Document Type : Original Article
Authors
1 Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Qom, Qom, Iran.
2 PhD student in Persian language and literature, Faculty of Literature and Humanities, University of Qom, Qom, Iran.
Abstract
In Persian, sentences are categorized based on their meaning, structure, and function. One such type, known as the parenthetical sentence, has been recognized since ancient times. Parenthetical sentences have various functions and structures. This study aims to identify different types of parenthetical sentences in contemporary Persian texts. Diverse texts were selected and analyzed, and the parenthetical sentences were extracted and categorized based on their functions. The findings revealed that the functional purposes of these sentences extend beyond prayers, curses, appositions, and further explanations to include a broader and more diverse range of functions and objectives. Considering the statistical population of this study, with the inclusion of primary rhetorical roles and their subcategories, 49 purposes and functions for parenthetical sentences were identified in contemporary Persian. Additionally, the study showed that the importance of parenthetical sentences varies depending on the text in which they appear and their type of application. In certain texts, such as dramatic texts, they cannot be omitted. Overall, omitting parenthetical sentences from a text reduces the reader's awareness and understanding of details and may even hinder complete comprehension of the statement.
Introduction
A sentence is the most complete unit of message transmission in language, especially in writing. Sentences can be classified based on meaning and structure. In terms of meaning and content, sentences are divided into declarative, interrogative, imperative, subjunctive, and exclamatory. Structurally, sentences are categorized into simple (a sentence whose meaning is complete with a single verb) and compound (a sentence with more than one verb). Other classifications, such as sentences with and without verbs, also exist. One type of sentence is known as the parenthetical sentence. This type is neither distinct or independent from other sentence classifications in terms of content and meaning, nor in terms of structure; rather, it is one of the simple or compound sentences that is inserted within other sentences for specific rhetorical and functional purposes. This type of sentence has been present in Persian language since ancient times. Previously, it was more prominent in poetry, whereas today, it is more frequently used in prose.
In this study, we aim to demonstrate that the parenthetical sentence holds significant importance in conveying meaning and that its applications have numerous functions and purposes today. This article attempts to answer the following questions: 1) How is the parenthetical sentence used in contemporary Persian? 2) What are the functions of this type of sentence? 3) How does the importance of these sentences vary concerning their type or presence in specific texts?
Research Method
This study employs a descriptive-analytical method and utilizes library resources. Consequently, for the various types of parenthetical sentences in contemporary Persian, different texts such as scientific books, short and long stories, novels, screenplays, memoirs, and the like were selected and studied. Subsequently, the parenthetical sentences from these texts were extracted and categorized according to their function and purpose, as detailed in the following sections.
Discussion and Findings
The parenthetical sentence in Persian is examined from three perspectives: a) in rhetorical books under redundancy; b) under the topic of pleonasm in rhetorics; and c) in grammar books as a type of sentence. The parenthetical sentence serves diverse functions and purposes in both writing and speech, though there are no clear boundaries between them. According to the findings of this research, the parenthetical sentence serves the following functions and purposes: increasing awareness and information, description, prayer, curse, expression of affection, stating the cause, doubt and speculation, stating proverbs or similes, expressing opposition and contrast, praise, criticism, brevity, gratitude, polite request (accompanied by an apology), shyness from saying something, creating hope, expressing surprise and astonishment, interpretation, presence of the narrator, addressing the audience, sarcasm or ridicule, expressing probability, exclusivity, self-exoneration and clearing misunderstandings, referring to the preceding text, providing examples and illustrations, questioning, and non-author commentary on the text
Conclusion
In this study, based on selected texts from authors with diverse viewpoints, expressions, and styles, 49 functions for the parenthetical sentence were identified. According to the research findings, parenthetical sentences are used for various purposes and their importance varies depending on their application or the text in which they are placed. For instance, a parenthetical sentence used in a dramatic text is more significant than one used in a narrative text, as it may convey specific states, spatial situations, or details related to body language that are crucial and cannot be omitted in dramatic texts. The importance of different types of parenthetical sentences varies from one type to another. Therefore, the omission of parenthetical sentences generally reduces the audience's awareness of details and can sometimes even hinder complete comprehension of the phrase. Parenthetical sentences are not merely used for further explanation or for purposes like prayer or cursing; they are not pleonasms, and their presence in the text is effective. Although the main sentence might be complete without the parenthetical sentence, the inclusion of these sentences provides the reader or listener with additional details, which are sometimes essential in certain texts. Parenthetical sentences are not limited to poetry; they have syntactic roles, are part of compound sentences, and appear in forms such as quasi-sentences, sentences, and conjunctive sentences. Occasionally, they resemble appositives, explicative conjunctions, and adverbials.
Keywords
- مقدمه
جمله، کاملترین واحد انتقال پیام در زبان بهویژه در نوشتار است. جمله را از دو جهتِ معنی و ساختار میتوان تقسیم کرد. از نظر چگونگی معنا و محتوا به جملههای خبری، پرسشی، امری، التزامی و عاطفی تقسیم میشود. از نظر ساختار نیز به دو گونۀ ساده (یعنی جملهای که با یک فعل معنایش تمام است) و مرکب (یعنی جملهای که بیش از یک فعل دارد) تقسیم شده است. البته تقسیماتی دیگر مانند جملۀ بافعل و بیفعل نیز وجود دارد (ر.ک: وحیدیان کامیار، 1386 و مهرآوران، 1399: 146-180)
نوعی از جملهها را جملۀ معترضه نامیدهاند. این نوع، نه ازنظر محتوا و معنا گونهای خاص و مستقل از تقسیمات جمله است و نه ازجهت ساختار؛ بلکه یکی از جملههای ساده یا مرکب است که بهمنظور بلاغی و کاربردی ویژه در دل جملههای دیگر قرار میگیرد. این نوع جمله از گذشتۀ دور تاکنون در زبان فارسی بوده است. در گذشته بیشتر در سخن منظوم و شعر مورد توجه بوده و امروز در متون نثر کاربرد بیشتری دارد. ما در این پژوهش میکوشیم نشان دهیم که جملۀ معترضه در معنای سخن اهمیت دارد و امروز اغراض و اهداف فراوانی در کاربرد آن دیده میشود.
در این مقاله سعی بر این است تا به این پرسشها پاسخ داده شود: 1) کاربرد جملۀ معترضه در زبان فارسی معاصر چگونه است؟ 2) کارکرد این نوع جملهها چیست؟ 3) اهمیت این جملهها نسبت به نوع آنها یا حضورشان در متنی خاص چگونه است؟
- پیشینۀ پژوهش
مولایینیا (1384) در کتاب اسالیب بیان قرآن کریم پژوهشی مفصل پیرامون جملههای معترضه در قرآن به دست داده و مباحث گوناگون این نوع جمله را در قرآن کریم بررسی و تحلیل کرده است. ممتحن (1387) پس از بررسی جملههای معترضه در قرآن به این نتیجه میرسد که جملۀ معترضه برای زیباسازی عبارت نیست و حشو محسوب نمیشود، بلکه حذف آن قسمتی از مفهوم جمله را از بین میبرد؛ ضمن اینکه انواع متعددی دارد و محدود به جملههای دعایی نیست. پارسا و محمدی (1398) با بررسی متن نفثةالمصدور، 24 منظور متفاوت برای بیان جملههای معترضه یافته و به این نتیجه رسیدهاند که جملههای معترضه فقط برای بیان دعا و بدل کاربرد ندارند؛ بلکه برای توضیحات فرامتنی راوی نیز به کار میروند. کاظمیان و عموزاده (1398) ضمن بررسی جملههای معترضه «و» در زبان فارسی دریافتهاند که جایگاه این عبارت در زبان فارسی از دیدگاه نحوی مستقل و قابلحذف است؛ همچنین این عبارت را میتوان دارای نقشنمای گفتمان دانست. پارسا و محمودی (1398) 21 کارکرد مختلف برای جملههای معترضه در تاریخ بیهقی یافته و به این نتیجه رسیدهاند که جملههای معترضه در تاریخ بیهقی محدود به جملههای بدلی و دعایی نیست؛ بلکه کارکردهای متعدد دیگری دارد. دهرامی و اکبریزاده (1399) با رویکرد روایتشناختی جملههای معترضه در تاریخ بیهقی را بررسی کرده و به این نتیجه رسیدهاند که جملههای معترضه کارکرد روایی و معنایی مهمی در تاریخ بیهقی دارند؛ همچنین دریافتهاند که جملۀ معترضه ممکن است در سطح جمله قابلحذف باشد، ولی زمانی که در ساختار ترکیبی روایت بررسی شود با سطوح دیگر روایت ارتباط برقرار میکند و حذف آن موجب اشکال معنایی و زبانی در روایت میشود.
تمام این پژوهشها به نتیجۀ مشترکی رسیدهاند: «جملههای معترضه محدود به چند نوع نفرین، دعا، بدل و توضیحی نیست و انواع متنوعی دارد». پژوهش حاضر نیز به همین منظور انجام میشود که جملههای معترضه انواع گوناگونی دارد؛ ولی تفاوت آن با پژوهشهای پیشین در این است که مباحث گوناگونی را دربارۀ آن مطرح و انواع گستردهتر و متنوعتری را نسبت به آنها معرفی میکند و محدود به متنی خاص نیست؛ بلکه چندین متن داستانی و غیرداستانی متفاوت در ژانرهای گوناگون و از نویسندگان مختلف زبان فارسی معاصر را دربرمیگیرد و از این جهت موضوع آن تازگی دارد.
- روش پژوهش
این نوشتار به روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای است. به همین جهت و برای انواع گوناگون جملههای معترضه در زبان فارسی معاصر، ابتدا متون مختلفی از جمله کتابهای علمی، داستان کوتاه و بلند، رمان، فیلمنامه، کتاب خاطرات و ... انتخاب و مطالعه شد؛ سپس جملههای معترضه این متون استخراج و به صورتی که در ادامه خواهد آمد، با توجه به هدف و کارکرد، در دستهبندی و نوع مربوط به خودش قرار گرفت.
- بحث و بررسی
- 1. بررسی جملۀ معترضه
جملۀ معترضه از سه نظر در زبان فارسی بررسی میشود: الف) در کتب بلاغی در دانش بدیع، با عنوان "حشو"؛ ب) در مبحث اطناب در دانش معانی؛ پ) در دستورهای زبان به عنوان نوعی جمله. نظر به اینکه این موضوع، نخست در کتابهای بلاغی مورد توجه بوده در اینجا نیز بررسی را از کتب بلاغی آغاز میکنیم.
- 1. 1. در بلاغت
جملۀ معترضه در بلاغت در دانشهای بدیع و معانی بررسی میشود. این صنعت در کتب بلاغی با اسمهای "اعتراض الکلام قبل التّمام"، "اعتراض الکلام قبل الاتمام"، "حشو"، و "اعتراض" نامیده شده است که امروزه دو اصطلاح "اعتراض" و "حشو" کاربرد بیشتری دارد. «برمبنای نظر قدامةبن جعفر، ابوهلال عسکری، رادویانی، رشید وطواط و شمس قیس رازی، اعتراض یا حشو آن است که در میانِ سخن، لفظی یا عبارتی آورند که در سیاقِ اصلی سخن به آن نیازی نباشد. مانند:
غیر از هنر که تاجِ سرِ آفرینش است بنیادِ هیچ ســلطنتی جاودانه نیست
که در این بیت عبارتِ که تاجِ سرِ آفرینش است، حشو است و در میانِ سخنِ اصلی آمده است» (ذاکرالحسینی، 1384: 1/455). از صاحبنظران بلاغی گذشته، جرجانی با درنظرداشتن مثالهای قرآنی گفته: «اعتراض عبارت است از آوردن یک جمله یا بیش از یک جمله که محلی از اعراب ندارد درمیان یک کلام یا دو کلام که میان آن ارتباطی معنوی موجود باشد؛ در صورتی که مقصود از آن بیان نکتهای غیر از رفع ابهام باشد و آن را حشو نیز گویند؛ مانند جملۀ تنزیهیۀ سبحانه در آیۀ «و یجعلون ﷲ البنات سبحانه و لهم ما یشتهون»؛ زیرا جملۀ وَ لهم ما یشتهون، عطف است بر وَیجعلون ﷲ البنات و جملۀ سُبحانه به منظور تنزیه خدای تعالی میان دو جمله (معطوف و معطوفٌعلیه) معترضه (یعنی بدون ارتباط به اصل مقصود) قرار گرفته است» (1403: 30).
در کشاف اصطلاحات الفنون نیز شبیه همین توصیف با توضیحاتی دربارۀ جایگاه جملۀ معترضه آمده است (ر.ک: تهانوی، 1417: 229).
4.1.1. 1. بدیع
در بدیع با عنوان "حشو" یا "اعتراض" مطرح میشود. در کتاب البدیع نویسنده "اعتراض" را یکی از فنون بدیعی شمرده و نوشته است: «وَ مِن محاسنِ الکلام، ایضاً والشعر اعتراضُ کلام فی کلامٍ لَم یتّم معناهُ ثمّ یعودُ الیه فیتمه فی بیت واحد کقول بعضهم:لَو اَنَّ الباخلینَ –وَانتِ منهم- رأوکِ تَعلموا منکِ المِطالا: اگر بخیلان- که تو از ایشانی- تو را میدیدند، درنگ در ادای دین را از تو میآموختند» (ابنمعتز، 1395: 180).
شمس قیس رازی اعتراض و حشو را از محاسن شعر برشمرده و اعتراض را چنین معرفی کرده است: «آن است که شاعری در اثنای بیت لفظی برای تمامی شعر بیاورد که بدان محتاج نباشد و آن را حشو خوانند» (1373 :327 و 328). صاحب کشاف نیز پس از تعریف حشو، سه نوع قبیح، متوسط و ملیح آن را با مثالها عربی ذکر کرده است (تهانوی، 1417: 1/677- 678).
بلاغتنویسان معاصر نیز به پیروی از استادان گذشته موضوع اعتراض یا حشو را در فن بدیع یا دانش معانی و یا بهطور کلی در بلاغت آوردهاند. همایی این موضوع را در مبحث صنایع معنوی بدیع آورده و در موضوع حشو، آن را توضیح داده است. وی به آمدن این حشو در نثر نیز توجه کرده و نوشته است: «حشو که آن را اعتراض و اعتراض الکلام قبل التّمام نیز گویند، آن است که دراثناء بیت یا قرینۀ نثر، جملۀ معترضه یا کلمهای زائد بیاورند که در معنی بدان احتیاج نباشد و آن بر سه نوع است» (1368: 331). وی سپس در توضیح حشو ملیح مینویسد: «آنچه را جزو صنایع بدیع میتوان شمرد، حشو ملیح است که آن را حشو لوزینج (=حشو لوزینه) نیز میگویند؛ یعنی جملۀ معترضه یا کلمۀ زائد از قبیل دعا و خطابها و کنایات بجا و بمورد که موجب مزید رونق و حسن کلام باشد. مانند:
به لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگر / به یک شکر ز تو دلخستهای بیاساید
به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند / که بوسۀ تو رخ ماه را بیالاید
صفتِ ترکیبیِ ماهرخ در بیت اول و صیغۀ تمنای خدای را در بیت دوم حشو ملیح است» (همان: 333).
شمیسا در نگاهی تازه به بدیع اعتراض یا حشو را در زمرۀ صنایعی میآورد که در تقسیمبندی او در حوزۀ تناسب قرار میگیرد؛ یعنی ژرفساخت آن میان اجزای کلام تناسبات معنایی ایجاد میکند مانند مراعات نظیر، جناس، ... و حشو. دربارۀ حشو ملیح (اعتراض، حشو لوزینه) نوشته است: «در طی کلام جملۀ معترضهای آورند که با مطلب تناسب تام داشته باشد و معمولاً در آن لطیفه و هنری است. حشو ملیح بیشتر (نه همیشه) دعا و نفرین است» (1372: 94). وی آنگاه یادآوری میکند که «حشو متوسط و مخصوصاً حشو قبیح جنبۀ هنری ندارند و درنتیجه ایغال و الغا از نظر ما صنعت محسوب نمیشود» (همانجا).
- 1.1.2. معانی
در علم معانی نیز از "اعتراض" در مبحث اطناب سخن گفتهاند. یکی از روشهای اطناب آوردن حشو است. معمولاً حشو ملیح جنبۀ بلاغی و هنری دارد و به شکلهای گوناگونی در سخن میآید. شمیسا میگوید: «حشو ملیح معمولاً یا بدل است یا جملۀ دعایی ...» (1373: 154).
کزّازی در مبحث اطناب و شیوههای آن "اعتراض" را چنین معرفی و مقاصدی را برای آن بیان میکند: «میانآورد (اعتراض) آن است که جملهای را در میانۀ سخن بیاورند به گونهای که ستردن آن هیچ گزندی به سخن درنزند و آن را از رسانایی و روشنی بدور ندارد. این گونه از فراخی در سخن را انگیزهها و کاربردهایی بسیار است ...» (1373: 274). وی آنگاه چند کاربرد افزونتر این شیوه را با مثالهایی بیان میکند (همان :276).
دو اصطلاح دیگر از اصطلاحات ادبی در حوزۀ معانی که با حشو شباهت و قرابت دارد، "ایغال" و "الغاء" است. ایغال در لفظ «به معنی دور برفتن در شهرهاست و در اصطلاح مرادف حشو ملیح است، آنطور که ما آن صنعت را به میانه و وسط و آخر سخن تعمیم دادیم. اما در کتب بدیع آن را چنین تعریف کردهاند که شاعر مقصد خود را تمام بگوید و چون به قافیه رسد لفظی بیاورد که معنی بیت بدان مؤکدتر و تمامتر گردد» (همایی، 1368: 335). دربارۀ الغاء نیز نوشته است: «در اصل به معنی سخن لغو و باطل و بیهوده گفتن است و در اصطلاح میتوان آن را مرادف حشو متوسط شمرد» (همانجا).
یکی از پژوهشگران با نگاه به تعاریف کتابهای بلاغی و معنایی و بررسی نظر صاحبنظران در آثار بلاغی چنین نظر داده است: «توجه در تعاریف و شواهد نشان میدهد که اولاً جمله یا کلمۀ معترضه بدون صنعتِ دیگر، زیبایی ندارد. ثانیاً بحث حشو و جملۀ معترضه باید در علم معانی و در ذیل اطناب بررسی شود. ثالثاً غالب شواهد موجود در کتب بدیعی نشان میدهد که ضرورت وزن چنین مواردی را به شاعر تحمیل کرده؛ از این رو فاقد ارزش بدیعی هستند» (کاردگر، 1396 :258).
- 1. 2. در دستورهای زبان
انواع جمله از مباحث دستوری در قسمت نحو است. دربارۀ جملۀ معترضه و نقش و چگونگی آن در کتابهای دستور زبان از گذشته تا امروز مطالبی کموبیش مشابه نوشته شده است. در اینجا نظر برخی دستوریان بررسی و تحلیل میشود.
الف. خیامپور در مبحث تجزیۀ کلام، پس از تقسیم جمله به گونههای آزاد، به هم پیوسته، متداخل و ... دربارۀ جملههای متداخل مینویسد: «و آن عبارت از دو جمله است که یکی داخل در دیگری باشد؛ اولی را جملۀ متداخل مینامیم و دومی را جملۀ مدخول. جملۀ داخل بر دو قسم است: الف- ... .ب- جملۀ داخلی که با جملۀ مدخول از نظر دستوری علاقهای نداشته بلکه به منظور دعا یا نفرین یا امثال آنها در میان آن گنجانیده شده باشد. این گونه جمله، جملۀ معترض نامیده میشود و جملۀ مدخول جملۀ مقطوع یا مدخول معترض. مثال از حافظ و سنایی(به ترتیب):
دی پیر می فروش (که ذکرش بخیر باد) / گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد.
کم آزار و بیرنج و پاکیزه عرضم / که پاک است (الحمد لله) نژادم.
و از سعدی:
چشم بداندیش (که برکنده باد) / عیب نماید هنرش در نظر.
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست / به خاک پای تو (و آن هم عظیم سوگند است)
یکی پادشهزاده در گنجه بود / (که دور از تو) ناپاک و سرپنجه بود» (1373 :140).
وی نوشته که جملۀ معترضه از نظر دستوری با جملۀ مدخول علاقهای ندارد؛ حال آنکه چنین نیست و اگر منظور ایشان از علاقه وابستگی نحوی باشد، با توجه به نظر و مثالهای ایشان، جملۀ معترضه یا جزئی از جملۀ مرکب یعنی جملهوارۀ پیرو است (در مثال اول، سوم و پنجم)، یا در نقش قید ب (در مثال دوم)، یا جملۀ معطوف است (مثال چهارم).
ب. نویسندۀ دستورنامه در صرف و نحو زبان پارسی تقسیمات متعددی برای جمله بیان کرده که جملۀ معترضه یکی از آنهاست. وی دربارۀ آن نوشته: «و آن جملهای است که در میان جملۀ دیگر که علاقه و ارتباطی با آن ندارد، گنجانیده شود؛ مثال:
دی پیر می فروش (که ذکرش به خیر باد) / گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد (حافظ)» (مشکور، 1368 :252).
در این قول نیز گفته شده که علاقه و ارتباطی بین جملۀ معترضه و جملههای دیگر نیست.
ج. دستورنویس دیگری آن را نوعی جملۀ مکمل نامیده و نوشته است: «ممکن است جملهای را بتوانیم از میان گفتار گوینده حذف کنیم ولی به معنی گفتار او لطمهای وارد نیاید. آن جملۀ قابل حذف را جملۀ معترضه گویند. مانند: اگر حسن آمد (که نمیآید) میروم» (شریعت، 1370: 388). مکملبودن در این تعریف کلی و مبهم است چون با جملههای دیگر مانند معطوف و جملۀ تفسیری نیز میتوان کلام را کامل کرد.
د. فرشیدورد چنین جملههای وابستهای را جملهواره مینامد. یعنی آن بخش از جمله را که وابسته به بخش دیگر جمله است، جملهواره باید نامید. از نظر وی در جملۀ مرکب قسمت پایه و قسمت پیرو گرچه فعل هم داشته باشند باز جملهوارهاند، زیرا به هم وابستهاند و در همان جمله هم مستقل نیستند. وی دربارۀ جملهوارۀ معترضه که همان جملهوارۀ وابسته در جملۀ مرکب است، مینویسد: «از اقسام جملهوارههای توضیحی وصفی، جملهوارۀ معترضه است که برخی از آنها علاوه بر آنچه گفتیم، این خواص را نیز دارند: الف- بسیاری از آنها بدون "ی" موصولند. ب- بسیاری از آنها جزء جملهوارههای عاطفیاند و فعلشان ممکن است محذوف یا به صیغۀ دعا باشد. ...» (1388: 538) و نیز (ر.ک: فرشیدورد، 1375 :289). در این تعریف نیز چندان تفاوتی با تعاریف پیش دیده نمیشود جز اینکه بر نقش آن که بیشتر در توضیح و توصیف و در معنی دعا کاربرد دارند، تأکید شده است.
هـ . در کتاب دستور دیگری با کمی تفاوت آمده: «جملهای است که در ضمن جملۀ اصلی میآید و مفهومی چون دعا و نفرین را میرساند و یا نکتهای را توضیح میدهد و اگر آن را حذف کنیم خللی در معنی و مفهوم جملۀ اصلی پدید نمیآید؛ مانند: بابک، خدا حفظش کند، بچۀ مؤدبی است ...» (انوری و گیوی، 1385 :327). در اینجا نیز جز مثالها تفاوتی در تعریف و توضیح دیده نمیشود.
و. در دستوری دیگر مؤلفان این نوع جمله را پیرو موصولی شمرده و نوشتهاند: «جملههای دعایی و معترضه از نوع جملههای موصولیاند؛ نمونه: جوانی کجایی (که یادت بخیر). جملۀ معترضۀ موصولی گاه توضیحی برای فعل یا جملۀ پیش از خود است؛ نمونه: اگر فردا برف ببارد-که به احتمال زیاد میبارد- در خانه میمانم» (حق شناس و همکاران، 1387 :198). طبق این تعریف، جملهای که با حرف ربطِ "که" و برای دعا و توضیح میآید جملۀ معترضه است. درواقع از این نظر جملۀ معترضه حتماً موصول واقع میشود؛ حال آنکه بسیاری از جملههای دعایی معترضه الزاماً موصول نیستند؛ مانند: سعدی، علیه الرحمه، در گلستان دنیای واقعی را برای ما ترسیم میکند.
ز. در کتابی دیگر جمله از نظر ارتباط با کلام تقسیم شده و جملۀ معترضه این گونه معرفی شده است: «جملهای است که برای توضیح بیشتر در کلام میآوریم اما اصولاً برداشتن آن به منظور اصلی ما نقصی وارد نمیسازد. ... » (سلطانی گردفرامرزی، 1376: 27). در این تعریف بهدرستی محل دقیق جملۀ معترضه بیان نشده و گفته شده که «برای توضیح بیشتر در کلام میآوریم»؛ زیرا چنانکه توضیح خواهیم داد جملۀ معترضه در قسمتهای گوناگون جمله واقع میشود.
ح. در دستور تاریخی زبان فارسی آمده: «جملۀ معترضه جملهای است که ارتباطی با جملههای پیش و پس از خود ندارد. جملههای دعایی –که اغلب آنها عربی است_ جملۀ معترضه به شمار میآیند» (ابوالقاسمی، 1381: 424). سپس مؤلف دربارۀ این جمله در زبان فارسی دری مینویسد: «جملۀ معترضه در فارسی دری ممکن است با "که" شروع شود. این "که" که در فارسی دری "که" بیانی نامیده میشود در آغاز جملهای هم میآید که جملۀ پیش از خود را تفسیر میکند...» (همان). مؤلف نوشته است که جملۀ معترضه ارتباطی با پیش و پس از خود ندارد اما ننوشته چه ارتباطی؟ از سویی نوشتهاند ممکن است با "که" بیاید؛ یعنی جملههایی هم هستند که با که تفسیر نمیآیند؛ چنانکه در مثال آخر ایشان مصراع آخر بدون "که" و در نقش جملۀ معترضه است. اما همین جملۀ معترضه آخر خود توضیح و تأکیدی بر مفهوم مصراع قبل است و آن را در قسمت اطناب در دانش معانی و در اصطلاح "ایغال" میتوان دید.
در مجموع در تعریفها و توصیفات دستوریان دربارۀ جملۀ معترضه این مطالب آمده است: جملۀ معترضه ازنظر دستوری با بقیۀ جمله علاقه یا وابستگی ندارد. اغلب گفتهاند که میتوانیم آن را از جمله حذف کنیم و لطمهای هم به جمله نمیزند. کارکردهای آن را با توجه به اندک شواهد –که خود تکراریاند- دعا و نفرین و توضیح دانستهاند. بیشتر مثالها تکراری و از شعر و نظم است و کمتر از نثر مثال زدهاند؛ حال آنکه امروزه جملۀ معترضه بیش از نظم و شعر در نثر کاربرد دارد.
- 1. 3. در نگارش
جملۀ معترضه در نوشتار (چه شعر و چه نثر) باید از دیگر قسمتهای جمله متمایز شود. امروزه برای متمایز کردن جملۀ معترضه در نثر و حتی شعر از نشانههای نگارشی استفاده میشود. نویسندگان کتابهای آیین نگارش، نشانههای کاربردی زیر را برای این منظور نام بردهاند:
الف) کاربرد خط فاصله/ تیره(-): (یاحقی و ناصح، 1374: 78) و (سمیعی گیلانی، 1385 :239) و (فتوحی، 1393: 51) و (غلامحسین زاده، 1380: 58).
ب) کاربرد ویرگول (،): (سمیعی گیلانی، 1385 :234) و (حرّی، 1391: 102).
در متون گوناگون نثر و حتی شعر امروز، بیشتر از همین دو نشانه استفاده میشود. البته در نوشتههای برخی دستوریان دهههای گذشته و برخی نویسندگان امروز آن را در پرانتز نیز قرار دادهاند.
- 2. اهداف جملههای معترضه
جملۀ معترضه در نظم و نثر و حتی در گفتار، کارکردها و اهداف گوناگونی دارد. این کارکردها البته مرزبندی دقیق ندارد و میتوان بین آنها شباهت یافت. با توجه به شواهد به دست آمده از منابع پژوهش، اهداف بلاغی و کاربردی آن (برای هر مورد یک تا دو مثال) عبارتند از:
- 2. 1. افزایش آگاهی و اطلاع
در این دستهبندی جملههای معترضهای آورده میشود که بهمنظور افزودن آگاهی و اطلاعات، درمیان جملهای دیگر قرار میگیرد. با توجه به مثالهایی که در این بخش آورده میشود، این جملهها اطلاعات بیشتری را دربارۀ موضوع مورد بحث یا نظر شخصی و ذهنیت راوی، وضعیت افراد، حالات و موقعیتها را دربارۀ موضوع، فرد یا شیء مورد نظر بیان میکند. این افزایش آگاهی را میتوان در عناوین و اهداف فرعی زیر قرارداد:
1) توضیح بیشتر
«بیگمان شعر فروغ برای من دو ارج دارد؛ یکی ارج زیبایی و شاعرانگی و دیگری -که بر آن یک مقدم است- ارج سنتشکنی و شهامت» (بهبهانی، 1376: 535). «کاسه زانوی دست دیگرش به کلی از بند جدا شده بود و به چند رگ و ریشه -که تا آخرین مرحله وفاداریش را به جسم او از دست نداده بود- گیر بود» (چوبک، 1334: 28).
2) شاهد آوردن خدا
شاهد آوردن خدا نوع دیگری از جملههای معترضه است که گوینده یا نویسنده ممکن است برای اثرگذاری و تأکید بیشتر کلام خود به کار ببرد. «معلوم بود که رمضان باور نمیکرد - و بینی و بینالله حق هم داشت- و هزار سال دیگر هم نمیتوانست باور کند» (جمالزاده، 1388: 19). «پسرهای من مثل گلاند. آنقدر خوب و مهرباناند -که خدا میداند- به این قبله قسم تعارف نمیکنم» (ترقی، 1384: 68).
3) تأکید و برجستهسازی
جملهای که راوی، نویسنده یا گوینده به منظور تأکید سخن خود بر یک موضوع یا یک ویژگی شخصیت، در میان جملۀ اصلی میآورد. «چرا دل آقای رحمتاله رافع را شکستید و به او – که کارمند شرافتمند و وظیفهشناسی است- توهین کردید» (صادقی، 1380: 335). «این احتمال -که به طور تلویحی در انکار مبدأ واحد برای مظلومیت زنان، مطرح است- برای فلسفۀ سیاسی فمینستی مسئلهساز است؛ زیرا ...» (فمینیسم، 1382: 324).
4) اشاره
جملهای که بهمنظور اشاره به موردی در ارتباط با بحث جملۀ اصلی و معمولاً با عناصر دستوری اِشاری بیان شود. مثلاً در توصیف یک اسب آمده:«سُم یک دستش - آنکه از قلم شکسته بود- به طرف خارج برگشته بود» (چوبک، 1334: 28). «با دیدن مرتضی مردی میانسال از ماشینی - که آن سوی کوچه است- پیاده میشود و به سمت او میآید» (فرهادی، 1393: 224).
5) تقلیل
جملۀ معترضهای که با هدف بیان قلّت و کمترین میزان مورد نظر در ارتباط با موضوع اصلی سخن آورده شود. «آیا ممکن است که دو نفر - ولو دو دقیقه هم باشد- صاف و پوستکنده همۀ احساسات و افکار خودشان را به هم بگویند؟» (همان: 84). «ترتیب درونی یک اصطلاح در زمینۀ جانشینی یا همبسته را -دست کم در زبان شناسی و دقیقاً در آواشناسی- تقابل مینامند» (بارت، 1397: 66).
6) تخصیص
جملۀ معترضهای که مطلبی را دربارۀ شیء، شخص یا موضوعی به شکل ویژه توضیح دهد یا شکلی از اختصاص را برای یکی از عناصر درون متن نشان میدهد. «شاگردان، دوستان و هواخواهانش به تماشا میرفتند و مدتی جلوی پردههای او -–بهخصوص در برابر آخرین پردۀ نقاشی او که از کلات به تهران آورده بودند- میایستادند و به عظمت هنر و قدرت تجسم و نیروی بیان عواطف انسانی به وسیلۀ رنگ و خط، سر احترام فرود میآوردند» (بزرگ علوی، 1372: 7). «تو فلکه پل سفید اتومبیل شیری رنگی - که برای عروس تزئین شده است- از جدول سیمانی وسط میدان گذشته است و کوبیده است به پایه برق» (محمود، 1378: 14).
7) همراهی
جملهای که همراهی یک شئ یا شخص، و حالت همراهی را با فرد موردنظرِ در جملۀ اصلی بیان و توصیف میکند. همراهی کسی با شخصیت داستان:«یکی از تماشاچیها -که دست بچه خردسالی را در دست داشت- با اعتراض گفت...» (چوبک،1334: 29).
به همراه داشتن وسیله: «روی تکه مقوایی - که در دست دارد- نوشته گوسفند» (فرهادی، 1393: 258).
8) بیان مکان
جملۀ معترضهای که موقعیت مکانی شخص، شیء یا هر چیز دیگری را که نویسنده یا گوینده در جملۀ اصلی درحال صحبت دربارۀ آن است، بیان میکند. «تبرزین را به باربری -که کنار در ایستاده- هدیه میکنم» (ترقی، 1384: 49). «گاومیش ناصر دوانی -که زیر سایبان بسته بود- رم کرد و بعد نعره کشید» (محمود، 1383: 117). «پاپاخ -که نشسته بود زیر بید- بلند شد» (ساعدی، 1343: 137).
9) بیان زمان
نوع دیگری از جملههای معترضه، جملهای است که زمان وقوع رویدادی را در رابطه با موضوعی نسبت به جملۀ اصلی بیان میکند. «به نوجوانی خود دیده بودمش؛ با مادرش به خانۀ ما آمد به دیدار مادرم و این در ماه اسفند بود -به نیمۀ فروردین، ماهی پس از آن دیدار به بیماری حصبه درگذشت- نخستین شعری را که سروده بودم و مادرم آن را دستکاری کرده بود، برای او خواندم» (بهبهانی، 1376: 109). «من دلم میخواست بروم و اسب شیخ شعیب را - که از شب قبل به اخیه بسته بود- باز کنم و سوار شوم» (محمود، 1383: 107).
10) بیان مقدار
جملۀ معترضهای که اندازه و مقدار چیزی را در رابطه با جملۀ اصلی بیان میکند. «آزاده درخشان انگلیسی میداند -دستکم بیشتر از ماها و بیشتر از کتاب اول اسنشل- و مجلههای خارجی میخواند» (ترقی، 1384: 23).«با اینهمه توطئه و هجمه دشمن -که روزبهروز دامنهاش وسیعتر میشود- این بچهها هم چارهای ندارند جز برخورد قاطع» (معروفی، 1388: 44).
11) بیان تعداد
جملۀ معترضهای که با هدف بیان تعداد موارد شمردنی از آنچه در متن بیان شده، در جملۀ اصلی آورده میشود. «بهطور متوسط هرسال میان یازده تا سیزده شعر -که تعداد ابیات آنها نیز کم نیست- نتیجۀ کار اوست» (بهبهانی، 1376: 110). «در تالار وزارت فرهنگ -که گنجایش دویست تا دویست و پنجاه نفر آدم را داشت- مجلسی به افتخار او ترتیب داده بودند» (بزرگ علوی، 1372: 19).
12) بیان جنس
جملهای که به منظور توضیح جنس یک شئ یا مصالح ساخت یک بنا در میان جملۀ اصلی به کار میرود. «بالای کوه یک قلعۀ بلند -که با خشت و زین ساخته بودند- دیده میشد» (هدایت، 1315: 86).
13) معرفی بیشتر
این جملهها یکی از شخصیتها یا عنصری دیگر را بیشتر و به گونهای معرفی میکنند که شناخت دقیق تری از او حاصل شود. «بازجو سرخوشانه حرف دختری را پیش کشید -که در مدت دو سالی که در اوین بوده- شیفتۀ شخصیت او شده است» (معروفی، 1388: 53).
14) تکمیل مطلب
در میان معرفی یک موضوع یا شرح آن، جملهای استدراکی برای تکمیل مطلب نیاز است که به شکل معترضه بیان میشود. «نجوم یک علم همزمانی است (اگرچه اجرام سماوی تغییر میکنند)؛ زمینشناسی علم درزمانی است (اگرچه موقعیتهای ثابت را مطالعه میکند)؛ تاریخ عمدتاً درزمانی است (پیوستگی حوادث) اگرچه میتواند روی بسیاری از تصاویر درنگ کند» (بارت، 1397: 46). «... سوسور بین آنچه در درون نشانه اتفاق میافتد یعنی دلالت دالّ به مدلول و مفهوم ارزش (که به رابطۀ نشانهها با یکدیگر در درون نظام مربوط میشود) تمایز قائل میشود» (سجودی، 1397: 17). «برداشت سوسور از ارزش (که حاصل شبکۀ روابط درون نظام است) بخصوص جنبۀ افتراقی دارد: او بر افتراق بین نشانهها تأکید کرده است» (سجودی، 1397: 17).
15) بیان محدودیت
«این استعدادها فراگیر است و تا هر اندازه فراگیر باشد- که البته حد خاصی دارد- هرمنوتیک نیز یک فعالیت همگانی و فراگیر خواهد بود» (حمیدی، 1388: 58).
16) تکرار
برای تکرار یک موضوع یا مطلب در دل مطلبی دیگر نیز از جملۀ معترضه میتوان استفاده کرد. مثلاً برای بیان این که پیش از این و در آغاز بحث،گفته شده که دال و مدلول عناصر سازندۀ نشانه هستند: «پس همانطور که گفته شد، دال و مدلول (که عنصر سازندۀ نشانه هستند) هر دو وقتی مجزا درنظر گرفته شوند، کاملا تمایزی و سلبیاند و نشانه که حاصل ترکیب این دو عنصر است عنصری ایجابی است» (سجودی، 1397: 20).
- 2. 2. توصیف
توصیف نیز زمینۀ گستردهای دارد و جملههای معترضه بخشی از موضوع، افراد یا دیگر عناصر را توصیف میکنند؛ ازجمله:
1) وصف حالت
این نوع از جملههای معترضه حالت فرد، شیء یا حتی خود راوی را توصیف میکنند. «مهناز -که در حال جاروبرقی کشیدن هال است - جارو را خاموش میکند» (فرهادی، 1393: 264). «پسربچهها و دختربچهها – که پشتیهای صندلیهای جلوشان را چسبیدهاند- با ترس و دلهره میخندند و یا چشمشان را بستهاند و خنده خنده جیغ میکشند» (بیضایی، 1396: 22).
2) توصیف ظاهر
مورد دیگر از جملههای معترضه در زبان فارسی معاصر، توصیف ظاهر شخص، مکان یا شیئی است که نویسنده یا گوینده در حال صحبت دربارۀ آن است. «پاسبان -همانطور که یکطرف لپش از لبویی که تو دهنش بود، باد کرده بود- با تمسخر جواب داد...» (چوبک، 1334: 29). «دو نفر مرد -که یکی لباس مستوفیهای قدیم را پوشیده بود و دیگری لباس کردی دربرداشت- نزدیک آنها شدند» (هدایت، 1398: 86).
3) وصف وضعیت
مثلاً وضعیت یکی از اشخاص داستان در هنگام بازی: «بیست،شانزده؛ -آزاده عقب است- بیست،هفده؛ ... بیست،بیست؛ مساوی» (ترقی ، 1384: 27).
4) بیان قصد و نیت
«امیر فقط سرش را تکان داد؛ اما خضر -که سعی داشت تمرکزش را به هم بزند- ادامه داد...» (دولتآبادی، 1392: 123).
- 2. 3. دعا
دعا نیز از انواع جملۀ معترضه، و یکی از چند نوع محدود مورداشاره در کتب دستور است. جملۀ معترضه دعایی به منظور دعای گوینده یا نویسنده برای خودش یا شخص مورد بحث در گفتگو یا روایت کاربرد مییابد. این نوع بیان دعا با حالت، لحن و صوتی خاص ادا میشود و کارکرد عاطفی دعا را به گونۀ متفاوت و مؤکدی نشان میدهد: «میترسم پسرهای من هم بیسواد شده باشند. -فارسی از یادشان رفته باشد- خدا به من رحم کند» (ترقی، 1384: 48). «ده شبانهروز این مرد پای بالین این بچه پرستاری میکرد -خدا بیامرزدش» (هدایت، 1398: 20).
- 2. 4. نفرین
نفرین نیز مانند دعا، یکی از انواع محدودی است که به عنوان یکی از کاربردهای جملۀ معترضه درنظر گرفتهاند. در اینجا نیز، بیان نفرین با حالت، لحن و صوتی خاص ادا میشود و کارکرد عاطفی آن را به گونۀ متفاوت و مؤکدی نشان میدهد: «... اگر هم هست، برایش مهم نیست؛ -به د رک- تنها به یک چیز فکر میکند ...» (ترقی، 1384: 27).
- 2. 5. ابراز محبت
جملههایی که به شکل دعاست ولی با تفاوت در لحن و گونۀ ادای آن، برای ابراز علاقه و محبت گوینده نسبت به مخاطب در میان جملۀ اصلی آورده میشود. «خانم جان -الهی فدایتان شوم- دیرم شده» (ترقی، 1384: 47) یا «خانم جان -الهی فدایت شوم- تا سوئد با من بیا» (همان: 62). «گفتم: -الهی قربانتان بروم- چرا رفتهاید آن سر دنیا؟ یزد خودمان چه عیب و ایرادی داشت؟» (همان: 48).
- 2. 6. بیان علت
نوع دیگری از جملههای معترضه دلیل رویدادی در جملۀ اصلی را بیان میکنند. «با اینهمه مسافرهای بدون جا به دلیلی مجهول -یکجور خوشبینی موروثی یا توکل به لطف الهی- ته دلشان قرص است» (ترقی، 1384: 9). «به هر کدام از ما یک مدال برنز دادند -آن هم به خاطر خنداندن ملکه ایران- درعوض آزاده درخشان قهرمان دو و پرش شد» (همان: 26).
- 2. 7. شک و گمان
شک و گمان در موضوعات و اهداف متنوعی کارکرد دارد از جمله: 1) برای بیان امری محال؛ امری که در رابطه با رویدادی که در جمله اصلی همراه با تردید است: «لحظۀ آخر باز آن معجزۀ همیشگی روی داده -هواپیما بزرگتر شده؟ تعداد صندلیها بیشتر شده؟- معلوم نیست. هر چه بوده، همه سوار شدهاند» (همان: 9)؛ 2) بیان تردید در درستی سخن؛ جملهای در میان جملهای دیگر به منظور بیان تردید گوینده از درستی سخنش میآید. «آشنای گیج و ویج که من را بهجا نمیآورد و اسمم را به خاطر ندارد - شاید این خانم اشتباه میکند و من را به جای کسی دیگر گرفته؟- از روی شرم و ادب وعدهای بهم میدهد» (همان: 15).«آقای بشارت -یا بشارتی که نام کوچک ایشان هم یادم نیست- گردانندۀ جلسه و انجمن بود» (بهبهانی، 1376: 543)؛ 3) ابهام؛ این نوع، ابهامی را دربارۀ زمان، مکان یا ... در سخن به شکل جملۀ معترضه نشان میدهد. «سید تعریف میکرد -که نمیدانم کجا خوانده است- که روزی حجاج چند درهم به سائل میدهد و ...» (گلشیری، 1368: 46).
- 2. 8. بیان ضربالمثل یا تشبیه
نوع دیگری از جملههای معترضه، آوردن ضربالمثل یا تمثیل میان یک جملۀ دیگر است. «نگاهشان را به ما دوخته و چندین بار قد و قامت ما را از بالا به پایین و از پایین به بالا – مثل اینکه به قول بچههای تهران -برایم قبایی دوخته باشند- برانداز کرده، بالاخره یکیشان گفت ...» (جمالزاده، 1388: 13).
نوع دیگری از جملههای معترضه، تشبیهی است که نویسنده یا گوینده در میان جملۀ اصلی برای توصیف شخص یا شیئ مورد بحث میآورد. ممکن است در دل این تشبیهات ضربالمثل نیز حضور داشته باشد. «دو نفر از مأموران تذکره -که انگاری خود انکر و منکر بودند- با چند نفر فراش سرخپوش و شیروخورشید به کلاه با صورتهایی اخمو و عبوس و سبیلهای چخماقی از بناگوش دررفتهای -که مانند بیرق جوع و گرسنگی، نسیم دریا به حرکت آورده بودشان- در مقابل ما مانند آیینۀ دق حاضر گردیدند» (همانجا).
«او هم تمام زندگی چشم بسته به دور خودش چرخیده بود -مانند یابوی عصاری؛ مانند آن گاوها که خرمن میکوبیدند- ساعتهای یکنواختی که در اتاق کوچک گمرک پشت میز نشسته بود و پیوسته همان کاغذها را سیاه میکرد، به یاد آورد» (هدایت، 1398: 24). « من به راه -که در دشت مثل جویی بود- نگاه میکردم» (گلستان، 1372: 208).
- 2. 9. بیان تضاد و مقابله
جملهای که با هدف بیان تضاد و مقابله در میان جملهای دیگر میآید. این تضاد میتواند بین دو حالت، دو حکم یا دو موضوع و مانند آنها باشد. تضاد میان دو حالت ضعف و عمل:«من از میان تمام ورزشها، پرتاب وزنه را انتخاب کردم -منِ نحیف مافنگی که تازه از بیماری ذاتالریه برخاستهام و اگر فوتم کنند، میافتم- و میخواهم از حریف نامرئی جلو بزنم» (ترقی، 1384: 24).
تضاد میان دو حکم علمی مانند داشتن یا نداشتن معنی در فرهنگ لغت:«تصور بکنید کسی در خیابان فریاد میزند: آزادی، آزادی؛ آیا او این واژه را به معنای فرهنگ لغتی آن به کار میبرد؟ (هرچند در مفهوم آزادی که مفهومی انتزاعی است، تصور وجود معادلی فرهنگ لغتی هم که معنایی جامع و مانع برای آزادی به دست بدهد، دور از انتظار است)» (سجودی، 1397: 197).
- 2. 10. ستایش
جملۀ معترضهای که گوینده یا نویسنده با هدف ستایش شخص یا موضوع مورد بحث به کار میبرد. «مینویسی-میستایمت که خوب مینویسی- اما نه تنها نوشتن...» (بهبهانی، 1376: 292).
- 2. 11. نکوهش
جملۀ معترضهای که با هدف نکوهش شخص یا موضوع مورد گفتگو، به کار میرود. در صورت وجود عناصر زبانی دیگر در سخن برای نکوهش، جملۀ معترضه آن نکوهش را مؤکد میکند. «صدای نتراشیده و نخراشیدهای -که صدای شیخ حسن شمر پیش آن لحن نکیسا بود- از همان پشت در بلند شد» (جمالزاده، 1388: 18).
- 2. 12. اختصار یا کوتاهی سخن
جملهای که به منظور کاستن از بیان جزئیات و کوتاه کردن سخن اصلی در میان آن آورده میشود. اگر قیدهای اختصار هم در جمله باشند، معمولا این نوع جملۀ معترضه که کاربرد فراوانی در بیان اختصار دارد، آن را تکرار و تأکید میکند. «خلاصه -سرت را درد نیاورم- شب توی راه خوابیدیم» (ترقی، 1384: 54).
- 2. 13. سپاسگزاری
جملۀ معترضهای که با هدف سپاسگزاری از خدا یا اشخاص در میان جملۀ اصلی آورده میشود. «یک روز -شکر خدا- خبر آمد که در سوئد است» (همان: 58).
- 2. 14. درخواست مؤدبانه (همراه با پوزشخواهی)
جملهای که برای بیان مؤدبانهتر یک درخواست در میان جملۀ اصلی گفته میشود. لحن خاصی نیز همراه این جمله هست.«خانم جان -میبخشی- جفت پاهایم خشک شده. یک قدم نمیتوانم بردارم ...» (همان: 64).
- 2. 15. شرم از گفتن چیزی
جملهای که شرم گوینده یا نویسنده را از گفتن جملۀ اصلی نشان میدهد و با لحن و آهنگی ویژه درمیان آن آورده میشود و معمولاً همراه با عذرخواهی است: «چه جای تنگی بود؛ -خیلی ببخشید. جسارت است- مستراح هم، مستراحهای خودمان» (همان: 61).
- 2. 16. ایجاد امیدواری
جملهای که با هدف امید به روی دادن یک اتفاق، در میان جملۀ اصلی به کار میرود. «میگوید:-خدا را چه دیدی- شاید پسرها همینجا باشند» (همان: 62).
- 2. 17. بیان شگفتی و تعجب
جملهای که تعجب و شگفتی راوی، گوینده یا نویسنده را از رویدادی که در جملۀ اصلی دربارۀ آن میگوید یا مینویسد، بیان میکند. بیان عظمت شخصی همراه با شگفتی: «به یک نگاه کافی بود برای اینکه آن فرشتۀ آسمانی، آن دختر اثیری -تا آنجاییکه فهم بشر عاجز است- تأثیر خودش را در من بگذارد» (هدایت، 1315: 16). عضلات پاهایم به تندی و جلدی مخصوصی -که تصورش را نمیتوانستم بکنم- به راه افتاده بود» (همان: 84).
- 2. 18. تفسیر
جملهای که موضوعی را که در جملۀ اصلی مطرح شده است، تفسیر میکند. «... از طرفی چون درهرحال باید هر دو شیوۀ تفسیری را با هم به کار برد، نتیجه میگیریم که این دو شیوه (تفسیر دستوری و تفسیر روانی) با هم روابط متفاوت و نسبت متغیری دارند» (حمیدی، 1388: 60). «تعامل بین موضوع و تفسیر را پیرس نشانگی (که شاید بتوان آن را کلیت فرایند معنیسازی نامید) نامیده است» (سجودی، 1397: 21).
- 2. 19. حضور راوی
نوعی دیگر از جملههای معترضه در زبان فارسی معاصر، جملهای است که راوی یا گوینده بین جملۀ اصلی موضوعی را درارتباط با رفتار یا احساس خود بیان میکند و گویی دوباره حضور خود را در سخن نشان میدهد. «راهمان یکی نیست. بلیتت را به آن دو تا خانم نشان بده -خانمهای شرکت هواپیمایی را نشانش میدهم- و از آنها کمک بخواه» (ترقی، 1384: 62). «اقلاً بیست و چند طرح -تا آنجا که من اطلاع دارم- استاد از این چاکر صدیق باقی گذاشته» (بزرگ علوی، 1372: 15).
- 2. 20. مخاطب قرار دادن
جملهای که گوینده در میان متن، طرف مقابل را با احترام یا به شکلی دیگر مخاطب مستقیم خودش قرار دهد. «نوشته بود: مادر، پاشو بیا. دلم برات لک زده. میترسم تو هم بمیری. -خانمی که شما باشید- انگار صد سال جوان شده باشم» (ترقی، 1384: 57).
- 2. 21. طعنه یا تمسخر
جملۀ معترضهای که با هدف تمسخر یا طعنه زدن به شخص یا موضوع مورد بحثِ جملۀ اصلی آورده میشود. «حتی شاه سابق هم نتوانست او را ندیده بگیرد و در اوایل سلطنتش -که هنوز دل مردم بهدست آوردن را امری زاید نمیدانست- روزی به مدرسه نوبنیاد نقاش رفت و از آنجا دیدن کرد» (بزرگ علوی، 1372: 14).
- 2. 22. بیان احتمال
«امیر دلیلی نمیدید که داستان او را راجع به سه زندانی پیشین او -احتمالاً قلابی بودند- که آنها را در خیابان دیده بود باور کند» (دولتآبادی، 1392: 142). «شاید (این صرفاً یک فرضیه اجراشدنی است) این سوی ماجرا اشارهکنندههایی وجود داشته باشند که همانطور که دیدیم به بیان پِرس نشانههای نمایهای هستند و ما باید درپی یافتن تعریف نشانه شناختی پیامهایی باشیم که در خط مقدم زبان بهویژه شکلهای خاصی از گفتمان ادبی قرار گرفتهاند» (رولان بارت، 1397: 12).
- 2. 23. انحصار
«این دختر -تنها دختری بود که- وقتی ستارهها در آسمان نبودند، برای ستارهها گریه میکرد» (دانشور، 1349: 15). «وقتی نشانههای نمایهای (در کارکرد صرفاً نمایهای شان، زیرا همانطور که قبلاً یادآور شدیم همین نشانهها ممکن است جایی کارکرد قراردادی پیدا کنند) که میتوان آنها را منفرد بررسی کرد کنار گذاشته شوند، نشانه شناسی قبل از آن که با مفهوم نشانۀ منفرد سروکار داشته باشد، به بررسی نظامهای نشانه شناختی و کارکرد اجتماعی آنها میپردازد» (سجودی، 1397: 44).
- 2. 24. برائت خود و رفع سوء تفاهم
برخی از جملههای معترضه برای بیان برائت گوینده یا کسی دیگر از یک ویژگی است. «اما حقیقت این است که قطر گردن و طول قدش به همان اندازه معمولی گردن و قد من و شما و میلیونها مردم دیگر است که اتفاقاً -اگر به طرفداری از سرمایهداران متهم نشوم- بسیار هم متناسب و زیبا است» (صادقی، 1380: 344).
- 2. 25. ارجاع به متن ماقبل
گاهی در متن و شرح یک موضوع لازم است به گذشته یا به توضیح پیشین بازگشت داده شود یا نکتهای یادآوری گردد که با جملۀ معترضه می توان چنین کرد. «اما اگر این نکته درست باشد، نه تنها نشاندهندۀ مرگ فمینیسم مارکسیستی است-که به دقت تفسیر شد- بلکه نشان دهندۀ این احتمال است که انواع متفاوت مظلومیت مستلزم چارهاندیشی متفاوت و احتمالاً متعارض است» (فمینیسم، 1382: 324). «لوی استراوس معتقد است فقط محتوا نیست که ناخوداگاه است (که نقدی است بر کهن الگوی یونگ) بلکه فرم و به عبارتی کارکرد نمادین هم میتواند ناخودآگاه باشد» (رولان بارت، 1397: 15).
- 2. 26. بیان مثال و نمونه
برخی جملههای معترضه برای بیان مثال و شعبهای از یک تعریف کارکرد دارند. «سخنانی که ارزش ادبی دارد و کمتر تکراری است و میتواند به عنوان تعبیری در قالب زبان نقشی در تحولات آینده داشته باشد -مانند متون ادبی که ابداعی در زبان محسوب میشوند- به لحاظ شیوۀ دستوری اهمیت مییابند» (حمیدی، 1388: 59).«مجاز به علاقۀ عموم و خصوص: یعنی ذکر عام و ارادۀ خاص و ذکر خاص و ارادۀ عام (برای مثال: شاه (محمدرضا شاه) رفت. ما ابنسینا (فیلسوف و متفکر) فراوان داریم)» (سجودی، 1397: 66).
- 2. 27. پرسش
یکی از کارکردهای جملههای معترضه بیان پرسشی در دل یک متن است. «با این وجود متن به کلی ناشی از همبافتگی نقلقولها، ارجاعات، پژواکها، زبانهای فرهنگی (و کدام زبان فرهنگی نیست) پیشین یا معاصر است که در یک فضای چند صدایی بیکران پیوسته از درون متن عبور میکنند» (سجودی، 1397: 118). «گرایش به طبقهبندی، بی شک به تسهیل شناخت میانجامد اما همانطور که گفته شد این طبقه بندیها نمیتوانند خنثی باشند؛ درنتیجه به شناختی خنثی(مگر چنین چیزی وجود دارد؟) نمیانجامند» (همان: 153).
- 2. 28. توضیح غیر مؤلف بر متن
گاه گوینده یا نویسندهای در توضیح گفتۀ کسی دیگر توضیحی بر مطلب او برای رفع ابهام میافزاید. «او در بخش مربوط به زبان شناسی زبان و زبان شناسی گفتار در کتاب دورۀ زبان شناسی عمومی مینویسد: فراگویی یا تولید آوا یعنی به اجرا درآوردن تصورهای آوایی به هیچ روی بر خود دستگاه [که به نظر میرسد مقصود لانگ است] تأثیری نمیگذارد» (سجودی، 1397: 189).
نکاتی دیگر
این که دستورنویسان نوشتهاند جملۀ معترضه ازنظر دستوری با بقیۀ جمله علاقه یا وابستگی نداشته باشد هم مبهم است و هم نادرست. مبهم است چون روشن نکردهاند که چه علاقه یا وابستگی ندارد. نادرست است چون وابستگی و علاقه دارد؛ زیرا جملۀ معترضه ممکن است، جملهوارۀ پیرو باشد که خود جزئی از جملۀ مرکب است و ازنظر ساختاری وابسته به جزء دیگرند: دی پیر میفروش که ذکرش به خیر باد ... . از نظر معنایی نیز گرچه جزء اصلی برخی از جملهها نیست اما کارکرد معنایی افزایشی، روشنگری، تفسیری و بلاغی دارد.
محل قرارگرفتن جملۀ معترضه
در برخی تعریفها گفته شده و در بسیاری از شواهد میبینیم که جملۀ معترضه در میان جمله قرار گرفته است. به همین دلیل به "میانآورد" هم معروف شده است. اما همیشه اینگونه نیست. جملۀ معترضه در بخش پایانی جملۀ اصلی نیز میآید و اگر برخی مناداها را نیز معترضه محسوب کنیم، در آغاز هم قرار میگیرد. بسیاری از جملههای معترضه ترکیبات و جملههای عربی هستند که در فارسی کاربرد یافتهاند. جملۀ معترضه ممکن است خود یک جملۀ سادۀ مستقل، جملۀ معطوف، یا یک جملۀ مرکب و طولانی باشد.
تشابه جملۀ معترضه با برخی نقشهای دیگر
برخی ترکیبات و عبارات فارسی در نقشهای نحوی به قید و بدل شباهت دارند. چنانکه در برخی از منابع پژوهش نیز بدل و منادا را معترضه شمرده بودند. برخی قیدها با جملۀ معترضه هم پوشانی دارند. مانند: «زری میدانست که خسرو -پیش از مدرسه رفتن- به طویله سر خواهد زد» (دانشور، 1349: 23) و «نظریهپردازانی چون لیکاف و جانسون معتقدند که در زبان -خارج از بافت شاعرانه- پیوسته بسیاری از فنون بلاغی را بهکارمیبریم» (سجودی، 1397: 54). با توجه به این شواهد باید گفت که معترضهبودن میتواند همراه با نقشهای نحوی دستوری باشد؛ به این معنی که قید، بدل، منادا یا برخی نقشهای دستوری و نحوی دیگر با حفظ نام و نقش خود در ساختار نحوی کلام، ازنظر بلاغی و چگونگی انتقال پیام نقش معترضهبودن را نیز ایفا کنند. پس، از آنجاکه جملۀ معترضه یک ساختار مستقل نحوی در دستور زبان نیست، بلکه جمله، جملهواره، ترکیب، یا واژهای است که به قصد هدف و مقصودی معنایی و بلاغی در سخن میآید (و توسّعاً همه اینها را جمله معترضه میگوییم) میتواند نقشهای گوناگون نحوی بپذیرد. با توجه به پارهای تفاوتها و اختلافنظر در مصداق جملههای معترضه، پیشنهاد میشود جملۀ معترضه را «واژه، ترکیب یا جملهای بدانیم که در ساختار دستوری جمله به آن نیازی نیست اما برای افزودن توضیح بیشتر یا مقاصد بلاغی دیگر درون یا همراه جملۀ اصلی آورده میشود».
یدآید آید
- نتیجهگیری
در این پژوهش با توجه به متون انتخابی که از نویسندههایی با دیدگاهها و بیان و سبکهای متنوع انتخاب شده است، 49 کارکرد برای جملۀ معترضه یافته شد. بنابر یافتههای پژوهش، جملههای معترضه با هدفها و برای بیان منظورهای گوناگونی به کار میروند و اهمیت آنها نسبت به نوع کاربردشان یا متنی که در آن قرار گرفتهاند، متفاوت است. برای مثال، جملۀ معترضهای که در یک متن نمایشی به کار میرود، از جملۀ معترضهای که در یک متن داستانی به کار میرود، اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا ممکن است حالتی خاص، موقعیت مکانی، یا مطلبی را در رابطه با زبان بدن بیان کند که در متن نمایشی اهمیت دارد و قابل حذف نیست. اهمیت انواع جملۀ معترضه از نوعی به نوع دیگر متفاوت است. بنابراین؛ حذف جملههای معترضه از عبارات بهطور کلی، میزان آگاهی مخاطب از جزئیات را کاهش میدهد و در مواردی حتی درک کامل عبارت را با مشکل مواجه میکند. جملههای معترضه صرفاً بهمنظور توضیح بیشتر یا با هدف دعا و نفرین به کار نمیروند، حشو نیستند، و حضورشان در متن مؤثر است. ممکن است معنای جملۀ اصلی بدون جملۀ میانی هم کامل باشد؛ اما حضور این جملهها خواننده یا شنوندۀ سخن را از جزئیات بیشتری آگاه میکند که گاه در برخی متون ضروری است. جملۀ معترضه محدود به شعر نیست؛ نقش نحوی دارد؛ بخشی از جملۀ مرکب است؛ به شکل شبهجمله، جمله و جملۀ معطوف میآید؛ و گاه با بدل، عطف بیان و قید شباهت دارد.