Document Type : Original Article
Authors
1 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Birjand university, Birjand, Iran.
2 Ph.D. Student in Persian Language and Literature, Birjand university, Birjand, Iran
Abstract
Reading and understanding classical literary texts poses a challenge for many modern readers. Rewriting, considered a form of intralingual translation, serves as a method to convey the concepts of these texts to contemporary audiences. This research aims to extract and analyze the uses of the word shādmānegi (joy) in Kalilah va Demnah through descriptive methods and semantic componential analysis, express the importance of these semantic components in understanding the message of the text, and critically evaluate the intralingual translations of this word in contemporary rewritings of Kalilah va Demnah. The study examines rewritings by several authors, including: Khadijeh Vahdāni (2012), Qodsieh Mohammadi (2012), Hamid Mirzā Rezā’i (2014), Rāhel ʿĀbedi (2017), Heliā Abolhasani (2018), Hasti Farrokh (2019), and Fāezeh Hababi (2023). The common feature of these rewritings is that they present Kalilah va Demnah in its entirety for an adult readership. This research seeks to answer the following questions: (1) What are the semantic components of the Persian word shādmānegi as employed in Kalilah va Demnah?, (2) How do the semantic nuances of shādmānegi differ from those of its near-synonyms, such as shād, within the context of the text?, and (3) To what extent do the semantic components of the equivalents used in contemporary rewritings of Kalilah va Demnah align with or diverge from the original Persian word shādmānegi? This descriptive-analytical study proceeds in two main steps: In the first step, it identifies the contexts in which the word shādmānegi is used in Kalilah va Demnah and analyzes the semantic components of the word. In the second step, the equivalents of shādmānegi which are used in contemporary rewritings are identified, and their meanings are determined using contemporary dictionaries. Then the usage of these equivalents are reviewed in the rewritings. To comprehend the semantic components of words like shādmānegi and shādmāni, it is crucial to examine them within their textual context and collocational chains. In Kalilah va Demnah, shādmānegi and shādmāni appear 5 and 7 times respectively. First, it is necessary to consider the meaning and usage of shādmānegi and shādmān in Kalilah va Demnah and contemporaneous texts. An illustrative example comes from the tale The Hare Who Tricked the Lion to His Death: “The hare returned safely. The beasts inquired about the lion’s condition. The hare replied, 'I caused him to be engulfed in such a way that he was devoured by the earth like Qārun’s treasure.' All mounted the steed of shādmānegi and roamed freely in the secure and comfortable meadow.” This passage concludes the aforementioned tale. In this story, the lion had become a menace to all forest animals, making their lives miserable. The hare, through cunning, lured the lion into a well, leading to his death. When the hare announces the lion's demise to the other animals, "all mounted the steed of shādmānegi and roamed freely in the secure and comfortable meadow.” This context provides insight into the usage and connotations of shādmānegi within the text, setting the stage for further analysis and comparison with contemporary rewritings. Based on this example and others analyzed, shādmānegi is consistently portrayed as a reward for achievement and victory, often manifesting when a group triumphs over an adversary. Etymologically, shādmānegi comprises two root words: shād (happy) and mān (think). Thus, shādmānegi and shādmāni refer to an emotion associated with a highly pleasant event for an individual or group. This emotion is characterized by happiness experienced each time the event is thought about or remembered. A comparison of the semantic components of shādmānegi with its equivalents in various translations reveals that these equivalents are not absolute synonyms. Shādmānegi carries specific semantic information such as: [+permanence], [+associated with a memorable event], and [renewable with each recollection]. In contrast, the equivalents used in translations (khosh, khoshhāl, shād, mashʿuf) are more neutral and can be considered unmarked words according to contemporary dictionary definitions. These unmarked words have a wider distribution and more neutral usage compared to shādmānegi. The findings indicate that shādmānegi is characterized by: [+durability], [dependence on a memorable event], and [+renewable upon recollection]. However, its equivalents in the rewritten texts are neutral to these components. This discrepancy in semantic components between the original word and its intralingual translations appears to be a significant obstacle in conveying the original text's message in the rewritings of Kalilah va Demnah. The intralingual translation of such vocabulary with specific semantic components presents a challenge in accurately preserving the nuances of the original text.
Keywords
. مقدمه
امروزه برای بخش بزرگی از جامعه خواندن و درک متون ادبی کلاسیک دشوار است. بازنویسی روشی برای انتقال مفاهیم این متون به خوانندگان امروزی است. بازنویسی یکی از سه نوع ترجمه محسوب میشود. رومن یاکوبسن سه نوع ترجمه معرفی میکند:
«1. ترجمۀ درونزبانی[1]
درک پیام در یک زبان و بیان آن با واژگان و عبارات دیگر در همان زبان، ترجمۀ درونزبانی نامیده میشود. کماطلاعی از بازنویسی و ظرایف آن از یک طرف، و کمتوجهی به این متون در پژوهشها از طرف دیگر، سبب میشود پیام و مجموعۀ اطلاعات موجود در متن اصلی با متنِ بازنوشته (بازنویسیشده) متفاوت باشد؛ این بدین معناست که نهتنها پیام متن اصلی بهدرستی منتقل نمیشود، بلکه ممکن است با تغییر و گاه تحریف همراه گردد و به تبع آن متون بازنوشته بهعنوان نمایندۀ متون اصلی، در انجام وظیفۀ انتقال مفاهیم، فرهنگ و جهانبینی متن اصلی به خوانندگان غیرحرفهای ادبیات ناموفق باشند. بدین ترتیب اهمیت بررسی بازنویسیها آشکار میگردد.
معنیشناسی مطالعۀ علمی معنی است (ر.ک صفوی، ۱۳۷۹: 31) و ارزش[4] هر واحد زبانی در رابطۀ متقابل با دیگر واحدهاست (ر.ک گیررتس، ۱۳۹۵: 125). «واحدهای زبان پس از همنشینی با یکدیگر تحت تأثیر افزایش یا کاهش معنایی قرار میگیرند و تغییراتی در معنی اولیۀ آنها روی میدهد (صفوی، ۱۳۹۱الف: 226). با بررسی متون ادبی کلاسیک که در یک مقطع زمانی متأثر از آیینها، باورها و فرهنگ و با استفاده از واژگان معمول زمانۀ خود نگاشته شدهاند، میتوان اطلاعاتی از نوع درونزبانی یا برونزبانی به دست آورد. واژگان هر دوره بسته به زنجیرهای که در آن به کار رفتهاند، معانی ویژهای دارند. بهعبارتدیگر، توجه به واژگان و مؤلفههای معناییِ همزمانی بهویژه در آثاری چون کلیلهودمنه که در چند دهۀ اخیر بارها بازنویسی شده است، اهمیت بالایی مییابد.
یکی از شیوههایی که در استخراج مفهوم یک واژه در یک مقطع زمانی خاص بسیار کارساز است "تحلیل مؤلفهای" است. «تاکنون شیوهای علمیتر و صریحتر از تحلیل مؤلفهای در چهارچوب تعبیر معنایی جملات زبان ارائه نگردیده است» (صفوی، ۱۳۹۱الف: 31). "مؤلفۀ معنایی"[5] که با الگوگیری از مؤلفۀ واجی[6] و آنچه در معنیشناسی منطقی[7] تحت عنوان «شرایط لازم و کافی»[8] مطرح شده، واحد تقابلی و کمینۀ مفهوم[9] یک واژه است. تحلیل مفاهیم از طریق مؤلفههای معنایی، تحلیل مؤلفهای[10] نامیده میشود؛ مثلاً مفهوم واژۀ "پدر" به کمک سه مؤلفۀ معنایی [+انسان]، [+ مذکر] و [+فرزند] قابل تعیین است. هر مؤلفۀ معنایی در میان دو قلاب به کمک مشخصههای "+"، "-"، "±" تعیین میشود؛ مثلاً مفهوم "پدر" از مفهوم "مادر" بر حسب مؤلفۀ [+مذکر] متمایز میگردد. مؤلفههای معنایی یک مفهوم را نشان[11]های آن مفهوم مینامند (ر.ک صفوی، ۱۳۸۴: 112). مشخصۀ "+" یعنی واژۀ مورد نظر مؤلفۀ ذکرشده را دارد؛ مشخصۀ "-"، یعنی واژه فاقد آن مؤلفه است؛ و مشخصۀ "±"، یعنی واژه در مقابل مؤلفۀ ذکرشده خنثی است.
"خنثیشدگی معنایی"[12] خنثی شدن تقابل میان نشانههای زبان است (همان: 52). "نشانۀ زبانی"[13] طبق نظر سوسور رابطۀ میان دالّ[14] و مدلول[15] است (همان: 116-117) فرایند خنثیشدگی معنایی در کاربرد واژۀ بینشان[16] نیز امکان طرح مییابد. «برای نمونه تقابل میان "مرد" و "پسر" که در "مهمانی مردانه" یا "لباس مردانه" حفظ شده است، در ترکیبی چون "دستشویی مردانه" یا "آرایشگاه مردانه" خنثی میگردد» (همان: 52).
منظور از "پیام" مجموعهای اطلاعات است که از گوینده به مخاطب منتقل میشود (ر.ک صفوی، 1391ب: 41). هر ساخت زبانی چه در متن اصلی و چه در متن بازنوشته از مجموعهای اطلاعات برخوردار است (ر.ک همان: 44) این اطلاعات «به نوبۀ خود در دو گروه درونزبانی و برونزبانی امکان طبقهبندی مییابند. بخشی از اطلاعات معنایی عناصر زبانی که در چهارچوب نظام زبان قابل بررسیاند، میتوانند تحت عنوان اطلاعات معنایی درونزبانی مطرح شوند» (کورش صفوی، ۱۳۹۱ب: 46).
در این پژوهش صرفاً به اطلاعات معنایی درونزبانی پرداخته شده، و همانگونه که ذکر شد این اطلاعات در چهارچوب معنی واژه از طریق تحلیل مؤلفهای قابلاستخراج است. مبنای چنین تحلیلی به این دیدگاه بازمیگردد که مفهوم هر واژه شامل مجموعهای از مؤلفههای معنایی خاصی است که همگانی بوده و از طریق آن معنی هر واژه قابلدرک است (ر.ک لاینز، ۱۳۹۱: 317). ﺗﺤﻠﯿﻞ مؤلفهای ﻣﺒﻨـﺎﯾﯽ اﺳﺖ ﺑﺮای ﺗﺸﺨﯿﺺ ویژگیهای ﻣﺸﺘﺮک و ﻣﺘﻔﺎوت متن اصلی و معادلهای متون بازنوشتۀ کلیلهودمنه در مرحلهای ﮐـﻪ نویسندۀ بازنویس میخواهد ﭘﯿﺎﻣﯽ را ﮐﻪ درک ﮐﺮده اﺳﺖ، به متن بازنویسیشده اﻧﺘﻘﺎل دهد. در این پژوهش واژۀ "شادمانگی" در کلیلهودمنه استخراج و با بهرهگیری از روش مؤلفههای معنایی تحلیل شد تا اهمیت آنها را در فهم پیام متن بازگوید و درنهایت چگونگی بازتاب این واژه را بر اساس مؤلفههای معنایی آن در بازنویسیهای معاصر کلیلهودمنه بررسی و نقد نماید. مشخصات بازنوشتههای کلیلهودمنه که در این پژوهش بررسی شدند، از قرار زیر است:
- ابوالحسنی، هلیا. (1397). نثر روان کلیلهودمنه. قم: نوید ظهور؛
- حبابی، فائزه. (1402). نثر روان کلیلهودمنه. . تهران: آوای مهدیس؛
- عابدینی، راحیل. (1396). کلیلهودمنه به نثر ساده و روان. قم: ارمغان طوبی؛
- فرخ، هستی. (1398) کلیلهودمنه به نثر روان. قم: ملینا؛
- محمدی، قدسیه. (1391) بازگردانی کلیلهودمنه. شیراز: نوید؛
- میرزارضایی، حمید. (1393) کلیلهودمنه. تهران: شیرمحمدی؛
- وحدانی، خدیجه. (1391) کلیلهودمنه. یزد: نیکوروش.
ویژگی مشترک این بازنویسیها این است که بهصورت کامل و برای ردۀ سنین بزرگسال بازنویسی شدهاند.
سؤالات تحقیق: مؤلفههای معنایی واژۀ "شادمانگی" در کلیلهودمنه کداماند؟ مؤلفههای این واژه چه تفاوتی با مؤلفههای واژگان هممعنی خود مثلاً "شاد" دارد؟ مؤلفههای معنایی معادلها در متون بازنویسی کتاب مذکور، چه تفاوتی با مؤلفههای معنایی واژۀ "شادمانگی" دارد؟
- پیشینۀ پژوهش
پژوهشهایی که بر اساس تحلیل مؤلفهای انجام شده است، عموماً به زبان عربی مربوط میشود. از جملۀ این پژوهشها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
راستگو و فرضیشوب (۱۳۹۶) در مقالۀ «بررسی هممعنایی در گفتمان قرآنی بر پایۀ نظریۀ تحلیل مؤلفهای» که در مجلۀ پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی به چاپ رسیده است، کوشیدهاند با استفاده از تحلیل مؤلفهای ویژگیهای معنایی واژگان هممعنا را در قرآن بررسی و شباهتها و تفاوتهای معنایی هر یک از آنها را مشخص کنند.
مسبوق و غلامی یلقون آقاج (۱۳۹۷) در مقالهای با عنوان «نقد و بررسی شیوههای معادلیابی واژگانی در ترجمۀ قرآن (با تکیه بر تحلیل مؤلفههای معنای واژگان)» که در مجلۀ پژوهشهای قرآنی چاپ شده است، به نحوۀ برابریابی واژگان بر مبنای تحلیل مؤلفههای معنایی در منتخبی از واژگان سورههای طه و مؤمنون در ترجمههای آیتی، الهی قمشهای، رضایی اصفهانی، فولادوند و معزی پرداختهاند.
نظری (۱۴۰۰) در مقالهای با عنوان «تحلیل مولفههای معنایی واژگان حوزه طبیعت در نهج البلاغه با تکیه بر نظریه نشانداری» که در مجلۀ آموزش زبان، ادبیات و زبان شناسی به چاپ رسیده، به تحلیل مؤلفهای واژگان مربوط به طبیعت از جمله "الشجر"، "السدر" و... در نهجالبلاغه پرداخته است.
طبق تحقیقات بهعملآمده از دادههای اطلاعاتی خلأ پژوهش بر پایۀ تحلیل مؤلفهای در زبان فارسی دیده میشود؛ و پژوهشی بر پایۀ تحلیل مؤلفهای دربارۀ واژۀ "شادمانگی" و نقد بازگردانی بازنویسیهای معاصر کلیلهودمنه (برای مخاطبان بزرگسال) صورت نگرفته است.
- روش پژوهش
این پژوهش با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی انجام شد. در گام نخست با تحلیل زنجیرهای که این واژه در متن اصلی به کار رفته است، مؤلفههای معنایی آن مشخص شد. در گام دوم معادل این واژه در بازنویسیهای معاصر استخراج و با استفاده از فرهنگهای معاصر معانی این معادلها روشن گردید. در گام پایانی به نقد و بررسی معادلهای این واژه پرداخته شد.
برای استخراج هر از یک مؤلفههای واحد زبانی "شادمانگی" که در متن اصلی به کار رفته است، به صرف معنای فرهنگها اکتفا نشده است. بعد از ریشهیابی این واژه، زنجیرههای آن بررسی و مؤلفههای معنایی استخراج و با متون غالباً نزدیک به عصر نویسندۀ متن اصلی راستیآزمایی شده است. برای استخراج مؤلفههای واحدهای زبانی متون بازنویسی نیز از لغتنامههای معاصر امثال دهخدا (1342) و فرهنگ روز سخن (1383) استفاده شده است.
- 4. بحث
- 1. "شادمانگی" در فرهنگها
واژۀ شادمانگی در فرهنگ سخن "شادی؛ خوشحالی" (انوری، ۱۳۸۱: ذیل شادمانگی) معنی شده است؛ اما در غالب فرهنگها شادمانگی "شادمانی" معنی شده است (ر.ک دهخدا، ۱۳۴۲: ذیل «شادمانگی»؛ ر.ک عمید، ۱۳۸۸: ذیل «شادمانگی»)؛ و مدخل "شادمانی" نیز به صورت زیر معنی شده است:
«شادمانی. (حامص مرکب) نشاط. خوشحالی. شادی. شادانی. خرمی. سرور. مسرت. انبساط. بشاشت. ابتهاج. فرح. بهجت. عشرت. طرب. در مقابل نژندی و غم» (دهخدا، ۱۳۴۲: ذیل «شادمان»)؛ «شادمانى [اسم] [فارسی] سرور و شادى و خوشى و فرح و انبساط. و عیش و عشرت» (نفیسی، ۱۳۴۳: ذیل «شادمانی»).
به نظر میرسد فرهنگها در این مورد صرفاً به ذکر واژگان مترادف این واژه اکتفا کردهاند. از نظر ریشهشناختی، واژۀ "شادمانگی" از دو بنواژۀ شاد + مان تشکیل شده (ر.ک حسندوست، ۱۳۹۵: ج 3/ ذیل «شادمان») که بنواژۀ دوم از ریشۀ man به معنای اندیشیدن است (ر.ک همان: ج 4، ذیل «منش»).
- 2. مؤلفههای معنایی شادمانگی و شادمان در کلیلهودمنه
برای دستیابی به مؤلفههای معنایی هر واژه از جمله شادمانگی و شادمانی باید واژه را در متن و زنجیرۀ همنشین آن بهصورت دقیق بررسی کرد. "شادمانگی" 5 بار و "شادمان" 7 بار در کلیلهودمنه به کار رفتهاند. ابتدا لازم است در مفهوم واژههای شادمانگی و شادمان و شیوۀ کاربرد آن در کلیلهودمنه و متون نزدیک به آن (زمانی) درنگ کرد:
«خرگوش بسلامت باز رفت. وحوش از صورت حال و کیفیت کار شیر پرسیدند، گفت: او را غوطی دادم که چون گنج قارون خاک خورد شد. همه بر مرکب شادمانگی سوار گشتند و در مرغزار امن و راحت جولانی نمودند» (نصرالله منشی، ۱۳۸۷: 87).
نمونۀ بالا بند آخر حکایت «خرگوشى که به حیلت شیر را هلاک کرد» است. در این حکایت شیر وبالِ جان همۀ حیوانات جنگل شده و زندگی را بر آنها منغص گردانیده بود. خرگوش شیر را به حیله در چاه میافکند و از بین میبرد. وقتی خرگوش خبر کشتهشدن شیر را به حیوانات میدهد «همه بر مرکب شادمانگی سوار گشتند و در مرغزار امن و راحت جولانی نمودند». بنابراین، میتوان گفت در این مثال عمل "شادمانگی" وقتی روی نمود که گروهی بر دشمن خود ظفر یافتند. مثالهای دیگر این واژه نیز این دریافت را تأیید میکند:
«دمنه شادمان و تازهروى بنزدیک کلیله رفت. کلیله گفت: کار کجا رسانیدی؟ گفت: فراغ هر چه شاهدتر و زیباتر روى مینماید» (همان: 114).
در نمونۀ بالا نیز شخصیت دمنه که با فریب شنزبه او را به جنگ شیر فرستاده بود، «شادمان و تازهروی» این خبر را به دوست خود، کلیله میدهد. در اینجا نیز "شادمانی" وقتی روی نموده است که شخصیت دمنه از پیش خود به این نتیجه رسیده که بر دشمن خود ظفر یافته است. در اواخر این حکایت (شیر و گاو) وقتی شیر از کار خود (کشتن شنزبه) پشیمان میشود، دمنه به این دلیل که ظفری روى نموده و نصرتی دست داده است، حس "شادمانگی" را به شیر القا میکند:
«دمنه گفت: ملک را بر آن کافر نعمت غدار جاى ترحم نیست، و بدین ظفری که روى نمود و نصرتی که دست داد شادمانگی و ارتیاح و مسرت و اعتداد افزاید» (همان: 124).
یا نمونۀ زیر از حکایت «بوف و زاغ» است که با حیلۀ وزیر پنجم زاغان و با نزدیک شدن به جغدها و در نهایت با فریب، آنان را از بین میبرد. بدینترتیب، زاغان بر دشمن خود ظفر مییابند و همه "شادمان" میگردند:
«تمامی بومان بدین حیلت بسوختند، و زاغان را فتح بزرگ برآمد و همه شادمان و دوستکام باز گشتند».
در نمونۀ زیر نیز این اتفاق بهنوعی تکرار میشود:
«ملک را بدین خواب شادمانگی میباید افزود و صدقات میباید داد و هدایا فرمود، که سراسر دلایل سعادت و مخایل دولت دیده میشود» (همان: 348).
نمونۀ بالا در واقع سخن "ایدون حکیم" است که خواب پادشاه (هبلار) را تعبیر میکند و وی را از بلای بزرگی نجات میدهد. در این حکایت برهمنان قصد داشتند با سوءاستفاده از خواب ترسناکی که پادشاه دیده بود و با تعبیر مغرضانۀ آن از وی انتقام بگیرند. "ایدون" با تعبیر حکیمانه، توطئۀ آنان را خنثی، و پادشاه را دعوت به "شادمانگی" میکند. در این نمونه نیز "شادمانگی" وقتی کاربرد یافته است که گروهی بر دشمنان خود ظفر یافتهاند.
در نمونۀ زیر نیز در ادامه همان حکایت، "ایراندخت" با ریختن برنج بر سر و روی پادشاه وی را بسیار خشمگین میکند و بدین سبب پادشاه دستور اعدامش را صادر میکند. "بلار"، وزیر پادشاه، با وجود موافقت ظاهری از این کار به دلیل علاقۀ پادشاه به ایراندخت اجتناب میکند. پادشاه سریعاً پشیمان میشود. در نمونۀ زیر بلار قصد دارد نوید زنده بودن ایراندخت را به پادشاه بدهد و میداند با این کار او "شادمان" خواهد شد:
«وقت است اگر نوبت غم درگذرد وقت است که ملک را بدیدار ایراندخت شادمان گردانم، که اشتیاق بکمال رسیده است؛ و نیز عظیم اِغماضی فرمود بر چندین ژاژ و سفساف که من ایراد کردم» (همان: 389).
اینکه ذکر شد، واژۀ "شادمان" و "شادمانگی" بعد از آن به کار میرود که فرد یا گروهی بر دشمن خود ظفر یابند یا شاهد اتفاق خیلی خوشایندی باشند، با نمونههایی که در آثار نزدیک (زمانی) به کتاب کلیلهودمنه یافت میشود، قابلتأیید است:
«حکیمان گفتهاند که: هر که بیک نفس از پس دشمن میرد آن مرگ را بغنیمت باید داشت. اما چون دانیم که همه بخواهیم مرد شادمانه نباید بود. چنانکه در دو بیتى من گویم:
گر مرگ برآورد ز بد خواه تو دود زان دود / چنین شاد چرا گشتى زود؟
چون مرگ ترا نیز بخواهد فرسود / بر مرگ کسى چه شادمان باید بود؟» (عنصرالمعالی، ۱۳۸۳: 148)
«دوستان ما و مصلحان بدان شادمانه گردند که روزگار به أمن و فراغ دل کرانه خواهند کرد و دشمنان و مفسدان غمگین و شکستهدل شوند که مقرر گردد ایشان را که بازار ایشان کاسد خواهد بود.» (بیهقی، ۱۳۷۱: 271)
«...ایشان را بشکست و رحل و ثقل ایشان بغنیمت بیاورد، و منتصر با بخارا آمد و اهل بخارا بقدوم او شادمانگى نمود و یک دیگر را تهنیت مىکردند.» (عتبی، ۱۳۷۴: 185).«بروزگار عمروبن اللیث ماوراءالنهر اسماعیلبن احمد داشت. و عمرو ولایت ماوراءالنهر از معتضد بخواست، و معتضد عهد آن بدو فرستاد. عمرو قصد احمد کرد و به بلخ آمد، و احمد ابن اسماعیل ناگاه از آب بگذشت و شبیخون کرد، و عمرو را بگرفت و بند کرد، و بنزدیک معتضد فرستاد. و معتضد سخت شادمانه گشت، و آن فتحى بود مر معتضد را، هر چه بزرگتر» (گردیزی، ۱۳۶۳: 186).
«چون مردم آن قصبه از وصول مبارک او خبر یافتند در حال و ساعت استقبال کرده پیش آمدند، و همچنین تمامت ولایت خواف را مسخر گردانید و مردمان آن ولایت بدو مستظهر و شادمان مىبودند»(تاریخ سیستان، ۱۳۶۶: 410).
البته کاربرد این واژه را در آثار دیگر نزدیک به کلیلهودمنه بهرامشاهی نیز میتوان یافت. جهت پرهیز از اطالۀ کلام فقط به ذکر پارهای از آثار و شمارۀ صفحات آن بسنده میشود: نظامی، ۱۳۶۴: 42؛ ابوالرجا قمی، ۱۳۶۳: 180؛ عوفی، ۱۳۶۱: 2/ 502؛ ابنبلخی، ۱۳۷۴: 137؛ بناکتی، ۱۳۴۸: 138؛ منهاج سراج، ۱۳۶۳: 1/ 455.
همانطور که ذکر شد، واژۀ "شادمانگی" از منظر ریشهشناختی از دو بنواژۀ شاد+مان تشکیل شده (ر.ک حسندوست، ۱۳۹۵: ج 3/ ذیل «شادمان») که بنواژۀ دوم از ریشۀ man به معنای "اندیشیدن" است (ر.ک همان: ج 4، ذیل «منش»). ازاینرو، باتوجه به مثالها و تحلیلها میتوان گفت "شادمان" و "شادمانگی" احساسی است که به اتفاقی بسیار خوشایند برای فرد یا گروهی وابسته است و این بدین معناست که فرد یا گروه با هر بار اندیشیدن به آن اتفاق و یادآوری آن احساس شادی میکند. اگر برای بیان این ادعا از اصطلاح مؤلفههای معنایی بهره گرفته شود، میتوان مدعی شد که یکی از مؤلفههای معنایی "شادمانگی" مؤلفۀ معنایی [+ماندگاری] است و به همین دلیل معمولاً بعد از اتفاقی خوشایندِ ماندگار امکان وقوع مییابد. به عبارت دقیقتر، "شادمانگی" نسبت به "ماندگاری" نشاندار است؛ اما با تأمل میتوان گفت واژۀ "شادی" در کلیلهودمنه نه تنها نسبت به مولفۀ "ماندگاری" خنثی نیست، که نسبت به مؤلفۀ "موقت" نشاندار است. نمونههای زیر را میتوان بهعنوان شاهد ذکر کرد: «بناى کارهاى این عالم فانی برین نهاده شدهست، بر اثر هر شادی، غمی چشم میباید داشت و بر اثر هر غم، شادیئی توقّع میباید کرد» (نصرالله منشی، ۱۳۸۷: 336).
«چندانکه بشهر رسید او را طلب کرد. چون بدو رسید زرگر استبشاری تمام فرمود و او را باعزاز و اجلال فرود آورد، و ساعتی غم و شادی گفتند و از مجاری احوال یک دیگر استعلامی کردند» (همان: 404).
«در دنیا هیچ شادی چون صحبت و مجالست دوستان نتواند بود» (همان: 179).
«باغبان استاد را رسم است که اگر در میان ریاحین گیاهی ناخوش بیند بر آرد. موش قوی دل بیرون آمد و زاغ را گرم بپرسید، و هر دو بدیدار یک دیگر شاد گشتند» (همان: 168).
«هر کرا همّت او طعمه است در زمرۀ است در بهایم معدود گردد، چون سگ گرسنه که باستخوانی شاد شود و بپارهای نان خشنود گردد» (همان: 62).
«دمنه گفت: ملک کار او را چندین وزن ننهد، و اگر فرماید بروم و او را بیارم تا ملک را بندهای مطیع و چاکری فرمان بردار باشد. شیر از این سخن شاد شد و بآوردن او مثال داد.» (همان: 73).
«بوزنگان را عادت است که چون بزیارت دوستی روند و خواهند که روز بر ایشان بخرّمی گذرد و دست غم بدامن أنس ایشان نرسد دل با خود نبرند، که آن مجمع رنج و محنت و منبع غم و مشقّت است، و باختیار صاحب خود بر اندوه و شادی ثبات نکند، و هر ساعت عیش صافی را تیره میگرداند و عمر هنی را منغّص میکند» (همان: 251).
بدین ترتیب میتوان برای واژۀ «شادمانگی» مؤلفۀ [+وابستهبه یک اتفاق بهیادماندنی] را صادق دانست؛ درحالیکه میتوان یکی از مؤلفههای واژۀ «شادی» را [+وابستهبه یک اتفاق عادی] ذکر کرد.
«[کبوتران] چندانکه دانه بدیدند، غافلوار فرود آمدند و جمله در دام افتادند. و صیاد شادمان گشت و گرازان بتگ ایستاد، تا ایشان را در ضبط آرد» (همان: 159).
"صیاد" در نمونۀ بالا «بدحال خشنجامه» توصیف شده است که "خشن" «نام گیاهی باشد از آن جامه بافند و فقیران و درویشان پوشند» (ابن خلف تبریزی، ۱۳۸۰: ذیل «خشن»؛ نفیسی، ۱۳۴۳: ذیل «خشن»). ازاینرو، میتوان گفت که او بسیار نیازمند بوده و از اینکه همۀ کبوتران به داماش افتادهاند، "شادمان" گشته است؛ اما در نمونۀ زیر موش از به دام افتادن گربه "شاد" میگردد:
«آوردهاند که بفلان شهر درختی بود و در زیر درخت سوراخ موش، و نزدیک آن گربهای خانه داشت؛ و صیادان آنجا بسیار آمدندی. روزی صیاد دام بنهاد، گربه در دام افتاد و بماند. و موش بطلب طعمه از سوراخ بیرون رفت. بهر جانب براى احتیاط چشم میانداخت و راه سره میکرد ، ناگاه نظر بر گربه افگند. چون گربه را بسته دید، شاد گشت» (نصرالله منشی، ۱۳۸۷: 267).
در نمونۀ بالا آنچه در بادی امر به ذهن متبادر میشود این است که بر فرض اگر مؤلفههای "شاد" و "شادمان" متفاوت باشد، چرا در اینجا به جای واژۀ "شاد" از "شادمان" استفاده نشده است؟ گربه که دشمن موش است و انتظار میرفت که موش از بهدامافتادهشدن دشمنش "شادمان" گردد نه "شاد"؛ اما میتوان گفت این مثال نهتنها ناقض این مؤلفهها نیست، که مؤید آن نیز تواند بود.
همانطور ذکر شد، واژۀ "شادی" در کلیلهودمنه نه تنها نسبت به مولفۀ "ماندگاری" و "استمرار" خنثی نیست، بلکه نسبت به مؤلفۀ "موقت" نشاندار است و به نظر میرسد نویسندۀ متن اصلی (نصرالله منشی) آگاهانه و معناشناسانه از واژۀ "شاد" استفاده کرده است نه "شادمان" چون در ادامۀ حکایت شادی موش دیری نمیپاید و زود تبدیل به ترس میشود:
«آوردهاند که بفلان شهر درختی بود، و در زیر درخت سوراخ موش و نزدیک آن گربهای خانه داشت؛ و صیادان آنجا بسیار آمدندی. روزی صیاد دام بنهاد، گربه در دام افتاد و بماند. و موش بطلب طعمه از سوراخ بیرون رفت. بهر جانب براى احتیاط چشم میانداخت و راه سره میکرد، ناگاه نظر بر گربه افگند. چون گربه را بسته دید، شاد گشت.
در این میان از پس نگریست، راسوی از جهت او کمین کرده بود؛ سوى درخت التفاتی نمود، بومی قصد او داشت. بترسید و اندیشید که: اگر باز گردم راسو در من آویزد، و اگر بر جاى قرار گیرم بوم فرود آید، و اگر پیشتر روم گربه بر راهست» (همان: 267-268).
از طرف دیگر، با توجه به اینکه بنواژۀ دوم "شادمانگی" از ریشۀ man به معنای "اندیشیدن" است، میتوان گفت مفهوم "اندیشیدن" در ژرفساخت معنایی این واژه وجود دارد؛ فرد یا گروه بعد از اتفاقی ماندگار هر بار که بدان میاندیشد احساس شادی خواهد کرد؛ بنابراین مؤلفۀ [+تجدیدشونده بعد از هر بار اندیشیدن بدان] را میتوان به مؤلفههای معنایی این واژه افزود. این در حالی است که همانطور که گذشت، واژۀ "شادی" نسبت به مؤلفۀ [+موقت] نشاندار است. به صورت خلاصه واژۀ "شادمانگی" از مؤلفههای معنایی زیر برخوردار است:
[+احساس]
[+شادی]
[+ماندگاری]
[+وابستهبه یک اتفاق بهیادماندنی]
[+تجدیدشونده بعد از هر بار اندیشیدن بدان]
ازاینرو، میتوان واژۀ "شادمانگی" را اینگونه تعریفنگاری کرد: احساس شادی پایدار که بعد از اتفاق یا اتفاقات بهیادماندنی برای فرد یا گروهی آغاز و با هر بار اندیشیدن بدان تجدید شود.
در جدول 1 تفاوت مؤلفههای واژههای "شادی" و "شادمانگی" آمده است:
جدول 1. مؤلفههای معنایی "شادی" و "شادمانگی"
وضعیت مؤلفههای معنایی «شادی» و «شادمانگی» |
|||||||
مؤلفههای معنایی |
[+احساس] |
[+موقت] |
[+ماندگاری] |
[+وابستهبه یک اتفاق عادی] |
[+وابستهبه یک اتفاق بهیادماندنی] |
[+تجدیدشونده بعد از هر بار اندیشیدن بدان] |
|
واژگان |
شادی |
+ |
+ |
- |
+ |
- |
- |
شادمانگی |
+ |
- |
+ |
- |
+ |
+ |
در ادامه چند نمونه از زنجیرهای که واژۀ "شادمانگی" در آن به کار رفته است، انتخاب و معادل آن در بازنویسیها استخراج گردید.
جدول 2. معادل واژۀ "شادمانگی" در بازنوشتهها (1)
متن اصلی |
«خرگوش بسلامت باز رفت. وحوش از صورت حال و کیفیت کار شیر پرسیدند، گفت: او را غوطی دادم که چون گنج قارون خاک خورد شد. همه بر مرکب شادمانگی سوار گشتند و در مرغزار امن و راحت جولانی نمودند.» (نصرالله منشی، ۱۳۸۷: 87) |
بازنوشتۀ 1 |
«خرگوش صحیح و سالم پیش حیوانات رفت و حیوانات از او پرسیدند: چه اتفاقی افتاد؟ خرگوش گفت: شیر را در آب غرق کردم و مانند سنگ قارون که خاک شد شیر نیز ناپدید شد و مرد. تمام حیوانات خوشحال و شادمان شدند و در چمنزار به زندگی راحت و بدون ترس خود ادامه دادند.» (ابوالحسنی، ۱۳۹۴: 45) |
بازنوشتۀ 2 |
«خرگوش به سلامت پیش دوستان بازگشت حیوانات از حال و روز شیر پرسیدند خرگوش گفت: کرد. او را چنان غرق کردم که خاک گنج قارون را در خود فرو خورد و نابود همگی بسیار مشعوف و شادمان شدند و در مرغزار با امنیت و راحتی جولان دادند.» (حبابی، 1402: 54) |
بازنوشتۀ 3 |
«خرگوش بازگشت. حیوانات از حال شیر پرسیدند خرگوش گفت: او را چنان در چاه غرق کردم که مثل گنج قارون در خاک ناپدید شد. همه شادمان شدند و در سبزه زار در راحتی جولان دادند.» (عابدینی، 1396: 20) |
بازنوشتۀ 4 |
«خرگوش صحیح و سالم برگشت. حیوانات از چگونگی ماجرا و کار شیر پرسیدند گفت: او را در آب فرو کردم که مثل گنج قارون نابود شد و از بین رفت همه ی حیوانات خوشحال شدند و در آن چمنزار در امنیت و آسایش زندگی کردند.» (فرخ، ۱۳۹۸: 97) |
بازنوشتۀ 5 |
«حیوانات به این ترتیب زندگی دیگری یافتند خرگوش سلامت برگشت و حیوانات از چگونگی کار از او پرسیدند جواب داد مثل گنج قارون در زمین فرو رفت حیوانات خوشحال شدند و با شادی در آن چمنزار به زندگی خود ادامه دادند.» (محمدی، ۱۳۹۱: 75) |
بازنوشتۀ 6 |
«خرگوش با سلامت برگشت. جانوران از چگونگی اوضاع و وضعیت شیر پرسیدند گفت او را در چاه فرو کردم که همچون گنج قارون به درون خاک فرو رفت می همه جانوران خوشحال شدند که در چمن زار با آسایش و راحتی گشتند.» (موسوی، 1396: 240) |
بازنوشتۀ 7 |
«خرگوش به سلامت به نزد دیگر حیوانات برگشت حیوانات از حال و روز شیر پرسیدند. خرگوش گفت او را چنان در آب غوطه ور کردم که دیگر نفسی از او بر نمیآید. بروید و خوش باشید که دیگر دشمنی ندارید.» (میرزا رضایی، ۱۳۹۸: 72) |
بازنوشتۀ 8 |
«خرگوش هم تندرست و شادمان بازگشت جانوران از کار او با شیر پرسیدند. خرگوش گفت: او را در آب خفه کردم این شیر مانند گنج قارون به خاک سپرده شد همه آنها شادمان گشتند و در این مرغزار با آرامش و آسایش روزگار میگذراندند.» (وحدانی، ۱۳۹۱، 49) |
همانطور که در جدول بالا مشخص است، واژۀ "شادمانگی" در بازنوشتۀ 7 به "خوش"؛ در بازنوشتههای 4، 5، 6 به "خوشحال"؛ در بازنوشتۀ 3 به "شاد"؛ در بازنوشتۀ 8 به "شادمان"؛ در بازنوشتۀ 1 به "خوشحال و شادمان"؛ و در بازنوشتۀ 2 به "مشعوف و شادمان" معادلیابی شده است.
در فرهنگ سخن "شادمان" به شاد؛ "خوش" به شاد و خوشحال؛ "خوشحال" به «دارای وضع روانی خوب و سرشار از نشاط؛ شاد؛ مسرور» ؛ "شاد" به «دارای احساس خشنودی و نشاط و فارغ از غم و اندوه؛ خوشحال؛ مسرور»؛ و "مشعوف" به شاد و خوشحال (ر.ک انوری، ۱۳۸۳) معنی شده است. نمونۀ دیگری از واژۀ مورد بحث به همراه معادلهای آن در بازنوشتهها در جدول 3 آمده است:
جدول 3. معادل واژۀ "شادمانگی" در بازنوشتهها (2)
متن اصلی |
«دمنه گفت که: ... و نیز کار گذشته تدبیر را نشاید، خیالات فاسد از دل بیرون کن و دست از نیک و بد بدار و روى بشادمانگی و فراغت آر، که دشمن بر افتاد و جهان مراد خالی و هواى آرزو صافی گشت» (نصرالله منشی، ۱۳۸۷: 128) |
بازنوشتۀ 1 |
«دمنه گفت: در مورد گذشته فکر کردن و به یاد آوردن آن سودی ندارد. این فکرهای بیفایده را از ذهنت بیرون کن و از این کارها دست بردار. اکنون زمان شادی و راحتی است. زیرا دشمن نابود شده و به آرزوی خود رسیدیم.» (ابوالحسنی، ۱۳۹۴: 74) |
بازنوشتۀ 2 |
«دمنه گفت: ... دیگر برای کاری که انجام شده و گذشته تدبیری نیست. خیالات بد و پلید را از دلت بیرون کن و دست از بد و خوب کردن بردار، و روی به شادی و راحتی کن که دشمن از بین رفت و جهان طلب و کام دل حاصل، و هوای آرزو ناب و پاکیزه شد.» (حبابی، 1402: 115) |
بازنوشتۀ 3 |
«دمنه گفت: ... از اینها گذشته، دیگر نمیتوان برای کاری که انجام شده تدبیری اندیشید؛ خیالات و تفکرات فاسد و بیهوده را از دل بیرون کن و از خوب و بد دست بکش به شادمانی و نشاط رو بیار که دشمن مرده است و جهان از وجودش خالی شد و من به مرادهایم دست یافتم.» (عابدینی، 1396: 54) |
بازنوشتۀ 4 |
«دمنه گفت: نمیشود برای کارهای گذشته چارهای کرد خیالهای فاسد را از دلت بیرون کن و دست از خوب و بد بردار و شاد باش که دشمن سرنگون شد و من به آرزوهایم رسیدم.» (فرخ، ۱۳۹۸: 135) |
بازنوشتۀ 5 |
«دمنه گفت: .... اتفاقی است که افتاده و دیگر هیچ کاری نمیتوان انجام داد. فکر بد نکن خوشحال باش و با آرامش زندگی کن که دشمن از بین رفته و ما به آرزویمان رسیدهایم.» (محمدی، ۱۳۹۱: 106) |
بازنوشتۀ 6 |
«دمنه گفت: ... و همچنین کاری را که گذشته و تمام شده دیگر هیچ راه چارهای نیست. فکر و خیال باطل را از دل بیرون کن و از خوب و بد دست بردار و به شادمانی و فراغت و آسودگی خیال رو کن که دشمن نابود شد و جهان آرزو بر وفق مراد است..» (موسوی، 1396: 386) |
بازنوشتۀ 7 |
«دمنه گفت: امکان تدبیر برای کارهای گذشته وجود ندارد. این خیالات فاسد را از سرت بیرون کن و اینقدر از خوب و بد نگو و کمی شادمان باشد. دشمن مغلوب شد و من به همه آرزوهایم رسیدم.» (میرزا رضایی، ۱۳۹۸: 120) |
بازنوشتۀ 8 |
«دمنه گفت: ... کاری است که شده و دیگر چارهای ندارد. اندیشههای تباه را از دل بیرون کن و از خوبی و بدی دست بردار و شادمان و آسوده باش؛ زیرا دشمن نابود شده و راه برای آرزوها بازگشته است.» (وحدانی، ۱۳۹۱، 80) |
طبق جدول 3، واژۀ "شادمانگی" در بازنوشتۀ 5 به "خوشحال"؛ در بازنوشتۀ 4 به "شاد"؛ در بازنوشتههای 1 و 2 به "شادی"؛ در بازنوشتههای 7 و 8 به "شادمان"؛ و در بازنوشتۀ 6 به "شادمانی"؛ و در بازنوشتۀ 3 به "شادمانی و نشاط" معادلیابی شده است. در مقایسه با جدول 2 معادل جدیدی که در این جدول دیده میشود "نشاط" است. این واژه را در فرهنگهای معاصر «شادی؛ خوشی؛ سرزندگی» (ر.ک انوری، ۱۳۸۳: ذیل «نشاط») معنی شده است. نمونۀ دیگری از زنجیرهای که "شادمانگی" در آن به کار رفته است، در جدول 4 مشاهده میگردد:
جدول 4. معادل واژۀ "شادمانگی" در بازنوشتهها (3)
متن اصلی |
«[ایدون گفت:] رای ملک را مقرّر باشد که آن ملاعین را اهلیّت این نتواند بود که نه عقل رهنمای دارند و نه دینی دامنگیر. و ملک را بدین خواب شادمانگی میباید افزود و صدقات میباید داد و هدایا فرمود که سراسر دلایل سعادت و مخایل دولت دیده میشود.» (نصرالله منشی، ۱۳۸۷: 368) |
بازنوشتۀ 1 |
«گفت: حاکم اشتباه کردند و نباید از خاندان برهمنها کمک میگرفتند. آن ملعونها شایستگی تعبیر کردن را ندارند. حاکم با دیدن این خوابها شادیهایشان دو برابر میشود و باید صدقه داده و به اطرافیانشان هدیه دهند. تمام آنها دلیلی بر سعادت و حکومت حاکم است.» (ابوالحسنی، ۱۳۹۴: 214) |
بازنوشتۀ 2 |
«گفت: شاه دچار خطا شدند و نباید آن راز را با وزیران در میان میگذاشتند، و شاه بدانند که آن ملعونین شایستگی تعبیر این را ندارند که نه عقل و خرد راهنمای دارند و نه دیانت درستی. شما باید از دیدن این خواب شادمان باشید و صدقه بدهید که در این خواب سراسر سعادتمندی و نشان دولتمندی است.» (حبابی، 1402: 341) |
بازنوشتۀ 3 |
«پادشاه یقین بداند که آن معبران صلاحیت تعبیر خواب شما را نداشتهاند؛ چون نه عقل راهنمایی دارند و نه دینی که آنان را از انجام کارهای نادرست نهی کند. پادشاه از این خوابی که دیدهاند، شادمانیها کنند و صدقهها دهند و هدایا پخش کنند که نشانههای سعادت و نیکبختی در این خواب دیده میشود.» (عابدینی، 1396: 194) |
بازنوشتۀ 4 |
«گفت: پادشاه اشتباه کرد و نباید راز را به آنها میگفت. برای پادشاه روشن است که آن ملعونها نمیتوانند شایستگی این کار را داشته باشند، چرا که نه عقلی دارند که بتوان از آن راهنمایی گرفت و نه دینی که بتوان به آن متوسل شد و پناه برد و به وسیلهی آن از گناهان بازماند. پادشاه باید بهخاطر خوابی که دیده خوشحال باشد و صدقه و هدیه بدهد. چرا که در سرتاسر خوابش نشانههای سعادت و خوشبختی دیده میشود.» (فرخ، ۱۳۹۸: 323) |
بازنوشتۀ 5 |
«پادشاه خوب میداند که آن ملعونان صلاحیت این کار را ندارند چون نه عقلشان خوب کار میکند و نه دیندار هستند. پادشاه باید بهخاطر این خواب خوشحال باشد و باید صدقه و هدیه بدهد تمام این خواب نشانه خوشبختی و سعادتمندی است.» (محمدی، ۱۳۹۱: 283) |
بازنوشتۀ 6 |
«نظر و اندیشه پادشاه بر این قرار است، که آن شیاطین این شایستگی را ندارند که نه عقلی دارند که بتواند آنها را راهنمایی کند و نه دینی دارند که مدعی باشند و بتوان در همه جا انتشار داد و به پادشاه بهخاطر این خوابی که دیده است باید مژده فراوان داد و صدقههای فراوان بخشید و هدیههای زیاد باید داد که تمام نشانهها و علامتهای خوشبختی و قدرت دیده میشود.» (موسوی، 1396: 928) |
بازنوشتۀ 7 |
«همچنین نباید اسرار خود را با آن طایفهی فریبکار در میان میگذاشتید پادشاه باید بدانند که آن لعنت شدگان اهلیت این را ندارند که خواب شما را تعبیر و تأویل کنند چرا که نه عقلی دارند که آنها راهنمایی کند و نه دینی دارند که با آن دامنشان از گناه و خون دیگران پاک باشد. مرد حکیم ادامه داد پادشاه از دیدن چنین خوابی باید شاد باشند و صدقهها بدهند و هدایا نذر نمایند در سراسر این خواب آثار سعادت و نشانه پیروزی دولت شما دیده میشود..» (میرزا رضایی، ۱۳۹۸: 318) |
بازنوشتۀ 8 |
«پادشاه باید بدانند که ایشان برهمنان شایستگی این کار را ندارند. نه خردی که راهنمای آنها باشد و نه آیینی که جلوگیر آنها باشد. پادشاه باید از خواب خود شادمان باشند و بخششها کنند؛ زیرا که در سراسر آن نشانههای خوشبختی و کامرانی آشکار است.» (وحدانی، ۱۳۹۱، 241) |
همانطور که در جدول بالا مشخص است، واژۀ "شادمانگی" در بازنوشتۀ 7 به "شاد"؛ در بازنوشتۀ 1 به "شادی" و در بازنوشتههای 4 و 5 به "خوشحال"؛ در بازنوشتههای 2 و 8 به "شادمان"؛ در بازنوشتۀ 3 به "شادمانیها"؛ و در بازنوشتۀ 6 به "مژده" معادلیابی شده است. واژۀ "مژده" در فرهنگ سخن «1. خبر خوش و شادی بخش؛ بشارت 2. مژدگانی» (انوری، ۱۳۸۳: ذیل «مژده») معنی شده است که با توجه به متن به نظر میرسد در معنای مژدگانی به کار رفته باشد. این واژه نیز طبق فرهنگهای معاصر، پاداشی است که به مژدهآورنده میدهند (همان: ذیل «مژدگانی»).
با مقایسۀ مؤلفههای معنایی "شادمانگی" و معادلهای آن در بازنوشتهها میتوان دریافت که این واژگان معادلِ مطلق یکدیگر نیستند. "شادمانگی" از اطلاعات معنایی ویژهای مانند [+ماندگار]، [+وابستهبه یک اتفاق بهیادماندنی] و [+تجدیدشونده بعد از هر بار اندیشیدن بدان] برخوردار است؛ در حالیکه معادلهای این واژه در بازنوشتهها خنثی هستند و میتوان گفت که معادلهای این واژه در بازنوشتهها طبق تعریفی که در فرهنگهای معاصر شده است، واژگانی بینشان محسوب میشوند. این نوع واژگان از توزیع وسیعتری برخوردارند و کاربرد آنها نسبت به "شادمانگی" خنثی است.
جدول 5. مؤلفههای معنایی "شادمانگی" در بازنوشتهها
وضعیت مؤلفههای معنایی "شادمانگی" در بازنوشتهها |
|||||||
«شادمانگی» |
مؤلفههای معنایی |
[+احساس] |
[+شادی] |
[+ماندگاری] |
[+وابستهبه یک اتفاق بهیادماندنی] |
[+تجدیدشونده بعد از هر بار اندیشیدن بدان] |
|
معادل در بازنوشتهها |
خوش |
+ |
+ |
± |
± |
± |
|
خوشحال |
+ |
+ |
± |
± |
± |
||
شاد |
+ |
+ |
± |
± |
± |
||
شادمان |
+ |
+ |
± |
± |
± |
||
مشعوف |
+ |
+ |
± |
± |
± |
||
نشاط |
+ |
+ |
± |
± |
± |
||
مژده |
- |
+ |
± |
+ |
± |
همانطور که گذشت واژۀ "شادمانگی" در نمونۀ بالا از مؤلفههای معنایی ویژهای برخوردار است. بازنویسان به معادلهایی نظیر خوش، خوشحال، شاد، مشعوف، نشاط و حتی شادمان متوسل شدهاند که طبق تعریف فرهنگهای معاصر مؤلفههای این معادلها نسبت به مؤلفههای معنایی [+ماندگاری]، [+وابستهبه یک اتفاق بهیادماندنی] و [+تجدیدشونده بعد از هر بار اندیشیدن بدان] واژۀ اصلی بینشان است. به نظر میرسد فقط واژۀ "مژده" نسبت به مؤلفۀ [+وابستهبه یک اتفاق بهیادماندنی] نشاندار باشد؛ اما از طرف دیگر، فاقد مؤلفۀ [+احساس] است و همچنین نسبت به دیگر مؤلفههای واژۀ "شادمانگی" بینشان است. در چنین شرایطی، بازنویس نمیتواند معادل مناسبی که همۀ مؤلفههای معنایی واژۀ اصلی را داشته باشد برای برگردان خود بیابد و در نتیجه برگردانی به دست خواهد داد که در آن پیام متن اصلی به درستی انتقال نخواهد یافت. بهعبارتدیگر، در متن بازنوشته فرایند خنثیشدگی معنایی صورت گرفته است که در آن، یک واژۀ نشاندار (به کاررفته در متن اصلی) به واژۀ یا واژگانی بینشان (به کاررفته در متن بازنوشته) بدل شده است. در اینجا به نظر میرسد حتی خود صورت زبانی "شادمان" نیز نتوانسته معادلی با مؤلفههای معنایی واژۀ اصلی باشد. یک صورت زبانی ممکن است در یک دورۀ زمانی چند مؤلفۀ معنایی داشته باشد، ولی در طول زمان بعضی و گاه همۀ مؤلفههای معنایی سابق از آن ساقط میشود.
- نتیجهگیری
بازنویسی متون کهن پل ارتباطی خوانندگان امروزی با فرهنگ، آیین و جهانبینی گذشتۀ یک ملت است؛ ازاینرو، بازنویسی مقولهای مهم به شمار میآید. از سوی دیگر، توجه به واژگان و مؤلفههای معنایی در مقاطع زمانی، اهمیت بالایی دارد. چیزی که در فرهنگهای لغت کمتر بدان توجه شده است.
این پژوهش با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی بر آن بود تا واژۀ "شادمانگی" را در کلیلهودمنه و با بهرهگیری از روش مؤلفههای معنایی تحلیل کند و اهمیت آنها را در فهم پیام متن بازگو و درنهایت چگونگی بازتاب این واژه را در بازنوشتههای معاصر کلیلهودمنه بررسی و نقد نماید. برای نیل به این هدف، در گام نخست با بررسی سازههای تشکیلدهندۀ جملاتی که این صورت زبانی در متن اصلی بهکار رفته، مؤلفههای معنایی آن مشخص شد. در گام دوم معادل این واژه در بازنوشتههای معاصر استخراج و با استفاده از فرهنگهای معاصر معانی این معادلها روشن گردید. در گام پایانی به نقد و بررسی معادلهای این واژه پرداخته شد. یافتهها نشان میدهد که واژۀ "شادمانگی" از مؤلفههای [+ماندگاری]، [+وابستهبه یک اتفاق بهیادماندنی] و [+تجدیدشونده بعد از هر بار اندیشیدن بدان] برخوردار،و نسبت به این مؤلفهها نشاندار است؛ اما مثلاً در کلیلهودمنه واژۀ "شادی" دارای مؤلفههای[+احساس]، [+موقت]، [+وابستهبه یک اتفاق فراموششدنی]، [-تجدیدشونده بعد از هر بار اندیشیدن بدان] است.
معادلهای "شادمانگی" در متن بازنوشته (خوش، خوشحال، شاد، مشعوف، نشاط، حتی شادمان) طبق تعریف لغتنامههای معاصر فاقد مؤلفههای ذکرشده است؛ فقط واژۀ "مژده" با وجود نشاندار بودن به مؤلفۀ [+وابستهبه یک اتفاق بهیادماندنی]، فاقد مؤلفۀ [+احساس] است و همچنین نسبت به دیگر مؤلفههای معنایی واژۀ "شادمانگی" بینشان است. این درحالی است که به نظر میرسد واژگانی که در ذهن و به تبع آن در متن نویسندۀ اصلی شکل گرفته است، هر یک دارای مؤلفههای معنایی خاصی هستند و پیام متن اصلی که بر پایۀ این مؤلفهها شکل گرفته است که در فرایند بازنویسی بهدرستی انتقال نخواهد یافت.
پیشنهادی که برای رفع موانع انتقال مؤلفههای این گونه واژگان میتوان مطرح کرد، این است که با توجه به کنش زبانی[17] قدما و توانش زبانی[18] متأخران، مؤلفههای هر واژه از متون کهن مانند کلیلهودمنه بر اساس تحلیل مؤلفهای استخراج و در اثری جمعآوری شود و در اختیار نویسندگان، مترجمان، بازنویسان و به طور کل رسانهها قرار گیرد تا از طریق آنها، آن بخش از مؤلفههای ناآشنای واژگان بهتدریج در جامعه شناخته شود و رواج یابد. یکی از موانع قابلتوجه برای انتقال پیام متن اصلی، برگردان این نوع واژگان با مؤلفههای ویژه در بازنوشتههای آثار کهن است. با توجه به اینکه معمولاً بازنوشتهها بهعنوان ترجمههای درونزبانی، نمایندۀ آثار ادبی کلاسیک در میان مخاطبان امروز محسوب میشوند، چنانکه شایسته و بایسته است به نقد علمی این متون پرداخته نشده است. از اینرو، ضرورت اینگونه نقدها آشکار میشود.
[1]. intralingual translation
[2]. interlingual translation
[3]. intersemiotic translation
[4]. value
[5]. semantic feature
[6]. phonological features
[7]. logical semantics
[8]. necessary and sufficient conditions
[9]. concept
[10]. componential analysis
[11]. mark
[12]. semantic neutralisation
[13]. linguistic sign
[14]. signifier
[15]. signified
[16]. unmarked
[17]. linguistic performance
[18]. linguistic competence