Document Type : Original Article

Author

PhD student in Persian language and literature of Tabriz University

Abstract

Abstract
Language, as the primary medium of literature and communication, plays a crucial role in creating literary works. Among the various tools writers and poets use to harness language's power and enrich their work is semantic deviation, a concept that emerged with the formalist school of literary criticism. Formalism brought fundamental changes to literary studies, asserting that every literary work is independent and self-sufficient. The school aimed to break free from past literary norms and boundaries, challenging conventional linguistic and literary principles. Formalists argued that literature's essence lies in deviating from these conventional language boundaries. According to formalists, style emerges from deviating from standard language use. They posited that a literary work's imaginative quality stems from surpassing common language norms for artistic purposes. Semantic deviation, in particular, became a fundamental tool for writers and poets to create novel meanings in their work. This perspective led to the introduction of the concept of defamiliarization in literature, emphasizing the idea that literary language should make the familiar strange, thereby enhancing the reader's perception and engagement with the text. Shklovsky introduced the concept of defamiliarization as a technique writers and poets use to make their texts appear unfamiliar to readers. This view, held by Russian formalists, was later challenged and expanded by the Prague school of linguistics. Unlike the formalists, who focused solely on defamiliarization in literary texts, the Prague school considered all textual elements, both familiar and unfamiliar. They argued that these elements are intertwined and mutually dependent, making it impossible to examine them in isolation. This holistic approach led to the replacement of defamiliarization with the concept of foregrounding. When a writer employs defamiliarization techniques, it creates a static and conflicting relationship between these mechanisms and other textual elements. However, foregrounding affects the overall structure of the text more dynamically. According to Leach, foregrounding occurs through two main methods: parallelism and deviation. Parallelism can be thought of as an unexpected degree of regularity in the text, whereas deviation is an unexpected degree of irregularity in the text. This perspective provides a more comprehensive framework for analyzing literary techniques and their effects on the text as a whole. Non-normativity in literature occurs when a writer or poet uses terms and combinations that break the boundaries of standard language, challenging the reader's mind. This deviation from norms can be classified into eight main categories: lexical, syntactic, phonological, graphological, semantic, dialectal, stylistic, and historical, all of which affect meaning in various ways. Semantic deviation involves using phrases and sentences in novel ways, creating meanings that differ from their conventional usage in standard language. This is achieved through innovative semantic relations and imaginative forms. Nasrollāh Monshi's Kalilah va Demnah is notable for its significant use of imaginative elements, making it an important text for understanding the linguistic and literary style of 6th-century prose. This study aims to reexamine Kalilah va Demnah through the lens of semantic deviation, using the model presented by Farzān Sojudi. This study employs a descriptive-analytical approach, explaining each type of semantic deviation based on Sojudi's perspective. Using a library research method and focusing on Nasrollāh Monshi's Kalilah va Demnah, the study categorizes and presents numerous examples of semantic deviation according to the specified theory. The research findings indicate that Nasrollāh Monshi consistently used semantic deviation in Kalilah va Demnah to enhance the text's imaginative quality and make better use of language. The frequency of semantic deviation in this work is higher compared to other types of norm deviation. This study contributes to our understanding of the literary techniques employed in classical Persian literature and highlights the importance of semantic deviation in creating ornate prose.

Keywords

. مقدمه

در گذشته‍ای نه‍چندان دور، پژوهشگران متون ادبی را با دو رویکرد بررسی می‌کردند؛ نخست، رویکردی که بیشتر بر عوامل بیرون از متن ادبی (مانند حقایق تاریخی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی، شخصیتی و زندگی‍نامه‍ای) تأکید داشت. این رویکرد، دیدگاهی مؤلف‍محور یا محیط‍محور بود و تمرکزش بیشتر بر موقعیت‍های بیرونی که اثر ادبی در آن تألیف شده بود، اختصاص داشت و به نوشتۀ  ادبی به‍عنوان یک  پژوهش مستقل توجه نمی‍شد.

دومین رویکرد در دهۀ دوم قرن بیستم، هم‌زمان با ظهور مکتب فرمالیسم پدیدار گشت. با ظهور فرمالیست‍ها تغییرات اساسی در سطح مطالعات ادبی به‍وجود آمد و به‍نوعی مرزهای آن جابه‍جا شد. علاوه بر این، رویکرد قبلی که فقط جنبه‍های بیرونی اثر ادبی را بررسی می‍کرد، از میان برداشته شد؛ زیرا  تأکید اصلی فرمالیست‍ها معطوف بر خود اثر ادبی بود و توجه به عوامل بیرونی به‍طور کلی کنار گذاشته شده بود. فرمالیست‍ها تمام توجه خود را بر نویسنده و اثر ادبی او متمرکز کرده بودند؛ زیرا محور اصلی توجه ایشان در بررسی یک اثر ادبی فقط خود آن اثر بود. آن‌ها معتقد بودند که نقد سنتی ادبیات را از دیدگاه‍هایی چون روان‍شناسی، جامعه‍شناسی و اخلاق بررسی می‍کند که دیدگاه‍هایی غیرادبی است، نه از نگاه خود ادبیات. البته آن‌ها منکر این مباحث نبودند؛ بلکه می‍گفتند این بحث‍ها فرعی هستند و بحث اصلی همان "ادبیّت متن" است. آن‌ها بر این باور بودند که هر اثر ادبی کاملاً مستقل و خودبسنده است. در واقع، آرمان و هدف اصلی این مکتب ادبی، رهایی از قید و بند هنجارهای ادبی گذشته و شکستن مرزهای آن بود. بر این اساس، آن‌ها رعایت اصول و قواعد زبانی و ادبی عادی را اساس و مبنای ادبیات نمی‍دانستند؛ بلکه برعکس، مبنای ادبیات را شکستن مرزهای قراردادی زبان می‍پنداشتند. به‍ نظر آن‌ها سبک در عدول از زبان است؛ به‍طوری‌که از دیدگاه یاکوبسن مبنای اصلی ادبیات، به‌هم‌ریختن گفتار متدوال و انحراف از زبان گفتاری روزمره است (ایگلتون، 1386: 4).

یاکوبسن در رسالۀ زبان‍شناسی و نظریۀ ادبی هر رخداد زبانی را بر سه پایه استوار می‍دانست: پیام، فرستنده و گیرنده. او همچنین تماس بین فرستنده و گیرنده، کد یا رمزگان و زمینه را (که تنها با وجود آن می‍توان پیام را درک کرد) برای موفقیت در فرایند ارتباط لازم می‍دانست. وی کارکرد فرستنده را عاطفی؛ کارکرد زمینه را ارجاعی؛ کارکرد تماس را کلامی؛ کارکرد کد را فرازبانی؛ کارکرد گیرنده را کوششی؛ و کارکرد پیام را ادبی می‍دانست (احمدی، 1385: 66). به عقیدۀ یاکوبسن، هرگاه جهت‍گیری پیام در فرایند ارتباط کلامی به‍سوی خود پیام معطوف باشد، زبان در نقش ادبی به‍کار رفته‍‍ است (صفوی، 1383: 1/30-33).

  1. پیشینۀ پژوهش

پژوهش‍های بسیاری در حوزۀ نقد و بازخوانی متون ادبی از منظر انواع هنجارگریزی انجام شده ‍است که از آن جمله می‍توان موارد زیر را برشمرد:

قاسم مهرآور گیگلو (1394) در مقالۀ «بررسی هنجارگریزی معنایی در مرزباننامه» با روشی توصیفی-تحلیلی انواع هنجارگریزی معنایی را در مرزباننامه بررسی و تحلیل کرده و مصداق‌های آن را از مرزبان‍نامه استحراج و ارئه کرده‍ است.

 حسن حسن‍پور آلاشی (1388) در مقالۀ «هنجارگریزی در قصاید خاقانی» تلاش کرده تا زوایای مختلف هنر شاعری خاقانی را بر اساس رویکرد صورت‍گرایانه بازنماید. طبق نتایج پژوهش خاقانی همواره سعی داشته تا معانی تازه‍ای در بیان خود خلق کند و اگر از مضامین گذشتگان بهره برده، آن را به زیوری دیگر آراسته است که عمدتاً هنجارگریزی است.

محمدحسین محمدی (1381) در مقالۀ «آشنایی‍زدایی در غزلیات شمس» به بررسی مفهوم آشنازدایی در برخی غزلیات شمس پرداخته ‍است. بر اساس نتیجۀ پژوهش در غزلیات شمس از انواع مختلفی از هنجارگریزی استفاده شده است که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از: هنجارگریزی واژگانی، هنجارگریزی معنایی، و هنجارگریزی زمانی.

مسعود روحانی و رضا عنایتی (1388) در مقالۀ «بررسی هنجارگریزی در شعر شفیعی کدکنی (م. سرشک)» به این نتیجه رسیده‌اند که شفیعی از روش هنجارگریزی بسیار بهره برده، اما این بهره‌گیری یکسان نیست و او با این روش زبان شعری‌اش را برجسته کرده است.

از پژوهش‍های دیگر در این زمینه می‍توان به: «بررسی نثر بوف کور هدایت» (نبیان و ایرجی، 2013)، «برجسته‍سازی در داستان کوتاه سه قطره خون» (تسلیمی و محمدپور، 1391)، «قاعده‌کاهی در نثر گلشیری» (صالح، 1389)، «بررسی انواع هنجارگریزی آوایی و واژگانی در شعر ناصر خسرو» (محسنی و صراحتی، 1390) و «قاعده‍افزایی در غزلیات شمس» (مدرسی و یاسینی، 1387) اشاره کرد.

دربارۀ کلیله و دمنۀ نصرالله منشی نیز پژوهش‍های ارزشمندی در حوزه‍های مختلف صورت گرفته مانند: «معانی "را" در کلیله و دمنه» (رزاقی شانی، 1391)، «شگردهای ایجاد انسجام متن در کلیله و دمنه» (معین‍الدینی، 1382)، «شالوده‍شکنی داستان زرگر و سیّاح کلیله و دمنه» (مبارک و کریمی، 1399)، «تشبیه، برجسته‍ترین ویژگی سبکی کلیله و دمنه» (محمودی، 1393)، «تحول معنایی واژه‍های عربی در کلیله و دمنه» (وفایی و قاسم‌محمد، 1394)، «بررسی ارجاع مشارکین در هشت باب از کلیله و دمنه» (آهنگر و دیگران، 1402)؛ اما تاکنون تحقیقی دربارۀ هنجارگریزی و انواع آن در این اثر انجام نشده است. پژوهش حاضر در نوع خود جدید است و انواع هنجارگریزی معنایی را بر اساس الگوی سجودی بررسی می‌نماید.

  1. روششناسی و ضرورت تحقیق

طبق دیدگاه فرمالیست‍ها، خیال‍انگیزی آثار ادبی فقط با عبور از هنجارهای زبان رایج در جهت اغراض هنری به‍وجود می‍آید. از مهم‌ترین شیوه‌های عدول از هنجارهای زبان، هنجارگریزی معنایی است که یکی از ابزارهای اساسی نویسندگان و شاعران برای ایجاد معانی تازه به شمار می‌رود. هنجارگریزی معنایی با ایجاد روابط معنایی بدیع و نیز کاربرد صورت‌های خیالی حاصل می‌شود. با توجه ‌به کاربرد بالای عناصر خیال‍انگیزی در کلیله و دمنۀ نصرالله منشی، بررسی شیوه‌های هنجارگریزی معنایی در این اثر برای شناخت اسلوب زبانی و ادبی نثر قرن ششم اهمیت ویژه‌‌ای دارد. تا کنون به این امر مهم توجه شایانی نشده است و پژوهشگران از این منظر به این کتاب ننگریسته‍اند. تلاش نگارندگان بر آن است تا در این جستار کلیله و دمنه را از لحاظ هنجارگریزی معنایی بر اساس الگوی سجودی بازخوانی کنند و مصداق‍های هر یک از انواع آن را استخراج و دسته‍بندی نمایند. پژوهش حاضر به شیوۀ توصیفی – تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه‍ای انجام شده است. در ابتدا انواع هنجارگریزی‍های معنایی بر اساس دیدگاه سجودی تعریف، و سپس ضمن تکیه بر کتاب کلیله و دمنۀ نصرالله منشی، مصادیق  به‍کاررفته از انواع هنجارگریزی معنایی استخراج، دسته‍بندی و ارائه شده‍است.

  1. 4. بحث و بررسی
  2. 1.آشنازدایی

 آنچه در مقدمه به آن پرداخته شد، سرآغازی برای مفهوم آشنا‍زدایی بود که بعدها  شکلوفسکی[1] آن را در نقد ادبی (در مقالۀ هنر همچون شگرد) برای اولین‍بار به‍ کار گرفت (ر.ک. مکاریک، 1383: 13). به اعتقاد شکلوفسکی، آشنازدایی همان ترفندها و فنونی است که نویسنده یا شاعر برای بیگانه نمودن متن در دید خوانندگان از آن‌ها بهره می‍گیرد. به گفتۀ او شگرد هنر بیگانه و غریب جلوه دادن امور است ‍طوری‌که صورت‍های ساده را دشوار و مشکل کند و فرایند ادراک آن‌ها را سخت و طولانی‍تر سازد. او وظیفۀ اصلی هنر و شعر را جلوگیری از عادی و معمولی شدن و خو گرفتن می‍دانست و در کل، ادبیات از نظر فرمالیست‍ها نوعی نمایش درهم‍ریختگی نظام‌مند در زبان متدوال و گفتار رایج است (ایگلتون، 1372: 6).

چنان‌که یاد شد، فرمالیست‍ها مبنای ادبیات را هنجارشکنی زبان متداول و عدول از آن می‌دانند؛ البته هر گونه گریز از قاعده و هنجار زبانی را نمی‍توان آشنازدایی تلقّی کرد. شفیعی کدکنی در موسیقی شعر رعایت دو اصل اساسی را برای هر گونه توسعۀ زبانی مشروط و ملزوم می‍داند: نخست اینکه اصل جمال‍شناسیک (که معطوف به زیبایی کلام است) رعایت شود و دیگر آنکه اصل رسانگی کلام یعنی امکان درک درست احساسات و عواطف گوینده توسط مخاطب حفظ گردد (1373: 13).

  1. 2. برجستهسازی

آنچه گذشت، دیدگاه صورت‍گرایان روس بود که بعدها دیدگاه متفاوت‍تری نسبت به آن‌ها توسط گروه پراگ ارائه شد؛ گروه پراگ برخلاف صورت‍گرایان که صرفاً بر عوامل آشنازدایی متن ادبی توجه می‍کردند، به تمام عناصر موجود در متن (اعم از آشنازدا و غیر آشنازدا) می‌پرداختند. به ‍اعتقاد آن‌ها این عناصر درهم ‍تنیده شده‍اند؛ به‍طوری‌که وابستگی متقابلی به یکدیگر دارند و نمی‍توان آن‌ها را به‍سادگی از هم جدا کرد و فقط یکی از آن‌ها را بررسی نمود. این سبک نگرش عاملی شد تا برجسته‍سازی را جانشین مفهوم آشنازدایی کنند. هنگامی‌که آفریندۀ ادبی از سازوکارهایی برای  آشنازدایی بهره می‍گیرد، رابطۀ ایستا و تقابلی  میان این سازوکارها  و سایر عناصر موجود در متن (ساختار کلی متن) ایجاد می‍گردد و این در حالی است که ساختار کلّی متن نیز تحت تأثیر برجسته‍سازی قرار می‍گیرد (برتنس، 1387: 57-60).

به عقیدۀ لیچ[2] (زبان‍شناس انگلیسی) برجسته‍سازی به دو طریق صورت می‍گیرد:

  1. هنجارگریزی (قاعده‍کاهی) که همان شکستن مرزهای قواعد حاکم بر زبان معیار است؛
  2. قاعده‍افزایی که افزودن قواعدی است بر قواعد زبان (1969: 56-69).

در واقع، هنجارگریزی آن است که نویسنده یا شاعر اصطلاحات و ترکیباتی را به‍کار گیرد که مرزهای هنجاری زبان معیار را در هم شکند و ذهن خواننده را به چالش بکشد و باعث حیرت او شود. این هنجارگریزی انواع مختلفی دارد که به هشت بخش عمده تقسیم می‍شود: آوایی، زبانی، سبکی، گویشی، نحوی، نوشتاری، واژگانی و معنایی (صفوی،1383: 46-50) که همۀ آن‌ها به‍نوعی بر معنا اثر می‍گذارند. در هنجارگریزی معنایی عبارات و جملات در شیوه و معنی جدیدی استفاده می‌شوند ‍طوری‌که معانی آن‌ها با مفاهیم متعارفی که در زبان معیار دارند، متفاوت باشد (لیچ، 1969: 40).

  1. 3. هنجارگریزی معنایی از دیدگاه سجودی

سجودی هنجارگریزی معنایی را عدول از معیارها و مشخصه‍های معنایی حاکم بر کاربرد واژگان زبان متداول می‍داند (۱۳۷۹: ۶۸۳-686). در دیدگاه او هنجارگریزی معنایی در وهلۀ نخست، به دو بخش عمدۀ "تجریدگرایی" و "تجسم‍گرایی" تقسیم می‍شود:

  1. 3. 1. تجریدگرایی

    «مقصود ما از تجریدگرایی دادن مشخصۀ (+مجرد) به واژه‍ای است که در کاربرد ارجاعی‌اش (مجرد) یا به عبارتی +ملموس است. تجریدگرایی در قیاس با جفت خود یعنی تجسم‍گرایی درصد بسیار اندکی از هنجارگریزی‍های معنایی را به خود اختصاص می‍دهد» (سجودی، 1378ب: 26).

  1. 3. 2. تجسمگرایی

«حالاتی را در بر می‍گیرد که در زبان معیار دارای مشخصۀ معنایی "مجرد" است. بدین ترتیب مشخصۀ معنایی "ملموس" به "مجرد" داده می‍شود و یا آنکه در گروه واژگان "ملموس" مشخصه‍های فرعی‍تر تغییر داده می‍شود. تجسم‍گرایی به سه گروه جسم‍پنداری، سیّال‍پنداری و جاندارپنداری تقسیم می‍شود» (همان‌جا).

الف) جاندارپنداری

   «قائل شدن مشخصه [+جاندار] برای آنچه جاندار است، "جاندار پنداری" تلقّی می‍شود. با این فرض که جاندار نسبت به گیاه و حیوان (در این سطح از طبقه‍بندی انسان، حیوان تلقّی می‍شود) شمول معنایی دارد. پس جاندارپنداری خود به زیر مجموعه‍های حیوان‍پنداری و گیاه‍پنداری قابل تقسیم است» (همان: ۲۵).

جاندارپنداری یعنی دادن مشخصۀ حیوان (ویژگی انسانی یا غیرانسانی) به غیرجاندار که در عالم علم بیان به آن "تشخیص" گفته می‍شود.

گیاهپنداری

«که خصیصه [+گیاه ] (که طبیعتاً [+جاندار] نیز هست و این اطلاع حشو است) به [گیاه] داده شود و آن واژه درهم‌آیی با واژگان دیگر جایگاه واژه‍های با مشخصۀ معنایی [+گیاه] را اشغال کند. همان دادن خصوصیات گیاهی به غیرگیاه است» (همان‌جا).

 درواقع نویسنده در این نوع از هنجارگریزی معنایی برای برجسته‍سازی هرچه زیباتر، ویژگی و مشخصۀ انواع گل و گیاه را به واژگانی که اصولاً (با توجه به قواعد همنشینی زبان) آن مشخصات را ندارند، اختصاص می‍دهد.

حیوانپنداری

در این نوع هنجارگریزی که زیرمجموعۀ جاندارپنداری است، شاعر یا نویسنده به واژگانی که بی‍جان هستند مشخصه‍های حیوانی می‍دهد؛ در واقع «هرگاه واژه‍ای با مشخصۀ [حیوان] در جایگاه واژه‍ای بنشیند که بر اساس قواعد هم‍آیی واژگان در نقش ارجاعی باید دارای مشخصۀ [+حیوان] باشد، حیوان‍پنداری روی داده است. از طرفی حیوان نسبت به انسان و جانور شمول معنایی دارد. پس بدیهی است که این مقوله خود می‍تواند به دو زیر گروه انسان‌پنداری (همان صنعت تشخیص است که در آن ویژگی [انسان] به غیرانسان اختصاص می‍یابد. برجسته‍سازی از این طریق از اهمیت شایانی برخوردار است)  و جانورپنداری (دادن مشخصۀ [+حیوان] به هر چیزی که دارای خصوصیت [حیوان] است) تقسیم شود. در بسیاری موارد مؤلفه‍هایی که به حیوان‌پنداری تحقّق یافته است، بین انسان و جانور مشترک است و لذا تفکیک در این موارد امکان ندارد»(همان: 29).

ب) سیّالپنداری

نوع دیگری از تجسم‍گرایی که نویسنده یا شاعر با بهره‍گیری از آن برای مؤلفه‍های معنایی که فاقد سیّالیّت هستند، مؤلفۀ سیّالی می‍بخشد و بدین وسیله نوشتۀ خود را برجسته می‍سازد. «دادن ویژگی [+سیّالی]  به واژۀ دارای مشخصۀ معنایی [-سیّال] را سیّال‍پنداری می‍نامند» (همان: 26).

ج)جسمپنداری

در جسم‍پنداری به واژگانی که در زبان معیار دارای ویژگی‍های جسمانی نیستند، مشخصۀ جسم داده می‍شود؛ یعنی «مواردی که واژه‍هایی با مشخصۀ [+جسم] در جایی قرار گرفته که به لحاظ توزیعی واژۀ دیگری با مشخصۀ [+جسم] باید آن جایگاه را اشغال کند را نیز جسم‌پنداری تلقّی کرده‍اند» (همان: ۲۷).

  1. 4. هنجارگریزی معنایی در کلیله و دمنه

کلیله و دمنه اثری داستانی و تمثیلی است و نحوۀ بهره‍گیری نصرالله منشی از قابلیت‍های زبان آن را به متنی ادبی تبدیل کرده است. در پژوهش حاضر، این اثر بر اساس الگوی هنجارگریزی معنایی فرزان سجودی بازخوانی شده است که داده‍های زیر به‍دست آمد:

جدول 1.  درصد کاربرد انواع هنجارگریزی معنایی در کلیله ودمنه

انسان‍پنداری

گیاه‍پنداری

حیوان‍پنداری

سیّال‍پنداری

جسم‍پنداری

مجموع

22/65 %

35/4  %

35/4 %

97/4 %

12/21 %

100%

315

21

21

24

102

483

بر اساس داده‍های پژوهش هنجارگریزی معنایی به پنج شکل: انسان‍پنداری، گیاه‍پنداری، حیوان‌پنداری، سیّال‌پنداری، و جسم‌پنداری به‍کار رفته است که از این میان به انسان‌پنداری اقبال بیشتری شده است.

  1. 4. 1. انسانپنداری

انسان‍پنداری که زیرگروه حیوان‍پنداری محسوب می‍شود و در آن مشخصۀ [+حیوان] به واژگانی داده می‍شود که بر اساس قواعد همنشینی زبان فاقد آن هستند و این همان صنعت تشخیص یا جان‌بخشی است که در آن ویژگی [+انسان] به غیرانسان داده می‍شود.

انسان‍پنداری پرکاربردترین نوع هنجارگریزی معنایی در کلیله و دمنه است. در تمام متن کتاب 483 جمله دارای انواع هنجارگریزی معنایی بود که از این تعداد انسان‍پنداری در 315 جمله مشاهده شد که 22/65 درصد از کل جملات است. درواقع این یکی از ویژگی‍های سبکی کلیله و دمنه محسوب می‍شود که نصرالله منشی به همۀ حیوانات که شخصیت‍های اصلی داستان‍ها هستند، مشخصه‍ها و ویژگی‍های انسانی بخشیده است:

در جملۀ «ای نفس! میان منافع و مضارّ خود فرق نمی‍کنی؟» (منشی، 1393: 45) "نفس" که امری ذهنی است، همچون انسانی قلمداد شده که توان خطاب و جواب دارد. در عبارت «به قضا رضا دهد تا غم کم خورد و دنیا را طلاق دهد»  (همان: 52) "دنیا" به زنی تشبیه شده که در نکاح آدمی است و انسان عاقل باید در وهلۀ نخست به قضای الهی رضا دهد و در وهلۀ دوم دنیا را طلاق دهد تا کمتر در معرض بلا باشد. در جملۀ «خیرات براطلاق روی به تراجع آورده‍است» (همان: 55)، "خیرات" همچون آدمی توانایی روی‌برگرداندن دارد و انسان قلمداد شده است. "روزگار" در عبارت «روزگار حجاب مناقشت پیش مرادهای او بدارد» (همان: 59) چون انسانی است که می‍تواند بین انسان و آرزوهای او حجاب و فاصله بیندازد.

"دانه" در عبارت «چه دانه مادام که در پردۀ خاک نهان است هیچ‌کس در پروردن آن سعی ننماید چون نقاب خاک از چهرۀ خویش بگشاید ...» (همان: 68) مانند انسان چهره دارد و می‍تواند «خاک» را که به منزلۀ نقابی است، از چهرۀ خود بردارد. در داستان شیر و گاو، چون دمنه ترحیب شیر در تقریب و دوستی گاو را مشاهده کرد «دستِ حسد سرمۀ بیداری در چشم وی کشید» (همان: 74)،  "حسد" به انسانی تشبیه شده‍ که با دستان خود سرمۀ بیداری در چشم دمنه می‍کشد. "ماهتاب" نیز  در عبارت «ماهتاب از بناگوش او نور دزدیدی و آفتاب پیش رخش سجده بردی» (همان: 75) به "دزد" و "آفتاب" نیز به انسانی تشبیه شده است که در برابر زیبایی آن زن سجده می‍کند.

"صبح" در جملۀ «چندانکه صبح صادق عرصۀ گیتی را به جمال خویش منوّر گردانید» (همان: 76) همچون انسان صاحب‌جمالی تصور شده که با جمال خود عرصۀ گیتی را منوّر می‍کند و در عبارتِ «چون صبح جهان‌افروز مشّاطه‍وار کله ظلمانی از پیش برداشت» (همان: 79) نیز "صبح" به آرایشگری تشبیه شده که کله تاریک شب را از میان بر می‍دارد.

چنان‌که در نمونه‍های بالا ملاحظه شد، ویژگی‍های [+انسان] به مفاهیمی که در زبان معیار فاقد این ویژگی‍ها هستند، اعطا شده است. علاوه بر مثال‍های یادشده نویسنده در داستان خرگوش و شیر در بیان زیبایی مرغزار آن را چنان زیبا و دلکش می‍شمارد که عکس آن «روی فلک را منوّر گردانیده» (همان: 86) و به عبارتی دیگر، "فلک" را مانند انسان صاحب صورت دانسته است. "زمانه" نیز در جملۀ «بارها دستبرد زمانۀ جافی دیده بود و شوخ‌چشمی سپهر غدّار معاینه کرده» (همان: 92) به دزد و راهزنی تشبیه شده که گاه به ماهی حازم دستبرد می‌زند و "سپهر" نیز به انسانی تشبیه شده که با او شوخ‍چشمی می‍کند.

در عبارتِ «دست روزگار غدّار رخسارۀ حال ایشان بخراشید» (همان: 111) "روزگار" و "حال" به انسانی تشبیه شده‍اند که به‍ترتیب "دست" و "رخساره" دارند. نیز در «سپاه زنگ به غیبت او بر لشکر روم چیره گشت» (همان: 116) "شب" و "روز" به لشکر تشبیه شده‍اند. "یقین" نیز در جملۀ «جمالِ یقین را به خیالِ شبهت بپوشاند» (همان: 127) مانند آدمی دارای جمال است و در جملۀ «دل او به بی‍گناهی شنزبه گواهی می‍دهد» (همان: 129) "دل" به انسانی تشبیه شده که می‍تواند بر بی‍گناهی شنزبه گواهی دهد. "فلک" نیز در «چه فراست ملک جاسوس ضمیر فلک و طلیعۀ اسرار غیب باشد» (همان: 130) مانند انسان دارای ضمیر است که "فراست ملک" توانایی جاسوسی در آن را دارد. در جملۀ «... و این سپهر گوژپشت شوخ‍چشم روزکور است و مردان را نشناسد» (همان: 192) نیز ویژگی‍های انسانی گوژپشتی، شوخ‍چشمی، روزکوری و عدم‌شناخت به "سپهر" داده شده‍است.

  1. 4. 2. گیاهپنداری

هنجارگریزی از نوع گیاه‍پنداری و حیوان‍پنداری نسبت به دیگر انواع هنجارگریزی معنایی در کلیله و دمنه اقبال کمتری داشته‌اند و کم‍کاربردترین هنجارگریزی معنایی هستند. گیاه‍پنداری در 21 جملۀ کلیله و دمنه به‍کار رفته است که 35/4 درصد از کل جملاتی است که در آن هنجارگریزی معنایی وجود دارد:

در عبارتِ «هر که به مقام رفیع رسد اگرچه چون گل کوتاه‌زندگانی باشد ...» (منشی، 1393: 63) "مدت کم در مقام رفیع ماندن" را به کوتاهیِ عمر گل؛ و در جملۀ «و آنکه به خمول راضی گردد اگرچه چون برگ سرو دیر پاید ...» (همان: 63)، "خمولی در دیرپایی" به برگ سرو تشبیه شده ‍است. در صفحۀ 65 نیز در «بیان اقبال پادشاهان بر نزدیکان خویش و عدم التفات به اهل فضل» شاه را به شاخۀ رَزی تشبیه می‍کند که به درخت نیکوتر و بارورتر نمی‌رود بلکه به درختِ نزدیک‍تر درمی‍آویزد.

در جملۀ «و تو چون گل دو روئیی» (همان: 121) "دمنه" در دورویی به گل تشبیه شده‍است. "بلا" نیز در عبارتِ «تخم این بلا من کاشته‍ام» (همان: 143) به گیاهی تشبیه شده که نخست تخم آن کاشته می‍شود و در نهایت به بار می‍نشیند و همچنین در «تخم نیکی تو پراکنده‍ای رِیع آن ترا باشد» (همان: 416) "نیکی" به گیاهی مانند شده‍است که بعد از پراکندن بذر آن حاصل می‍شود.

  1. 4. 3.جانورپنداری

زیرمجموعۀ دیگر حیوان‍پنداری، جانورپنداری است که در آن به واژگانی که فاقد ویژگی جانداری هستند، خصیصۀ جانوری داده می‍شود و به نوعی هنجارگریزی معنایی ایجاد می‌گردد. به بیان دیگر، جانورپنداری یعنی دادن ویژگی [+حیوان] به هر چیزی که دارای خصیصۀ [- حیوان] است. شایان ذکر است چون انسان‍پنداری خود زیرمجموعۀ جاندارپنداری است، ممکن است مثال‍های این گروه بر انسان‍پنداری نیز صدق کند.

نصرالله منشی در 21 مورد از این نوع هنجارگریزی استفاده کرده است که 35/4 درصد از کل موارد هنجارگریزی معنایی را تشکیل می‍دهد:

در جملۀ «شخصی را از چنگال مشقّت خلاصی طلبیده آید» (منشی، 1393: 46)، "مشقّت" به جانوری تشبیه شده‍است که چنگال دارد و گاه آدمی را در چنگال خود گرفتار می‍سازد. همچنین در جملۀ «در دست محنت و چنگال بلا افتادیم» (همان:160)، "محنت" و "بلا" مانند جانوران صاحب دست و چنگال تصور شده‍اند. هم‌چنین در جملۀ «چنانکه در چنگال هلاک و قبضۀ تلف افتد ...» (همان: 265) "هلاک" به جانوری صاحب چنگال تشبیه شده‍است. البته "وفا" و "جفا" نیز در جملۀ «همیشه رخسار وفای ایشان به چنگال جفا مجروح باشد» (همان: 285) به ترتیب صاحب "رخساره" و "چنگال" هستند.

در جملۀ «به حیلت و مکر در قبضۀ قدرت و چنگال نقمت توان کشید» (همان: 293) "قدرت" و "نقمت" به جانوری صاحب قبضه و چنگال تشبیه شده‍اند. "اجل" نیز در «چون طبع اجل صفرا تیز کرد» (همان: 111) جانداری تصور شده که طبع دارد و گاه طبع صفرا بر او غلبه می‍کند و او را خشمگین می‍سازد. در جملۀ «باد شمال عنان ‌گشاده و رکاب گران کرده» (همان: 116) "باد" به اسب؛ و "خون" در«خون هرگز نخسبد و بیدارکردن فتنه به هیچ تأویل مهنّا نماند» (همان: 127) به جانوری تشبیه شده‍ که نمی‍خوابد.

در عبارت «اگر به سمعِ خرد استماع افتد» (همان: 137) "خرد" جانوری قلمداد شده که توانایی شنیدن دارد و نیز در «نه چشم چرخ چنان روی دیده بود» (همان‌جا) "چرخ" مانند جانواران چشم دارد و تاکنون کسی را به زیبایی ممدوح ندیده است. "همت پادشاه" نیز در جملۀ «بُراق همتش اوج کیوان را بسپرد» (همان: 193) به "براق" تشبیه شده که در غایت بالایی و اوج حتی کیوان را نیز زیر پای سپرده است. در جملۀ «دست حوادث مواهب زمانه از وی نتواند ربود» (همان: 200) "حوادث" به جانوری تشبیه شده که دست و توانایی ربودن مواهب زمانه را دارد. "ماه" نیز در «ماه نور چهرۀ خویش بر آفاق عالم گسترده بود» (همان: 204) همچون جانداری تصوّر شده‍ که صورت دارد و نور صورت خود را به جهان منعکس می‍کند.

امر انتزاعی "مردی" نیز در عبارت «تا خاک در چشم مردی و مروّت خود زد» (همان: 284) جانوران صاحب چشم دانسته شده ‍است. "آزرم" و "وفا" نیز در عبارت «روی آزرم و وفا را خراشیده گرداند» (همان: 292) جانورانی دانسته شده‍اند که روی و صورت ایشان گاه توسط افراد بی‍آزرم و بی‍وفا خراشیده می‍شود. نویسنده در صفحۀ 57 و در داستانی کوتاه، "دنیا" را  به "چاه"؛ و "شب" و "روز" را به "موشان سیاه و سپید"، "طبایع چهارگانۀ آدمی" را به "چهار مار" و نیز "لذات این‌جهانی" را به "چشیدن شهد و شیرینی" تشبیه کرده ‍است. چنانکه در نمونه‍های ذکرشده ملاحظه گردید، نصرالله منشی ویژگی [+حیوان] را به مفاهیمی داده که در زبان معیار فاقد آن بوده و دارای خصیصۀ [- حیوان] هستند.

  1. 4. 4. جسمپنداری

جسم‍پنداری عبارت است از اختصاص مشخصۀ جسم به هرچه که جسم محسوب نمی‍شود و البته «مواردی که واژه‌ای با مشخصۀ [+جسم] در جایی قرار گرفت که به لحاظ توزیعی واژۀ دیگری با مشخصۀ [+جسم] باید آن جایگاه را اشغال کند را نیز "جسم‍پنداری" تلقّی کرده‍اند» (سجودی، 1378 ب: 27).

جسم‍پنداری بعد از انسان‌پنداری پرکاربردترین هنجارگریزی در کلیله و دمنه است. نصرالله منشی با توجه به این که جسم‍پنداری تأثیر بسیاری در خیال‍انگیزی کلام دارد، 102 بار از این هنجارگریزی بهره گرفته که 12/21 درصد از کل جملاتی را تشکیل می‌دهد که در آن هنجارگریزی معنایی به‍ کار رفته است:

 در جملۀ «... و زندگانی آن را به منزلت عمادی» (منشی، 1393: 45) به مفهوم انتزاعی "زندگی" مؤلفۀ معنایی جسم داده شده‍ و به "عمود" تبدیل شده ‍است. "روزی" نیز در عبارت «تا به میامن آن درهای روزی بر من گشاده گشت» (همان: 47) همچون خانه‍ صاحب "در" است که به روی آدمی گشاده می‍شود. در جملۀ «با این فکرت در بیابان تحیّر و تردّد یک چندی بگشتم» (همان: 48) "تحیّر" و "تردِد" در بزرگی و عظمت به "بیابان" تشبیه شده‍اند. هم‌چنین در جملۀ «و بادیۀ فراق او بی‍شک دراز» (همان: 286) مفهوم انتزاعی "فراق" نیز خصیصۀ جسم یافته و در عظمت و درازی مسافت به "بادیه" تشبیه شده‍است.

"تعبّد" و "تعفّف" نیز در عبارت «تعبّد و تعفّف در در دفع شر جوشن حصین است و در جذب خیر کمند دراز» (همان: 52) مفاهیم جسمانی یافته‌اند و به ترتیب در دفع شرّ "جوشن حصین" و در جذب خیر "کمند دراز" دانسته شده‌اند.

در جملۀ «تیزی آتش خشم به صفای آب حلم بنشاند» (همان: 65) "خشم" در تیزی و سوزانی و "حلم" در توانایی اطفاء و غلبه بر خشم به "آب" تشبیه شده‍اند. هم‌چنین در جملات «و فروغ خشم آتش غیرت در مفرش وی پراکند» (همان: 74) و «آتش خشم شاهزاده را در غرقاب ضجرت کشید» (همان: 284) "غیرت" و "خشم" همچون آتش دانسته‍ شده‌اند.

در جملۀ «حجاب حیا از میان برداشته و جان در کف دست نهاده» (همان: 75) نیز "حیا" مانند "حجاب" است که توسط فرد بی‍حیا از میان برداشته می‍شود. همچنین در جملۀ «چون پردۀ شرم بدرید» (همان: 175) "شرم" به پرده تشبیه شده است. "خرد" نیز در جملۀ «نه از پیرایۀ خرد عاطل بود» (همان: 92) همچون پیرایه‍ای دانسته شده که باعث زیور آدمی است.

در جملۀ «شعلۀ عزم جهان‍سوزش دود از خانمان خصم به آسمان رساند» (همان: 93) "عزم" به "آتش" تشبیه شده‍است. "بلا" نیز در عبارت «دمنه چون درِ بلا گشاده دید» (همان: 132) به خانه یا سرایی تشبیه شده‍ که "در" دارد. "شبهت" نیز در جملۀ «حقیقت کار او از غبار شبهت منزّه شود» (همان: 145) "غبار"؛ و در جملۀ «چون او را در بند بلا بسته دید» (همان: 160) "بلا" همچون "بند" دانسته شده‍است.

در عبارتِ «هیچ پیرایه در روز محنت چون زیور صبر نیست» (همان: 181) به مفهوم مجرد و انتزاعی "صبر" خصیصۀ جسم داده شده و آن را "زیور" دانسته است. هم‌چنین "عقل" در عبارتِ «کمال کار مرد را نه هیچ پیرایه از عفو زیباتر است» (همان: 204) "پیرایه" تصور شده‌ است.

 در جملۀ «هر که در میدان خرد پیاده باشد و از پیرایۀ حزم عاطل» (همان: 238) به مفاهیم انتزاعی و مجرد "خرد" و "حزم" مؤلفۀ معنایی جسم داده شده است و به ترتیب به "میدان" و "پیرایه" تبدیل شده‍اند.

"فراق" و "وصال" نیز در عبارتِ «آتش فراق تو را به آب وصال او تسکین می‍دهد» (همان: 243) "آتش" و "آب" دانسته شده‍اند. در جملات «تیر آفت از گشاد جهل و ضلالت بر دل خورده» (همان:250) و «هر آینه تیر آفت را جان هدف ساخته باشد» (همان: 283)  "آفت" در اصابت و آسیب‍زایی بر دل آدمی به "تیر" تشبیه شده است.

البته در عبارتِ «آتش خشم و آتش گرسنگی» (همان: 216) مفهوم ذهنی و مجرد "خشم" و "گرسنگی" خصیصۀ جسم یافته‌اند‌‌ و به "آتش" تبدیل شده‍اند. همین‌طور در جملۀ «آتش خشم بالا گرفت و زبانۀ آن عقل شیر را پوزبند کرد» (همان: 219). مفهوم "فتنه" نیز در عبارت «آب شکلی که آتش فتنه از هیبت آن مرده است» (همان: 361) خصیصۀ جسم یافته و به "آتش" مانند شده ‍است.

در عبارتِ «به فتح باب دولت و طلوع آفتاب سعادت» (همان: 266) به مفاهیم انتزاعی و ذهنی "دولت" و "سعادت" خصیصۀ جسم داده شده و آن‌ها به ترتیب به "در" و "آفتاب" تبدیل شده‍اند. "عقل" نیز در عبارتِ «هیچ پناهی مرا به از سایۀ عقل و هیچ کس دستگیرتر از سالار خرد نیست» (همان: 268) مانند جسمی دانسته شده‍ که سایۀ آن بهترین پناهگاه برای آدمی است. مفهوم انتزاعی "هوا" نیز در عبارتِ «در میدان هوا عنان خود گرد می‍گیرند» (همان: 301) خصیصۀ جسم یافته و به "میدان" تبدیل شده‍است.

نویسنده برای بیانِ پوشش‌بودن ظن و مانع بودن آن برای دیدنِ یقین، در جملۀ «هر آینه نقاب ظنِّ کاذب از چهرۀ یقین صادق برداشته شود» (همان: 324) "ظن" را به نقابی تشبیه کرده که چهرۀ یقین صادق را می‍پوشاند؛ و نیز در جملۀ «صدق شگال از غبار شبهت بیرون آمد و حجاب ریبت از جمال اخلاص برداشته شد» (همان‌جا) مفاهیم "شبهت" و "ریبت" به ترتیب همچون "غبار" و "حجاب" دانسته شده‍اند.

  1. 4. 5. سیّالپنداری

مهم‌ترین ویژگی سیّالات، جریان و حرکت است. هر وقت این خصیصه به مفهومی که فاقد این ویژگی است داده شود، سیّال‍پنداری اتفاق می‍افتد. به عبارت دیگر «دادن ویژگی [+سیّال] به واژه‍های دارای مشخصۀ [- سیّال] را سیّال‍پنداری می‍نامند» (سجودی، 1378ب:26).

در کلیله و دمنه سیّال‍پنداری نسبت به جسم‍پنداری اقبال کمتری داشته و فقط در 24 جمله که 97/4 درصد از کل جملات است، به‍کار رفته است.

نویسنده در صفحۀ 47 اشتغال به معالجۀ بیماران را همچون دریایی دانسته که «روزگار در آن مستغرق گردانید» (منشی، 1393: 47). در جملۀ «به یک پشت‌پای در موج ضلالت اندازد» (همان: 53) "ضلالت" در نابودگری و غرق‍کنندگی  خصیصۀ "آب" گرفته و "موج" تصور شده است. در ادامه نیز "نعمت‍های این‌جهانی" در عبارتِ «و با این همه مانند آب شور که هرچند بیش خورده شود تشنگی غالب‍تر گردد» (همان‌جا) به آب شور تشبیه شده است که آدمی هر چه از آن بنوشد، تشنه‍تر شود.

در جملۀ «چنانکه شربت مرگ تجرّع افتد» (همان: 57) مرگ همچون "شربت" دانسته شده که آدمی از تجرّع آن ناگریز است."حلم" نیز در عبارت «تیزی آتش خشم به صفای آب حلم بنشاند» (همان: 65) خصیصۀ "آب" یافته که آتش خشم را اطفاء می‍کند و نیز در جملۀ «به تیره گردانیدن آب خیر و بالا دادن آتش شر گراید» (همان: 93) "خیر" به آب و در مقابل آن "شر" به آتش مانند شده ‍است. در داستان بوزینه و باخه نیز "بلا" در کُشندگی به "گرداب" تشبیه شده که «مرا در این گرداب ژرف کشید» (همان: 249).

  1. نتیجهگیری

کلیله و دمنۀ نصرالله منشی که به تصحیح مجتبی مینوی چاپ شده است، از نظر هنجارگریزی معنایی بر اساس الگوی سجودی تحلیل و بررسی شد. فرضیۀ پژوهش چنین بود که هنجارگریزی معنایی نصرالله منشی در این اثر باعث شعرگونگی آن شده‍است. بر اساس تحقیقات و بررسی انواع هنجارگریزی معنایی در کلیله و دمنه،آشکار شد که هنجارگریزی از نوع انسان‌پنداری با 315 مورد، بیشترین تعداد را دارد. جسم‍پنداری با 102 مورد، در ردیف دوم؛ و سیّال‍پنداری نیز با 24 مورد، رتبۀ سوم را دارد. در نهایت گیاه‍پنداری و حیوان‍پنداری با 21 مورد رتبۀ چهارم را دارند که کم‍کاربردترین هنجارگریزی معنایی در این اثر هستند.

در کل، 483 مورد هنجارگریزی معنایی در کلیله و دمنه یافته شد که انسان‍پنداری (315 مورد) 22/65 درصد، جسم‍پنداری (102 مورد) 12/21 درصد، سیّال‍پنداری (24مورد) 97/6 درصد، گیاه‌پنداری (21مورد) 35/4 درصد، و حیوان‍پنداری (21مورد) 35/4 درصد از مجموع آمار کل را به خود اختصاص داده‍اند. نصرالله منشی با بهره‍گیری از هنجارگریزی معنایی توانسته نقش ادبی زبان را درکلیله و دمنه تقویت کند. از انواع هنجارگریزی‍ها، جسم‌پنداری، انسان‍پنداری، سیّال‍پنداری، حیوان‍پنداری، گیاه‍پنداری نقش بیشتری را در شاعرانگی کلام نصرالله منشی دارند که در این میان انسان‍پنداری نقش اساسی‍تری ایفا می‌کند. او گاه برای ملموس‌کردن و بیان امور عقلی و نامحسوس، و نیز گاه پدیده‍های محسوس و عینی را به اجسام مختلف تشبیه می‍کند. در این میان تجریدگرایی نقش پررنگ‌تری نسبت به تجسم‍گرایی دارد.

 

[1]. Viktor Shklovsky

[2]. Jeffrey Leach

References
Ahangar, A., Mashhadi, M., & Mohammad Faraj, B. (1402/2023). Barrasiy-e erjāʿ-e moshārekin dar hasht bāb az Kalilah va Demnah [A study of the participant reference in eight chapters of Kalilah and Damnah]. Motāleʿāt-e Shebheh Qāreh, 15(44), 9-28. [In Persian]
Ahmadi, B. (1385/2006). Sākhtār va ta’vil matn [Structure and interpretation of the text]. Markaz. [In Persian]
Bertens, H. (2008/1387). Literary theory, the basics. Trans. Mohammadrezā Abolqāsemi as Mabāniy-e nazariyyeh-e adabi. Māhi. [In Persian]
Eagleton, T. (2007/1386), Literary theory: An introduction. Tran. Abbās Mokhber as Nazariyyeh-e adabi. Nashr-e Markaz. [In Persian]
Hasanpour Ālāshti, H. (1388/2009). Hanjārgorizi dar qasāʿed-e Khāqāni [Norm deviation in Khaqani’s odes]. Adabiyyāt-e Fārsi, 25, 30-43.  [In Persian]
Leech, G. N. (1969). A linguistic guide to English poetry. Longman.
Mahmudi, M. (1393/2014). Tashbih: Barjestehtarin vizhegi-ye sabki-ye Kalilah va Demnah [Simile: The most prominent stylistic feature in Kalilah va Demnah]. Funun-e Adabi, 6(2), 121-132. [In Persian]
Makaryk, I. (2004/1383). Encyclopedia of contemporary literary theory. Trans. Mehrān Mohājer and Mohammad Nabavi as Dāneshnāmeh-ye Nazariyyehhāy-e adabi moʿāser. Āgah. [In Persian]
Mehrāvar Giglu, Q. (1394/2015). Barrasi-ye hanjārgorizi-ye maʿnā’i dar Marzbānnāmah [A study of semantic deviation in Marzbānnah]. Hamāyesh-e Baynalmelali-ye Tarvij-e Zabān va Adab-e Fārsi-ye Irān. Dāneshgāh-e Mohaqqeq Ardebili. [In Persian]
Mobārak, V., & Karimi, N. (1399/2020). Shāludehshekani-ye dāstān-e Zargar va sayyāh-e Kalilah va Demnah [A deconstructive reading of the Goldsmith and the traveler in Kalilah va Demnah]. Kārnameh-ye Motun-e Adabi-ye Dowreh Erāqi, 1(1), 94-77. [In Persian]
Modarresi, F, & Yasini, O. (1387/2007). Qāʿedehafzā’i dar ghazaliyyāt-e Shams [Adding extra regularities in Shams’s sonnets]. Tārikh-e Adabiyyāt, 59, 119-143. [In Persian]
Mohseni, M., & Serāhati Juybāri, M. (1389/2010). Barrasiy-e anvāʿ-e hanjārgorizi-ye avā’i va vāzhegāni dar sheʿr-e Nāser Khosrow [A investigation of phonological and lexical norm deviation in Naser Khosrow’s poetry]. Sabkshenāsi-ye Nazm va Nathr-e Fārsi (Bahār-e Adab): 3(2), 1-24. [In Persian]
Mohammadi, M. H. (1381/2002). Āshnā’izodā’i dar ghazaliyyāt-e Shams [Defamiliarization in Shams’s sonnets]. Majalleh-ye Dāneshkadeh-ye Adabiyyāt va ʿOlum-e Ensāni-ye Dāneshgah-e Tehrān, 49(3-4), 211-221. [In Persian]
Moʿin al-Dini, F. (1382/2003). Shegerdhāy-e ijād-e ensejām-e matn dar Kalileh va Demnah [Methods of creating coherence in Kalilah va Demnah]. Farhang, 46-47, 303-326. [In Persian]
Monshi, N. (1393/2014), Kalilah va Demnah (2nd ed.). Ed. Mojtaba Minavi Thāleth. [In Persian]
Nabiān, P., & Iraji, M. (2013). The Linguistic study of prose style in Buf-e- Kur by Sādeq Hedāyat, with respect to the frequency of different types of deviation. International Research Journal of Applied and Basic Sciences, 4(6), 1454-1460. [In Persian]
Razzāqi Shāni, ʿA. (1391/2012). Maʿnāy-e dar Kalilah va Demnah [Various meanings of the particle in Kalilah va Demnah]. Roshd-e Zabān va Adab-e Fārsi, 104, 51. [In Persian]
 Rowhāni, M, & ʿEnāyati Qādikalā’i, M. (1388/2009). Barrasi-ye hanjārgorizi dar sheʿr-e Shafiʿi Kadkani (M. Seresk) [A study of norm deviation in Sharfʿi Kadkani’s poetry]. Pazhuheshnāmah-ye Zabān va Adab-e Fārsi (Gowhar-e Guyā), 3(3), 63-90. [In Persian]
 Safavi, K. (1381/2002). Hanjārgorizi [Norm deviation]. Farhangnāmeh-ye Adabi-ye Fārsi, vol. 2, Ed. Hasan Anusheh. Vezārat-e Farhang va Ershād-e Eslāmi, 1445-1446.
Safavi, K. (1383/2004). Az zabānshenāsi be adabiyyāt [From linguistics to literature]. Sureh Mehr.
Sāleh, G. (1389/2010). Qāʿedehkāhi dar nathr-e Golshiri [Decreasing regularities in Golshiri’s prose]. Zabānshenākht, 1(1), 43-56. [In Persian]
Shafiʿi Kadkani, M. (1373/1994). Museqi-ye Sheʿr [The music of poetry]. Āghāh. [In Persian]
Sojudi, F. (1376/1997). Sabkshenāsi-ye sheʿr-e Sepehri: Ruykardi zabānshenākhti [Stylistics of Sepehri’s poetry: A linguistic approach] [Unpublished Master’s thesis]. Allāmeh Tabataba’i University. [In Persian]
 Sojudi, F. (1377/1998). Hanjārgorizi dar sheʿr-e Sohrāb Sepehri [Norm deviation in Sohrab Sepehri’s poetry]. Kayhan Farhangi, 142, 20-23. [In Persian]
Sojudi, F. (1378A/1999). Tavahhom-e hozur: Naqdi bar hanjārgorizi-ye Leech va asl-e resānegi-ye Shafiʿi Kadkani [The illusion of presence: A critique of Leech’s theory of norm deviation and the principle of communication by Shafiʿi Kadkani]. Honar, 42, 18-22. [In Persian]
Sojudi, F. (1378B/1999). Darāmadi bar neshānehshenāsi-ye sheʿr [An introduction to the semiotics of poetry]. Sheʿr, 26, 20-29. [In Persian]
Vafā’i, ʿA, & Ghasemmohammad, F. (1394/2015). Tahavvol-e maʿnā’i-e vāmvāzhehhāy-e ʿarabi dar Kalilah va Demnah [Semantic variation in Arabic loan words in Kalilah va Demnah]. Pazhuheshyā-ye Adabiyyāt-e Tatbiqi, 3(1), 223-246.