Document Type : Original Article
Authors
1 Assistant Professor of Linguistics, Department of Foreign Languages, Imam Sadiq University, Tehran, Iran
2 Assistant Professor of Applied Linguistics English Language Centre, Qom University of Technology, Qom, Iran
Abstract
Introduction
Poetry often reflects the geographical environment in which it is written. This influence can be seen in the choice of metaphors and imagery. For example, in his poem "The Lake Isle of Innisfree," William Butler Yeats uses the natural beauty of Innisfree to criticize the harshness of urban life. By describing the sounds of bees, waves, and the peaceful environment of the island, Yeats give vent to his feelings towards urban life, and expresses his longing for a simpler existence. Similarly, the birthplace of the Persian poet Hafez significantly impacts his work. In one poem, he asks for “permanent wine” because even paradise cannot offer the beauty of the “Roknābād water and Mosallā garden” – both located in Shiraz, his hometown. This study focuses on how geographical setting shapes the way poets conceptualize emotions. Specifically, We will explore how the concept of "sigh" is portrayed across Persian, English, and Turkish poetry.
Theoretical Framework
A cornerstone of cognitive linguistics, Conceptual Metaphor theory, as proposed by Lakoff (1993), posits that abstract concepts are understood through mappings from more concrete domains. This process, metaphor, allows us to comprehend complex ideas by relating them to familiar experiences. For instance, the Persian phrase "the dollar has gone up" employs the spatial concept of “upward movement”. Lakoff famously illustrated this with the concept of love, often metaphorically portrayed as a journey. Expressions like “Our relationship has hit a dead-end street” exemplify how abstract concepts are grounded in tangible experiences. Lakoff contends that such metaphorical thinking is fundamental to human cognition and language (Lakoff, 1993, 2003, 2021).
Corpus of the Study
The corpus for this study comprises poems in Persian, Turkish, and English. Persian poets Sa’di (1399), Hafez (1391), and Attar (1378) are included, as are Turkish poets Shahriar (1377), Molla Mohammad Fozuli (1384), and Aliagha Vahid (1384). From English literature, the works of William Shakespeare, John Donne, and Edmund Spenser (Greenblatt & Abrams) are analyzed. The selection of these poets is based on the hypothesis that geographical location influences the conceptualization of "sigh" through metaphorical expressions.
Conclusion
The manner in which poets conceptualize the “sigh” is influenced not solely by language but also by the geographical and cultural contexts in which they live. In other words, it is not a language-specific issue, but rather a crosslinguistic one. While there are similarities across Persian, English, and Turkish poetry, significant differences emerge in the portrayal of this emotion. Persian poetry often depicts the sigh as a fiery and destructive force, which burns the house of the beloved, the Seven Seas, the Earth, the Sky, and the Stars. It is associated with arid and semi-arid climate and carries a sense of outward intensity. In contrast, the English sigh is frequently linked to water, suggesting a more inward-focused and melancholic tone. It is associated with humid climate and water. It makes floods and drowns the beloved, sometimes making tempests. Turkish poetry offers a middle ground, incorporating elements of both fiery intensity and gentle breeze. It does not burn the earth and the stars, nor does it make tempests. The timing of the sigh also varies across cultures. In Persian and Turkish poetry, the sigh is often associated with night or dawn, potentially reflecting the religious and spiritual significance of these times in Islamic cultures. English poetry demonstrates less specificity in the timing of the sigh, possibly due to different cultural and religious traditions. In Persian poetry, the "sigh" is often depicted as ascending to the sky and stars, whereas in English poetry, it is more commonly associated with tangible elements such as waves and the sea. In conclusion, the concept of the “sigh” is a rich tapestry woven from the threads of language, geography, and culture. By examining these factors, we gain a deeper understanding of how human experience is shaped and expressed through poetic language.
Keywords
- مقدمه
مرور مطالعات ادبی بهویژه در حوزۀ شعر نشان میدهد که در برخی موارد نقش اقلیم در فهم ادبیات ضروری مینماید. برای نمونه، ویلیام باتلر ییتس[1] در یکی از اشعار خود از جزیرۀ اینسفری[2] نام میبرد که در کودکی به آنجا سفر کرده بود. او با بهرهگیری از ویژگیهای آبوهوایی و محیطزیست آنجا زندگی شهری را نقد میکند. شاعر با دستمایه قرار دادنِ صدای امواج دریا، صدای زنبورها، ویژگیهای شب و روزِ آن جزیره، پوشش گیاهی، حتی کلبۀ جنگلی و پرواز پرندگان آن اقلیم احساسات خود را بیان میکند. ویلیام وردزورث[3] نیز مانند ییتس در یکی از اشعار خود در تو صیف اقلیم اسکاتلند دربارۀ دختر دروگری صحبت میکند که شاعر را تحت تأثیر قرار داده است. هر یک از این شعرا با دستمایه قرار دادنِ اقلیم به دنبال انتقال معنی مدّنظر خود هستند. ییتس مفهومِ «انتقاد از زندگی شهری» و وردزورث مفهومِ «تقدس طبیعت» را انتقال میدهند. این امر در میان شاعران فارسیزبان نیز صادق است. برای نمونه، ابیات «بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت/ کنار آب رکنآباد و گلگشت مصلّا را» و «نمیدهند اجازت مرا به سیر و سفر/ نسیم باد مصلّا و آب رکنآباد» در شعر حافظ متأثر از اقلیم شیراز است. همچنین، نیما در شعر انتقادیاش از واژۀ داروگ (نوعی قورباغۀ درختی در شمال ایران)، روز ابری و بارش باران صحبت به میان میآورد: «قاصدِ روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟». منوچهر آتشی نیز در اشعارش از آفتاب سوزان جنوب ایران و درختان نخل میگوید «خورشید تصویر نخل پربرگی در شط ظهر بود». این موضوع در اشعار ترکی شهریار نیز صادق است. از عنوان شعر «حیدربابایا سلام» گرفته تا بندهای اعتراضی شعر متأثر از اقلیم آذربایجان است «حیدربابا گؤیلر بوتون دوماندی/ گونلریمیز بیربیریندن یاماندی».
یکی از مفاهیم اشعار که از شرایط اقلیمی برای بیان آن بهره برده شده، مفهوم «آه و ناله» است. برای نمونه، به این بیت سعدی بنگرید: «آتش آه است و دود میرودش تا به سقف/ چشمه چشم است و موج میزندش بر کنار»؛ شاعر برای بیان معنی «آه» که اینجا در حوزهای انتزاعی و ذهنی قرار دارد، از حوزۀ «آتش» استفاده میکند که حوزهای ملموس است. برای تبیین این مثال میتوان از دیدگاه زبانشناسی شناختی خاصه دیدگاه جورج لیکاف[4] (۱۹۸۰) استفاده نمود. طبق این دیدگاه، چون همۀ ما «آتش» را دیدهایم و میشناسیم، برایمان کاملا ملموس است؛ اما از سوی دیگر مفهومِ «آه» برایمان خیلی آشنا نیست، برای درک مفهوم انتزاعی «آه» از حوزۀ ملموسی چون «آتش» استفاده میکنیم تا معنی و مفهوم «آه» را به شکل کامل درک کنیم. لیکاف چنین کابردی در زبان را مفهومسازی[5] مینامد و معتقد است مثالهایی از این دست استعارۀ مفهومی[6] نامیده میشوند که نه فقط در شعر که در زبان روزمره نیز کاربرد فراوان دارند.
حال پرسشی در این میان مطرح میشود: آیا تأثیر اقلیم بر شعر از طریق بهکارگیری استعارۀ مفهومی، مسئلهای زبانمحور[7] است یا موضوعی بینزبانی[8]؟ برای پاسخ به این پرسش و پرسشهایی نظیر این باید «تأثیر اقلیم بر ادبیات» را در سطحی وسیعتر هم از حیث تعداد زبان و هم از حیث تعداد شاعر بررسی نمود. بدین منظور، جستار حاضر بر آن است تا تأثیر اقلیم بر شعر را در زبانهای فارسی، انگلیسی و ترکی بررسی نماید. از آنجاکه بررسی همۀ سطوح زبانی در سه زبان مذکور از حوصلۀ این مقال خارج است، در جستار حاضر فقط به «استعارۀ مفهومی» در این زبانها خواهد پرداخت. برای نیل به این مهم، یک مفهوم واحد که نویسندگانِ جستار باور دارند مرتبط با اقلیم است انتخاب شد و در سطح استعارۀ مفهومی بررسی گردید. مفهوم «آه و ناله» که شعرای مختلف در زبانهای مذکور از طریق استعارۀ مفهومی بیان کردهاند و مستعد تأثیرپذیری از اقلیم است، بهعنوان مضمون مشترک در پژوهش انتخاب شد. به بیان دیگر، این پژوهش به دنبال پاسخ به این سؤال اساسیست: اقلیم در سطح استعارههای مفهومی «آه و ناله» چگونه در زبانهای ترکی، فارسی و انگلیسی ظهور مییابد؟
- پیشینۀ پژوهش
مرور پیشینۀ تحقیق نشان میدهد که تأثیر اقلیم بر شعر شعرای مختلف کموبیش مورد توجه بوده است. «تأثیر اقلیم بر ادبیات» از خراسان و مازندران تا آذربایجان؛ و از کردستان تا جنوب ایران در آثار محققان ایرانی به چشم میخورد. برای نمونه، صادقی (۱۳۸۹) نخستین داستانهای اقلیمی در داستاننویسی معاصر ایران را بررسی کرده است؛ دختر رعیَت (۱۳۲۷) نوشتۀ محمود اعتمادزاده، گیلهمرد (۱۳۲۶) نوشتۀ بزرگ علوی، و داستان کوتاه چرا دریا طوفانی شده بود؟ (۱۲۳۸) نوشتۀ صادق چوبک نمونهای از این داستانها هستند. مشتاقمهر و صادقیشهپر (۱۳۸۹) به بررسی ویژگیهای اقلیمی و روستایی در داستاننویسی خراسان پرداختهاند. صادقی، پیروز و پارساپور (۱۳۹۸) موضوع کاربست شاخصههای اقلیمی در شعر فارسی معاصر مازندران را مورد توجه قرار دادهاند؛ و فروتن (۱۳۹۴) بازتاب عناصر اقلیمی جنوب ایران در اشعار پزشکیان را بررسی کرده است. انعکاس دریا، فانوس، پرندگان دریایی، و نخلستانها در اشعار جنوب (فروتن، ۱۳۹۴)؛ عناصر اقلیمی خراسان چون شکل معماری، لباسها، مشاغل و حرفهها، اماکن و مناطق بومی آن اقلیم (مشتاق مهر و صادقیشهپر، ۱۳۸۹)؛ و عناصر اقلیمی آذربایجان از جمله کوهها و چشمهها، رسوم فرهنگی و ... (طایفی، قربانپور و رمضانی، ۱۳۹۶) نمونههایی از تجلی اقلیم در تحقیقات ادبیست.
یکی از موضوعات مهمی که در پیشینۀ پژوهش با آن مواجه شدیم، تفکیک ادبیات معاصر و کهن در مواجهه با اقلیم است. برخی محققان بر این باورند که اقلیم بهندرت در اشعار کهن ادب فارسی انعکاس مییابد و درمقابل بازتاب اقلیم از ویژگیهای بارز ادبیات معاصر ایران است. آنها این ویژگی را برای نثرهای کهن فارسی نیز قائل هستند و بر این باورند که نمیتوان تأثیری از اقلیم در این متون یافت (فروتن، ۱۳۹۴). شاید در نگاه نخست درست به نظر آید اما مطالعۀ دقیق زبانشناختیِ این آثار ما را به این نتیجه میرساند که تأثیر اقلیم در میان ابیات و سطور اشعار و آثار منثور خواه معاصر خواه کهن غیرقابلانکار است. در این پژوهش بر آنیم تا موضوع اقلیم در اشعار معاصر و کهن فارسی، ترکی و انگلیسی را با استفاده از زبانشناسی شناختی[9] بررسی کنیم. به عبارت دیگر، نوآوری مطالعۀ حاضر بررسی نقش اقلیم در اشعار معاصر و کهن از دیدگاه زبانشناسیِ شناختی است تا بتوان تشریحی از تأثیر اقلیم بر نوع مفهومسازی شاعر در گسترۀ بینزبانی به دست داد.
جستار حاضر به مقولۀ شعر از دیدگاه شناختی بهویژه استعارۀ مفهومی با رویکرد بینزبانی و تطبیقی توجه خواهد داشت. به دیگر سخن، پژوهش پیشِ روی بر آن است تا با رویکرد زبانشناسی شناختی استعارههای مفهومی آه و ناله را در اشعار فارسی، ترکی و انگلیسی بررسی کند. با توجه به این هدف، سؤالات تحقیق از این قرارند:
- استعارههای مفهومیِ غالب در حوزۀ آه و ناله در اشعار فارسی، ترکی و انگلیسی کداماند؟
- ارتباطِ میان حوزههای آه و ناله در شعر و ذهن شاعر (با توجه به ماهیت ذهنیِ استعارۀ مفهومی) چیست؟
- مقایسۀ بینزبانی استعارههای آه و ناله چگونه به فهم ما از مقولۀ مفهومسازی کمک میکند؟
- چارچوب نظری
از مهمترین مسائلِ مطرح در زبانشناسیِ شناختی استعارۀ مفهومی جورج لیکاف است. لیکاف معتقد است که از طریق استعاره میتوان ایدۀ خاصی را در یک حوزۀ مفهومی با استفاده از ایده یا حوزۀ مفهومی دیگر فهمید (Lakoff, 1993). برای نمونه، زمانیکه در فارسی میگوییم: «قیمت دلار بالا کشیده» از مفهوم «بالا رفتن» در حوزۀ مفهومی «جهت» استفاده میکنیم. مثال معروف لیکاف به حوزۀ «عشق» ارتباط دارد. وی معتقد است که در زبان انگلیسی برای حوزۀ مفهومی «عشق» که حوزهای انتزاعی است، از حوزۀ مفهومی و ملموس «سفر» استفاده میشود و ازاینروست که ما جملاتی نظیر «رابطۀ عاطفی ما به بنبست رسیده» را در زبان انگلیسی داریم. لیکاف این نوع جملات را نتیجه مفهومسازی ذهن انسان میداند، از آن با عنوان استعارۀ مفهومی یاد میکند و معتقد است که استعارۀ مفهومی با تعریف سنتی استعارۀ ادبی متفاوت است. در این دیدگاه استعارۀ مفهومی متعلق به ماهیت زبان، و بخش لاینفک زبان انسان است (Lakoff, 1993, 2003, 2021). بنا بر تعریف لیکاف، در بیت زیر از سعدی استعارۀ مفهومی «آه آتش است» وجود دارد: «چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری/ برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را». به عبارت دیگر، سعدی برای انتقال میزان «آه» و حسرت خود که حوزهای انتزاعیست از حوزۀ ملموسِ «آتش» بهره گرفته و معنی مدّنظر خویش را از این طریق انتقال داده است.
پیکرۀ زبانی پژوهش حاضر شامل اشعار در سه زبان فارسی، ترکی آذربایجانی و انگلیسی است. در زبان فارسی اشعاری از سعدی (۱۳۹۹)، حافظ (۱۳۹۱) و عطار (۱۳۷۸)، در زبان ترکی اشعاری از شهریار (۱۳۷۷)، ملا محمد فضولی (۱۳۸۴)، واحد (۱۳۸۴) و العسگر (۱۳۷۰) و در زبان انگلیسی اشعاری از ویلیام شکسپیر[10]، جان دان[11] و ادموند اسپنسر[12] (Greenblatt & Abrams, 2006) بررسی خواهد شد.
- روش پژوهش
روش تحقیق در مطالعة حاضر از نوع روش کتابخانهای است. برای استخراج اشعار مربوط به حوزۀ مفهومی «آه» در اشعار هر یک از شعرای مذکور مراحل ذیل انجام پذیرفت. در اشعار فارسی، دیوانهای اشعار سعدی، حافظ و عطار مطالعه و همۀ ابیات حاوی واژۀ «آه» استخراج شد. در مورد اشعار انگلیسی نیز، غزلهای شکسپیر، جان دان و اسپنسر مطالعه شد و همه ابیاتی که حاوی واژۀ آه (sigh) بود استخراج شد. در مورد اشعار ترکی، دیوان ترکی شهریار مطالعه شده و ادبیات حاوی واژۀ آه استخراج شد. در برخی موارد و فراخور نیاز از اشعار ملامحمد فضولی، واحد و العسگر نیز استفاده شد. ملاک انتخاب اشعار هر یک از شعرا وجود استعارههای مفهومی آه و ناله مربوط به اقلیم است. به عبارت دیگر، مجموعۀ اشعار هریک از شعرا بررسی شد، همۀ ابیاتی که در آن آه و نالۀ مربوط به اقلیم وجود داشت استخراج شده و به عنوان پیکرۀ زبانی پژوهش پیشروی انتخاب شد.
- بحث و بررسی
بررسی استعاره های مفهومی آه و ناله نشان میدهد که حوزه های مختلفی از جمله سفر، پیامرسانی، شکار، و سروصدا قابلاستخراج از آه و ناله است. برای نمونه در زبان فارسی دربارۀ استعارۀ مفهومی: «آه مسافر است» سعدی چنین میسراید: «راه آه سحر از شوق نمیآرم داد/ تا نیاید که بشوراند خواب سحرت». در استعارۀ «آه پیامرسان است» نیز سعدی چنین میگوید: «بگریست چشم عقل بر احوال زار من/ جز آه من به گوشت این ماجرا که برد؟» و در استعارۀ «آه تیر است» این بیت را از حافظ داریم: «تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش/ رحم کن بر جان خود پیرهیز کن از تیر ما». از سوی دیگر در شعر ترکی العسگر در استعارۀ مفهومی «آه سروصداست» چنین میگوید: «العسگرم ایجنیمیشم یاریمدان/ عالم یاتماز منیم آه و زاریمدان» (العسگرم، از دست یار گلهمندم/ عالم از آه و ناله من نخواهد خسبید). افزودن این نکته ضروری مینماید که این موارد و موارد مشابه دیگر در پژوهش پیش روی مورد استناد قرار نخواهد گرفت و فقط استعاره های مرتبط با حوزه های اقلیمی بررسی میشوند؛ حوزههایی از قبیل آب، باد و آتش. در جدول ۱ نمونه هایی از هر زبان بهتفکیک قابلمشاهده است.
جدول ۱. استعارههای مفهومی اقلیمی در حوزۀ آه و ناله در اشعار فارسی، ترکی و انگلیسی به تفکیک هر شاعر
مثال |
حوزۀ مقصد |
حوزۀ استعاره |
شاعر |
زبان |
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری برآید از دلم آهی، بسوزد هفت دریا را |
آتش |
آه و ناله |
سعدی |
فارسی |
دود آه سینۀ نالان من سوخت این افسردگان خام را |
آتش |
آه و ناله |
حافظ |
|
دوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوخت |
آتش |
آه و ناله |
عطار |
|
بیر گئجه دارالدی آهیم قفسی آه چکیب، آرازا سالدیم نفسی |
نسیم خنک |
آه و ناله |
شهریار |
ترکی |
بنی جاندان اوساندیردی، جفادان یار اوسانمازمی فلکلر یاندی آهیمدان، مرادیم شمعی یانمازمی؟ |
صدا/آتش |
آه و ناله |
فضولی |
|
عاقبت آتش آهیم له، رقیب اود توتاجاق، اؤز جزاسین چکهجک، قاچسا الیمدن هایانا! |
آتش |
آه و ناله |
واحد |
|
So let us melt, and make no noise, No tear-floods, nor sigh-tempests move |
طوفان |
آه و ناله |
جان دان |
انگلیسی |
and when I sigh, she sayes I know the art, |
شیء بیتأثیر |
آه و ناله |
اسپنسر |
|
I sigh the lack of many a thing I sought, And with old woes new wail my dear time’s waste; Then can I drown an eye, unused to flow, |
آب |
آه و ناله |
شکسپیر |
در ادامه چند نمونه از هر زبان بررسی میشود؛ در شعر فارسی استعارههایی چون «آه آتش است»، در انگلیسی «آه طوفان است»، و در ترکی «آه نیسم و آتش است».
استعارۀ «آه آتش است»
سعدی در یکی از غزلهای خود «آه» را چنین به تصویر میکشد:
خفتنِ عاشق یکیست بر سر دیبا و خار |
|
چون نتواند کشید دست در آغوش یار |
گر دِگری را شکیب هست ز دیدار دوست |
|
من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار |
آتش آه است و دود میرودش تا به سقف |
|
چشمه چشم است و موج میزندش بر کنار |
آه در شعر فوق آتشین است و اثرش تا سقف میرسد. آتش و دود با هم تناسب دارند ولی برای چشم اشکآلود صنعت تعلیل را ایجاد میکند؛ دلیلی هستند برای اشکآلودگی چشم. اشک چنان از چشم سعدی و عاشق میجوشد که به موج افتاده است (اغراق)، ولی موج معمولاً روی دریا و رود ایجاد میشود نه چشم. دلیل به اشکافتادنِ چشم، آتشِ آهِ دل است که دود ایجاد کرده. پس، آه موجب آتش شده، آتش دود ایجاد کرده، دود چشم را به آب انداخته و به اشک ریختن واداشته، و اشک موج ایجاد کرده و به دریا تبدیل شده است. در بیت مذکور، آه و اشک باهمآیند شدهاند. البته باهمآییِ[13] آه و اشک مختص زبان فارسی نیست و در زبانهای ترکی و انگلیسی نیز وجود دارد که در بخشهای بعدی اشاره خواهد شد. در نمونه دیگری از استعارۀ «آه آتش است» حافظ نیز ابیاتی به یادگار گذاشته است. او در این بیت آه را از جنس دود تصور کرده: «دودِ آهِ سینۀ نالان من/ سوخت این افسردگانِ خام را»
حافظ در شعر فوق میخواهد با آتش جام، هم غم را از بین برد و هم رنگ و ریا را. به یاد داشته باشیم که یکی از شعلههای آتشِ سینۀ حافظ، خورشید شده و به آسمان رفته است: «زین آتش نهفته که در سینه من است/ خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت» و دود آه سینۀ او تمام انسانهای خام را میسوزاند. جالب اینجاست که دود آه سینۀ حافظ سوزناک است چه برسد به خودِ آتش سینه او! حافظ با افسردگی مخالف است و آن را با آتش عشق درمان میکند. همانگونه مشاهده میشود در این نمونه، آتش آه حافظ از آتش آه سعدی سوزاندهتر است. البته سعدی در یکی از غزلیات خود آهی بس سوزناکتر از حافظ دارد:
«چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری/ برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را»
در بیت فوق آهِ سعدی هفت دریا را میسوزاند. آهِ حافظ انسانها را میسوزاند که ساکنان زمیناند اما آه سعدی هفت دریا را به آتش میکشد. اما در نمونه بعدی، غزلی از عطار را خواهیم دید که آتش آه شاعر به مراتب سوزانندهتر از دو شعر قبلی است.
آههای آتشینم پردههای شب بسوخت |
|
بر دل آمد وز تَفِ دل هم زبان هم لب بسوخت از دل گرمش عجب نبوَد اگر مخلب بسوخت |
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
عطار در این شعر میگوید: آه آتشین همه چیز را میسوزاند: پردههای شب، دل، زبان و لب. به عبارت دیگر، اگر آه حافظ خورشید میشود، آه عطار هم زمین را میسوزاند و هم در آسمان ستارگان را به آتش میکشد. بنابراین، آه سعدی تا سقف میرود، آه حافظ تا خورشید، و آه عطار همۀ زمین و ستارگاه را میسوزاند. به عبارت شناختیتر، آه عطار آتشینترین درجۀ سوزندگی را داراست و بیشترین بُرد را دارد. در ابیات بعدی، آه حتی موانع معنویت شاعر (پردۀ پندار؛ نفسی که مانع پرواز روح عطار است) را نیز میسوزاند. آه شاعر با آنکه خونآلود است اما باز هم میسوزاند. سوختن پرده همچنان در بیت بعد هم وجود دارد. جالب اینجاست که از 7 بیت این غزل 4 بیت آههای آتشین دارد. در برخی موارد آه در هر دو مصرع آن ابیات چیز یا شخصی را میسوزاند. تکرار آههای سوزناک در این غزل حقیقتی غیرقابلانکار است. البته، افزودن این نکته ضروری مینماید که نباید از انتخاب کلمه «بسوخت» در ردیفِ این غزل غافل شد. انتخاب این واژه در نوع مفهومسازی عطار و محبوسشدن شاعر در انتخاب نوع خاصی از استعارۀ مفهومی در آن تعداد آههای آتشین شاعر را افزوده است. به عبارت دیگر، عطار با انتخاب «بسوخت» برای ردیف شعر، تمام مفهومسازیها را حول محور سوختن قرار داده است. بنابراین، اگر ردیف غزل مذکور کلمهای غیر از «بسوخت» بود آنگاه شاید در این غزل شاهد تعداد کمتری از آههای آتشین و سوزناک بودیم.[14]
استعارههای «آه طوفان/آب است»، « آه نفس است»، «آه شیئی بیتأثیر است»
شعری انگلیسی از جان دان[15]:
As virtuous men pass mildly away,
And whisper to their souls to go,
Whilst some of their sad friends do say,
"Now his breath goes," and some say, "No."
So let us melt, and make no noise,
No tear-floods, nor sigh-tempests move;
'Twere profanation of our joys
To tell the laity our love. …
جان دان در شعر فوق به نام وداع بدون گریه و زاری (A Valediction: Forbidding Mourning) خطاب به معشوق خود میگوید: بگذار بیسروصدا ذوب شویم (So let us melt, and make no noise)، با اشکهایمان سیلاب راه نیندازیم و با آه خود در دریا طوفان درست نکنیم (No tear-floods, nor sigh-tempests move). اینکه با افراد دونمایه از عشقمان سخن گوییم نوعی کُفران رفاقتِ ماست (Twere profanation of joys/ To tell the laity our love). افزودن این نکته ضروری مینماید که در اشعار زمان جان دان نوعی اغراق مرسوم بود: عاشق به قدری اشک میریخت که سیل به راه میافتاد. البته، چنانچه پیشتر نیز اشاره شد، در زبانهای فارسی و ترکی نیز چنین تصویری به چشم میخورد. سعدی: «با ساربان بگویید احوال آب چشمم/ تا بر شتر نبندد محمل به روز باران». در شعر ترکی نیز تصویر مشابهی داریم، شهریار: «گؤز یاشلاری هر یئردن آخارسا، منی توشلار/ دریایه باخار، بللیدی، چایلارین آخاری» (اشکهایش از هر سوی روانه گردد، به سوی من نشانه خواهد رفت/ البته که رودهای روان به سوی دریا راهی میشوند). آه و ناله و اشک در هر سه زبان مشترک است، با این تفاوت که در زبان انگلیسی آه و ناله از جنس آب است که باعث طوفان میشود؛ در فارسی از جنس آتش؛ و در ترکی از جنس نسیم و آتش است. شکسپیر[16] در غزل شمارۀ ۳۰ خود چنین میگوید:
When to the sessions of sweet silent thought
I summon up remembrance of things past,
I sigh the lack of many a thing I sought,
And with old woes new wail my dear time’s waste;
Then can I drown an eye, unused to flow,
For precious friends hid in death’s dateless night, …
وقتی من به افکار ساکت خودم میاندیشم (When to the sessions of sweet silent thought) و گذشته را به یاد میآورم (I summon up remembrance of things past,)، آه میکشم از چیزهایی که جستجویشان کردم (I sigh the lack of many a thing I sought,) و با اندوههای جدید به این فکر میکنم که چگونه زمان عمر خود را تلف کردم (And with old woes new wail my dear time’s waste;): آن وقت است که من چشمهایم را غرق خواهم کرد، چشمهایی که عادت به گریستن ندارد (Then can I drown an eye, unused to flow,) برای دوستان عزیزی که در شب بیسرانجام مرگ آنها پنهان شدهاند (For precious friends hid in death’s dateless night). آه در این شعر نیز مثل شعر جان دان از جنس آب و نمناک است. گریستن و غرق شدن (drown, flow) در شعر شکسپیر نشاندهندۀ این ادعاست. همچنین، نگاهی به این بخش از شعر نشان میدهد که در نگاه شکسپیر آه و ناله و شکایت دامن یار را نمیگیرد. شاعر در بیت آخر خطاب به ممدوح خود میگوید که در تمام این مدت در حال گریه و زاری برای ایام گذشته بوده است اما اگر لحظهای به او بیندیشد، تمام آن اندوهها و غمها از بین خواهد رفت (But if the while I think on thee, dear friend,/ All losses are restored and sorrows end.). بنابراین، آه بُرد کمی دارد. آنچه در این شعر مشخص است این است که آه و اشک در آن همزمان هستند و در جنس آه از سوزش و آتش خبری نیست. در نمونۀ بعدی که به استعارۀ مفهومی «آه نفس است» خواهیم پرداخت به غزل شمارۀ ۴۷ شکسپیر اشاره میکنیم:
Betwixt mine eye and heart a league is took,
And each doth good turns now unto the other.
When that mine eye is famished for a look,
Or heart in love with sighs himself doth smother,
With my love’s picture then my eye doth feast
And to the painted banquet bids my heart …
در شعر فوق نوعی رابطۀ بده-بستان میان قلب و چشم وجود دارد. شاعر میگوید: بین قلب و چشم من توافقی ایجاد شد (Betwixt mine eye and heart a league is took,) که هر کدام باید به دیگری لطفی داشته باشد (And each doth good turns now unto the other.). وقتی چشمم از تو دور است و آرزوی دیدارت را دارد (When that mine eye is famished for a look,) قلبم هم مشغول است به خفه کردن خود و آه میکشد بهخاطر تو (Or heart in love with sighs himself doth smother). در این شعر آه را میتوان با توجه به معنی کلمهsmother به دو گونه تفسیر کرد. اگر این واژه را به معنی خاموشکردن و خفهکردن آتش فرض کنیم آنگاه آه از جنس دود خواهد بود؛ و اگر لغت مذکور را به معنی کشتن انسان از طریق خفهکردن بپذیریم، آنگاه آه به معنی نَفَس خواهد بود. نگارندگان این سطور معنی دوم را محتملتر، و آه را در این شعر از جنس نفس میدانند. در نمونۀ بعد به غزل شمارۀ ۱۸ اسپنسر[17] نگاهی خواهیم داشت که به استعارۀ مفهومی «آه شیئی بیتأثیر است» اشاره دارد:
… But when I plead, she bids me play my part
,and when I weep, she sayes teares are but water:
and when I sigh, she sayes I know the art, …
در این شعر آه چیزی از پیش نمیبرد؛ نه چیزی را میسوزاند و نه طوفانی به راه میاندازد. آه بیفایده است و کاری از پیش نمیبرد (and when I sigh, she sayes I know the art). وقتی شاعر آه میکشد، معشوق وی میگوید که دست او را خوانده و فهمیده که آهش دروغ بوده و کلکی بیش نیست. در شعر فارسی آه دامن معشوق را میگیرد اما در شعر اسپنسر هیچ کاری از پیش نمیبرد و هنگام آه کشیدن، معشوق بیتفاوت است. البته در این شعر نیز آه با اشک همراه است (and when I weep, she sayes teares are but water). افزودن این نکته ضروری مینماید که در هر سه شعر انگلیسی (شکسپیر، جان دان و اسپنسر) اشک و آه و ناله با هم آمدهاند. باهمآیی آه و ناله و اشک نشان میدهد که میتوان بهطور کلی در این اشعار نمناکی آه و ناله را متصور شد.
استعارههای «آه نسیم است»، «آه آتش است»
در شعر ترکی ذیل که سرودۀ شهریار است، آه از جنس نسیم است.
بیر گئجه دارالدی آهیم قفسی |
|
آه چکیب، آرازا سالدیم نفسی |
اوتایدان سسلهدین، آلدیم او سسی |
|
اوندا قیش چئوریلیب منه یاز اولدو! |
(شبی قفس آهم تنگ آمد/ آهی کشیده و نفسم را سوی ارس روانه ساختم // از آن سوی ارس صدایم کردی، من نیز آن صدا را دریافتم/ آنگاه، زمستان در دیدگانم بهار شد).
در شعر فوق، شهریار یکی از شعرای آذربایجان به نام سلیمان رستم را که آن سوی ارس زندگی میکند مورد خطاب قرار میدهد. شاعر آهی از ته دل میکشد و آن را به سوی رود ارس روانه میسازد. آه در این شعر، شباهت زیادی به شعر جان دان دارد چون روانۀ رودخانه شده است و شاید مانند نسیم باشد. در شعر جان دان آه طوفان به راه میاندازد اما در این نمونه آه به سوی رود ارس روانه میگردد و به آن سوی ارس میرود. در این شعر، آه نه از جنس آتش است که ارس را بخشکاند و نه از جنس آب است که طوفان به راه بیندازد. شاید آه را باید باد یا نسیمی خنک متصور شد. در شعری دیگر، شهریار از ستمی که به مظلومان شده به ستوه میآید و از انقلاب سخن به میان میآورد که استعارۀ مفهومی «آه آتش است» در آن کاملاً مشهود است:
قوی بو انقلاب سئل کیمی آخسین |
|
گؤی گورولداسین، ایلدیریم شاخسین |
مستضعفین، قوی، حقه چاتارکن |
|
اسلام بایداقین[18]، داغلارا تاخسین |
مظلومون آهی، قوی آلاو چکیب |
|
ظلمی ریشه دن، یاندیریب- یاخسین |
آللاه سفرهسی آچیق، اولارمی؟ |
|
بیر عدّه یئسین بیر عدّه باخسین؟! |
(بگذار این انقلاب همانند سیل بخروشد/ آسمان بغرد، رعد و برق زند // بگذاز مستضعفین به حقشان رسند/ بگذار پرچم اسلام بر فراز بلندیها به احتزاز درآید // بگذار آه مظلومان شعلهور شده/ ریشه ظلم را بسوزاند // چگونه میشود که خوان خدا گشاده باشد/ عدهای از آن اطعام کنند عدهای دیگر نظارهگر باشند؟!)
در این بند آه کاملاً از جنس آتش است؛ شعلهور میشود، همه چیز را میسوزاند و از بین میبرد. آه شهریار در برخی موارد دامنگیر است: «شهریاریندا عزیزیم بیر توتارلی آهی وار/ دشمنی اهریمن اولسون، تاپماز آهیندن نجات» (شهریار آهی دامنگیر دارد/ دشمن وی از آه او نجات نخواهد یافت).
از دیگر نمونههای استعارۀ مفهومی «آه آتش است» در زبان ترکی میتوان به بیتی مشهور از شعر ملا محمد فضولی اشاره کرد: «بنی جاندان اوساندیردی، جفادان یار اوسانمازمی/ فلکلر یاندی آهیمدان، مرادیم شمعی یانمازمی؟» (یار کاری کرد تا از جانم بگذرم. آیا از جفا خسته نخواهد شد؟/ افلاک از آهم سوختند، شمع مرادم نخواهد افروخت؟)
پرسشِ مطرح این است که چرا در زبان ترکی آذربایجانی آه و ناله هم از جنس نسیم و آب است و هم از جنس آتش؟ نگارندگان این جستار بر این باورند که این موضوع به اقلیم شاعر مرتبط است. برای نمونه، ملامحمد فضولی که در جهان از بزرگان زبان و ادبیات ترکی به شمار میرود، بیشتر عمر خود را در بغداد سپری کرده است و در یکی از اشعار خود نیز بدان اشاره میکند: «نیست در بغدادیان مطلق فضولی رأفتی/حیف عمر من که بیحاصل در این کشور گذشت» (۱۳۸۴: ۸۱). اقلیم خشک بغداد در شکلگیری شعر فضولی بیتأثیر نیست. البته، شاید بتوان این امر را مرتبط با تأثیرپذیری فضولی از ادبیات عربی و فارسی دانست؛ زیرا او بر زبانهای فارسی و عربی تسلط داشت و اشعار قابلتوجهی نیز به این زبانها سروده است. افزودن این نکته ضروی مینماید که اگر استدلال دوم را هم بپذیریم، باز هم اقلیم در مفهومسازی آه و ناله مؤثر بوده است. بنابراین، اقلیم در خلق استعارههای آه و ناله در هر سه زبان فارسی، ترکی و انگلیسی تأثیرگذار است، خواه آه و ناله از جنس طوفان باشد مثل نمونههایی که در زبان انگلیسی شاهد آن بودیم؛ خواه از جنس آتش باشد مانند نمونهها گزارششده از زبان فارسی؛ خواه از جنس نسیم و آتش که در زبان ترکی چند نمونه را مشاهده کردیم. به نظر میرسد زیستگاه شاعر در ساختن استعارهها و تصاویر شعری آه و ناله بسیار مؤثر باشد. در شعری از علیآقا واحد که در ادامه میآید نیز آه از جنس آتش است:
دئمه! ای گول! اؤلورم! گئتمه گؤزمودن اویانا! |
|
گرهک عاشق دؤزوب هر جؤرینه یارین دایانا! |
|
||
|
(ای صنم! مگو از دیدگانم دور مشو! که خواهم مُرد/ عاشق جورِ معشوق را به هر نحوی باید کِشَد // قانون محبت در عالم عشق چنین است:/ بلبل در حسرت گل ماند و پروانه در آتش سوزد// عاقبت، رقیب در آتش آهم خواهد سوخت/ به جزایش خواهد رسید هر کجا که بگریزد).
آه آتشین شاعر دامن رقیب را خواهد گرفت. رقیب به هر جا که بگریزد (قاچسا الیمدن هایانا)، آتش آه شاعر او را گرفته و خواهد سوزاند (اود توتاجاق). در این بیت، آه بُرد زیادی دارد و رقیب هر کجا که باشد در امان نخواهد بود.
- نتیجهگیری
نتایج پژوهش نشان میدهد که در زبانهای ترکی، فارسی و انگلیسی اقلیم تعیینکنندۀ نوع تأثیر آه و ناله شاعر است. تأثیر اقلیم بر شعر امری زبانمحور نیست و میتوان آن را موضوعی بینزبانی دانست. البته مفهومسازیها در زبانهای مذکور در حوزههای مفهومی مشابه و در برخی موارد متفاوت اتفاق میافتد. برای نمونه، آه در ادبیات فارسی خشک و آتشین، و در ادبیات انگلیسی نمناک است. در ادبیات فارسی این آهِ سوزناک برافروختۀ عاشق است و معشوق در این آتش میسوزد. آه عاشق خانمانسوز است و به معشوقه آسیب میرساند. این آتش هفت دریا، زمین، آسمان و ستارگان را میسوزاند. نکتۀ قابلتأمل این است که در شعر فارسی آه و ناله و به تبعِ آن آتش ویژگی "بیرونی" دارد. برای نمونه، در شعر فارسی آتش دامن معشوق را گرفته و از او انتقام میگیرد. در ادبیات انگلیسی "آه" از جنس آب است، عاشق سیل را به راه میاندازد و معشوق در سیلِ آه عاشق غرق میشود و گاهی طوفان به راه میافتد. در این زبان میزان مبالغۀ بهکاررفته در استعارههای آه و ناله نسبت به زبان فارسی کمتر است و نیز بُرد آه (خواه سیل، خواه طوفان) اندک است. در شعر انگلیسی، برعکس شعر فارسی، آه و ناله خشن نیست. خصوصیت دیگر آن "درونیبودن" است. در شعر انگلیسی شاعر برای خودش آه میکشد؛ آهش به دامن معشوقه نمیرسد و او را تحت تأثیر قرار نمیدهد. بنابراین، آههای فارسی آتشین، خشک و سوزاننده و بسیار مؤثر هستند که متناسب با ویژگیهای اقلیم ایران است، اقلیمی تقریباً خشک و بیابانی. درحالیکه آههای انگلیسی نمناکاند و توأم با اشک، و باعث ایجاد طوفان در دریا میشوند؛ اثری از سوزندگی، آتش و جگرسوزی در آنها مشاهده نمیشود. اینها ویژگیهای اقلیمی انگلستان نیز هست؛ اقلیمی پرآب و نمناک. طبق آنچه بیان شد، میتوان اینگونه نتیجه گرفت که اقلیم تعیینکنندۀ نوع استعارههای مفهومی آه و ناله شاعر است. همین مسئله در زبان ترکی نیز صدق میکند با این تفاوت که ادبیات ترکی راهی میانه در پیش گرفته است. آه ترکی گاه نسیم است و گاه آتشین؛ گاه نسیمیست که بر رود ارس میوزد و گاه آتشیست که معشوق را میسوزاند. نکته قابلتوجه این است که آه در زبان ترکی نه نسیمش طوفان به راه میاندازد و نه آتشش افلاک و کواکب را میسوزاند. از دیگر نکات مهم، زمانِ آهکشیدن شاعر است. در اشعار فارسی و ترکی آه در شب و سحر کشیده میشود، در حالیکه در زبان انگلیسی زمان خاصی ندارد. شاید بتوان علت این امر را در باورها و اعتقادات دینی شعرای فارسی، ترکی و نیز انگلیسی جستجو نمود. همچنین، آه در زبان فارسی به سوی آسمانها و ستارگان کشیده میشود، یا به سمت خداوند فرستاده میشود؛ اما در زبان انگلیسی آه به موانع ملموس و فیزیکی چون دریا، موج و ... فرستاده میشود.
طبق آنچه بیان شد، پاسخهای سؤالات پژوهش از این قرارند: ۱) استعارههای مفهومیِ غالب در حوزۀ آه و ناله در اشعار فارسی، ترکی و انگلیسی کداماند؟ استعارههای مفهومی غالب در حوزۀ آه و ناله در اشعار در زبانهای فارسی، ترکی و انگلیسی ازین قرارند: الف) شعر فارسی: آه و ناله آتش است؛ ب) شعر ترکی: آه و ناله نسیم خنک و آتش است؛ ج) شعر انگلیسی: آه و ناله طوفان/آب و نَفَس است. ۲) ارتباط میان حوزۀ آه و ناله در شعر و ذهن شاعر (با توجه به ماهیتِ ذهنی استعارۀ مفهومی) چیست؟ در زبان فارسی آه و ناله بر برونگرایی شاعر، و در زبان انگلیسی دلالت بر درونگرایی شاعر دلالت میکند. زبان ترکی در میانه است و گاه آه بر برونگرایی و گاه بر درونگرایی شاعر دلالت دارد. ۳) مقایسۀ بینزبانی استعارههای آه و ناله چگونه به فهم ما از مقولۀ مفهومسازی کمک میکند؟ مقایسه بینزبانی استعارههای آه و ناله نشان میدهد که اقلیم و محیطزیست شاعر تأثیر مستقیمی بر نوع مفهومسازی وی دارد.
[1]. William Butler Yeats
[2]. Innisfree
[3]. William Wordsworth
[4]. George Lakoff
[5]. conceptualization
[6]. conceptual metaphor
[7]. language specific
[8]. cross linguistic
[9]. cognitive linguistics
[10]. Shakespeare
[11]. Donne
[12]. Spencer
[13]. collocation
[14]. برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ ارتباط میان ردیف در غزل با نوع و میزان استعارۀ مفهومی مراجعه کنید به شهیدیتبار و پورقاسیمان، ۱۴۰۰.
[15]. John Donne
[16]. William Shakespeare
[17]. Edmund Spenser
[18] . بایداق: بایراق؛ پرچم.