عناصر پوششی ظاهر مردان چون کت و شلوار و کراوات. سیاه نشانگر مرز مطلق است که در سوی دیگر آن زندگی متوقف می‌شود، بیانگر تباهی و نیستی است. رنگ­های جوگندمی، سیاه، خرمایی، آبی، خاکستری، سورمه­ای، قرمز، طلایی، قهوه­ای، زرد، و بنفش تنوع و بسامد بالایی ندارند. دانشور در ساربان سرگردان در توصیف عناصر داستان از رنگ­ها و بسامد کمتری بهره گرفته است؛ 98 بار. از این تعداد، سهم زنان 81 بار (82 %)، و سهم مردان 17 بار (17 %) است. مردان 71 %  و زنان50 % از رنگ‌های خنثی استفاده کرده‌اند. نتایج حاصله از بررسی پارامتر رنگواژه‌ها در این رمان با نظر لیکاف مبنی بر دقت زنان به جزئیات و توجه به طیف­های مختلف رنگ‌ها مطابقت دارد.

رنگ‌های به‌کاررفته در رمان خوف از لحاظ تعداد با آثار بررسی شدۀ سیمین دانشور قابل‌مقایسه نیست.60 بار رنگ‌های مختلف ذکر شده‌اند که زنان 36 بار و مردان 24 بار استفاده کرده‌اند. تنوع طیف رنگ‌ها تفاوت چندانی با جزیرۀ سرگردانی و ساربان سرگردان ندارد. رنگ‌هایی که شاد به حساب می‌آیند، در ایجاد فضای رعب‌انگیز یاری رسانده‌اند. رنگ‌های خنثی در داستان بسامد بالایی دارد. وجود رنگ‌هایی چون آبی نفتی،آبی سیر، آبی زنگاری و بژ حکایت از نگاه زنانۀ نویسنده در خلق داستان می‌کند که با نظر لیکاف همخوانی دارد.

در رمان نی­نا رنگ غالب قرمز است؛ زیرا شخصیت عاشقی مانند یاقوت در داستان به سمت‌وسوی قرارهای خود پیش می‌رود و درنتیجه در جای‌جای داستان به‌وفور با رنگ قرمز مواجهیم. از این رنگ برای بیان عشق و باز بودن فضای سیاسی اجتماعی بهره گرفته ‌شده است؛ چیزی که در خوف نیز دیده می‌شود اما در جزیرۀ سرگردانی و ساربان سرگردان نیست.  

نمودار 4. رنگ‌واژه‌های زنان در رمان‌های مورد‌پژوهش 

 

 

  1. 2. 1. 5. کاربرد سوگندواژه­ها

در فرهنگ عامة ما این باور رواج دارد که زنان بیشتر از مردان سوگند می­خورند. سوگندواژه‌ها می‌تواند هم مقدسات دینی را دربربگیرد مانند «به خدا» و «به حضرت عباس»؛ و هم شامل چیزهای ارزشمند و مهم زندگی فرد شود. سوگندواژه‌ها در جزیرة سرگردانی در بین افراد با طبقة اجتماعی والاتر و از نظر جغرافیایی فرادست، کمتر دیده می‌شود. نویسنده با استفاده از سوگندواژه‌ها به ارائة شخصیت‌ها می‌پردازد تا ابعاد متنوع رفتاری و فرهنگی طبقات مختلف را نمایش ‌دهد. برای مثال حاجی معصومه (خدمتکار سیمین) که زنی است از طبقه و سطح اجتماعی پایین، بیشتر سوگندواژه به کار برده. در این داستان هرچه زنان از جامعۀ سنتی بیشتر فاصله دارند از کاربرد سوگندواژه برای اثبات مدعایشان بی‌نیاز بوده­اند. در این داستان 16 سوگندواژه مشاهده می‌‌شود که زنان 12 مورد (75 %) و مردان 4 مورد (25 %) به کار برده‌اند که نظریۀ لیکاف را در خصوص بهره‌گیری بیشتر زنان از سوگندواژه‌ها تأیید می‌کند. در گفتار شخصیت­های ساربان سرگردان 22 مورد سوگند به مقدسات و امور ارزشی وجود دارد که 12 مورد (54 %) را زنان و 10 مورد (45 %)  را مردان به کار برده‌اند. زنان و مردان حدود80 % به مقدسات سوگند یاد کرده‌اند که مبیّن این نکته است که با وجود تلاش برای بسط جریان روشنفکری، همچنان رگه‌های مذهبی در زندگی فردی و اجتماعی مردم آن زمان با قوّت به چشم می‌خورد. با اینکه بسامد استفاده از سوگندواژه‌ها در گفتار مردانه و زنان تفاوت اندکی دارد، اما باز هم با نظریۀ لیکاف در مورد استفادۀ بیشتر زنان از این متغیر مطابقت دارد.

با مطالعۀ رمان خوف درمی‌یابیم که شخصیت‌های داستان کمتر به دنبال اثبات گفته‌های خود هستند. سوگند خوردن افراد به عوامل متعددی چون عوامل فرهنگی و اجتماعی و تحصیلات آنان بستگی دارد، هرچه در بیان فرد عدم‌اطمینان از ابراز عقیده و پذیرش آن از سوی دیگران بیشتر وجود داشته باشد، سوگند‌واژه کاربرد بیشتری می‌یابد. در این رمان فقط 1 مورد سوگندواژه در گفتار زنان مشاهده می‌شود. این متغیر را نمی­توان عامل تمایز زبان جنسیت­ها قلمداد کرد.

در رمان نی‌نا نیز با سوگند‌واژه‌های محدودی مواجهیم. شکل سوگندواژه‌های این رمان،  با ساربان سرگردان و جزیرۀ سرگردانی متفاوت است. بسامدِ آن‌ها از خوف بیشتر، و از رمان‌‌های سیمین کمتر است.  نوع به‌کارگیری سوگندواژه‌های نی‌نا به گفتار عامیانه مرتبط است و چندان به اعتقادات دینی شخصیت‌ها ربطی ندارد. در این رمان سوگندواژه‌ها فقط در مکالمات زنانه به چشم می‌خورد (6 بار) و دقیقاً با پژوهش‌های زبان‌شناسی  به‌ویژه نظریۀ لیکاف همخوانی دارد.

نمودار 5. بسامد انواع سوگندواژه‌­ها در بافت متنی رمان‌های دانشور و ارسطویی (سوگند به مقدسات و امور ارزشی)

 

5. 2. 1. 6. کاربرد «تقریب­نماها»

از نظر لیکاف زنان از سخن گفتن قطعی می‌پرهیزند و همواره با حدود و تقریب مسائل را بیان می‌کنند. در این داستان با تقریب­نماهای زیادی مواجه نیستیم، فقط 2 بار در گفتار زنانه به‌کار رفته است. با اینکه نویسنده زن است ولی از صفات تقریبی کمی استفاده کرده است. در کلام مردانه هم اثری از این متغیر نمی‌بینیم و نتیجة بررسی این متغیر زبانی  نظریۀ لیکاف را تأیید می­کند. تقریب­نماها در ساربان سرگردان 2 بار  به کار رفته‌اند. در خوف نیز ‌مانند دو رمان دانشور فقط 1 مورد تقریب­نما در کلام زنانه  وجود دارد. کاربرد تقریب­نماها در رمان نی­نا جایگاهی ندارد.

نمودار 6. بسامد انواع تقریب­‌نماها در بافت متنی رمان‌های دانشور و ارسطوی در گفتار زنان

 

 

6. نتیجه­‌گیری

یافته‌­های پژوهش نشان می­دهد که تقریباً هیچ مؤلفه­‌ای را در رویکرد لیکاف نمی‌توان یافت که با زبان شخصیت­‌های داستانی این دو نویسنده در تعارض باشد. شخصیت­‌های داستانی زن در رمان­‌های دانشور و ارسطویی غالباً از زبان معیار استفاده کرده‌اند و به‌ندرت صورت­های عامیانۀ گفتار را به کار برده­اند. یکی از دلایل می­تواند ناشی از طبقة اجتماعی زنان در این اثر باشد که اغلب از طبقة تحصیل­کرده و مرفه جامعه هستند. باید اذعان کرد که هم دانشور و هم ارسطویی زبان اثر خود را از حیث معیار و محافظه‌‌کاری، به‌درستی و مطابق با کلیشه‌های زبانشناسی مردانه و زنانه ایجاد کرده‌اند. از سوی دیگر فضا و روح زنانگی بر این رمان­ها حاکم است؛ این امر می­تواند دلایل مختلفی داشته باشد از جمله اینکه گرایش ذاتی زنان به رعایت ادب در رفتارهای اجتماعی است و رفتار زبانی هم به عنوان رفتاری اجتماعی از این قاعده مستثنی نیست. زنان به‌جای استفاده از دشواژه­‌های رکیک و خیلی رکیک (از ویژگی­‌های زبان مردانه) کلمات نه چندان زشت و بی‌ادبانه را در مواقع لزوم به کار می‌برند. بررسی دشواژه‌های رمان‌های مورد مطالعه نشان می‌دهد که اغلب دشواژه‌های شخصیت‌های زن همان کلمات غیررکیک مانند احمق و نادان و ... است. علاوه بر این کاربرد واژگان عامیانه در این آثار بسیار اندک است که به‌وضوح تأثیر جنسیت نویسندگان را بر زبان داستان مشخص می­‌کند. نتایج آماری در هر 4 رمان نشان می‌­دهد که با وجود تفاوت موضوع رمان­‌ها در میزان استفاده از نشانگرهای جنسیتی تفاوتی وجود نداشته و هر دو نویسنده ترتیب بسامدی تقریباً یکسانی ببه کار برده‌اند. این امر علاوه بر اینکه منعکس­کنندة زنانه­نگاری نویسندگان در این رمان­ها است، وضعیت فرودست زنان در جامعة ایران را در دو دهة مورد مطالعه نشان می­دهد و این واقعیت را آشکار می­کند که بخش مهمی از تفاوت­های زبان زنان و مردان ناشی از غیرهمسان بودن طبقة اجتماعی آن‌هاست که اغلب تحت الزامات ویژه­ای شکل گرفته است. بخش قابل­توجهی از کنش­ها و واکنش­های کلامی اشخاص و قهرمانان زن هر دو رمان برخاسته از فضای فرهنگی جامعة مردسالارانه است. زن­های هر 4 رمان به دلیل اعتمادبه‌نفس اندک که حاصل زیستن در جوامع مردسالارانه است، از تردیدنماها، تشدیدکننده­ها و تقریب نماهای بیشتری استفاده می‌کنند؛ و با پرهیز از به‌کاربردن دشواژه­ها و استفاده از درخواست­های غیرمستقیم، زبانی مؤدبانه را برای گفت­­گوهای خویش برمی­‌گزینند که نشانگر ساختارهای زبانی گویندگان محتاط و فرودست است. در هر 4 رمان، واژگان زنانه از دیگر نشانگرها به مراتب بیشتر است. برخی از این واژه‌ها به تمایزات زیست­شناختی زنان و فعالیت‌های مخصوص آنان، و برخی نیز با مسائل و دل‌مشغولی‌های خاص زنان مرتبط است. بسامد استفاده از این واژه­ها نشانة نگاه دقیق و در عین حال زنانة دانشور و ارسطویی است که موفق شده­اند دنیایی ملموس و طبیعی خلق کنند و واژگان زنانة رمان خود را از متن زندگی و تجربه­‌های زنانۀ خویش بیرون آورند. دایرة واژگان زنانه در این رمان­ها بیشتر بر بُعد روحی و عاطفی زنان متمرکز است و در مرتبة بعد نیز واژگان زنانه به محور جسمانی و تمایزات زیست­‌شناختی زنان، و فعالیت­های اجتماعی و خانوادگی آن­ها ربط دارد. از دیگر ویژگی­های زبان زنان در این رمان­ها استفاده از تصویرگری و جزئی­نگری است.  در هر 4 اثر حدود یک چهارم از مجموع واژه­های به‌کار‌رفته دارای ویژگی زبان زنانه است. اگرچه عناصر زبان فارسی در ذات خود با جنسیت ارتباطی ندارند، اما زبان زنان در این رمان­ها‌ در موارد بسیار نشان‌دهندة گویندة مؤنث است. بنابراین، تطبیق نشانگرهای جنسیتی در این رمان­ها این فرضیه را تأیید می­کند که میان زبان و جنسیتِ گوینده مناسبت­های مستقیمی وجود دارد که باعث تمایز زبان زنان و مردان می­شود.  

 

 

[1]. Edward Sapir

[2]. Robin Lakoff

[3]. Tanen

[4] .Goum

[5]. Holmes

[6]. Cameroon

[7]. The Depth of Sexuality Language (DSL)

Arastui, Shiva. (1393/2014). Khawf. Tehran: Rozaneh. [In Persian]
Arastui, Shiva. (1394/2015). Ninā. Tehran: Peydāyesh. [In Persian]
Bahmani Motlaq, Yadollah; & Marvi, Behzad. (1393/2014). “Rābeta-ye zabān va jensiyyat dar romān-e Shabhāy-e Tehran”. Do Faslnāma-ye Zabān va Adab-e Pārsi, 22(76) 12-20. [In Persian]
Bateni, Mohammad-Reza. (1375/1996). “Hambastegi-ye zabān va ejtemāʿ”. Bokhārā, (64) 55-65. [In Persian]
Daneshvar, Simin. (1380/2001). Sārebān-e Sargardān. Tehran: Khārazmi. [In Persian]
Daneshvar, Simin. (1397/2018). Jazira Sargardāni.Tehran: Khārazmi. [In Persian]
Farsian, Mohammad-Reza. (1378/1999). Jensiyyat dar vāzhegān. Unpublished Master’s Thesis. University of Tehran. [In Persian]
Fotuhi, Mahmoud. (1390/2011). Sabkshenāsi (Nazariyyahā, ruykardhā, raveshhā) [Stylistics: Theories, Approaches, Methods). Tehran: Sokhan. [In Persian]
Jannejad, Mohsen. (1380/2001). Zabān va jensiyyat: Pazhuhesh-e zabānshenākhti-ejtemāʿi tafāvothāy-e zabāni miyān-e guyeshvarān-e mard v azan-e Irāni dar taʿāmol-e mokāleme’i [Language and Gender: A Sociolinguistic Study of Language Differences Between Iranian Male and Female Speakers in Conversational Interaction]. Unpublished PhD Thesis, University of Tehran. [In Persian]
Lakoff, Robin. (2019). Language and Woman’s Place. Trans. Maryam Khodadadi and Yaser Pouresmail as Zabān va jāygāh-e Zan. Tehran: Negah. [In Persian]
Mahmoudi Bakhtiari, Behrouz; & Dehghani, Maryam. (1392/2013). “Rābeta-ye zabān va jensiyyat dar romān-e moʿāser-e Pārsi: Barasi-ye shesh romān” [The Relationship Between Language and Gender in Contemporary Persian Novel: A Study of Six Novels]. Zan dar Farhang va Honar, 5(4) 543-565. [In Persian]
Modaresi, Yahya. (1387/2008). Dar’āmadi bar jāmeʿeshenāsi-ye zabān [Introduction to Sociology of Language]. Tehran: Mo’asesa Motāleʿāt va Tahqiqāt-e Farhangi. [In Persian]
Najafi Arab, Malahat; & Bahmani Motlaq, Yadollah. (1393/2014). “Kārbord-e vazhegān dar romān-e Shāzda Ehtejāb az manzar-e zabān va jensiyyat”. Tafsir va Tahlil-e Motun-e Zabān va Adabiyyāt-e Fārsi (Dehkhodā). 6(20) 121-132. [In Persian]
Nercissians, Emilia. (1383/2014). Anthropology of Gender. Trans. Bahman Norouzzadeh Chegini as Mardomshenasi-ye Jensiyyat. Tehran: Afkar. [In Persian]
Rezvanian, Ghodsiyeh; & Malek, Sarvanaz. (1392/2013). “Barasi-ye ta’thir-e jensiyyat bar zabān-e zanān-e shāʿer-e moʿāser” [Investigating the Impact of Gender on the Language of Contemporary Women Poets]. Shrʿrpazhuhi, 5(3) 45-70. [In Persian]
Valizadeh, Vahid. (1387/2008). “Jensiyyat dar āthār-e romānnevisān-e zan” [Gender in the Works of Women Novelists”. Naqd-e Adabi, 1(1) 191-224. [In Persian]
Yaʿqubi, Homa. (1388/2009). “Ta’thir-e jensiyyat bar shiva-ye bayān-e taqāzā dar zabān-e Fārsi”. Zabān va Zabānshenasi, 5(9) 125-136. [In Persian]