علی رضا شعبانلو
چکیده
فرهنگ و مؤلفههایش از آن رو که سازندۀ هویت جمعی و شخصیت اجتماعی افراد جامعه است، نقشی مهم در ایجاد ساختارهای ذهنی، الگوهای اندیشگانی، گفتار، رفتار و کردار افراد جامعه دارد. بهویژه باورها و آیینهای مربوط به آفرینش و رستاخیز بنیاد اکثر باورها، اندیشهها، گفتارها و اعمال انسانها است. شاعران وارثان و ناقلان فرهنگ و اندیشه هستند ...
بیشتر
فرهنگ و مؤلفههایش از آن رو که سازندۀ هویت جمعی و شخصیت اجتماعی افراد جامعه است، نقشی مهم در ایجاد ساختارهای ذهنی، الگوهای اندیشگانی، گفتار، رفتار و کردار افراد جامعه دارد. بهویژه باورها و آیینهای مربوط به آفرینش و رستاخیز بنیاد اکثر باورها، اندیشهها، گفتارها و اعمال انسانها است. شاعران وارثان و ناقلان فرهنگ و اندیشه هستند و شاعران بزرگ و محبوب مانند فردوسی، مولوی، سعدی، و حافظ، نه تنها اصلیترین واسطههای انتقال فرهنگی و بزرگترین معماران پندار، گفتار و کردار ایرانیان، که بسیاری از ملل مجاور و حتی دورند. برای شناخت هویت خود و بنیانهای اندیشگانی خود ناگزیر از مطالعۀ فرهنگ، باورها و آیینهای کهن هستیم. در این مقاله با رویکرد زبانشناسیِ فرهنگی، نقش فرهنگ در پردازش استعارههای عشق در آثار مولوی بررسی شده است تا کارکرد عشق در نظریۀ عرفان اسلامی و مبانی فرهنگی و قالب معرفتی بنیادین آن شناسایی و معرفی گردد. از تحلیل استعارههای عشق دانسته میشود که کارکردهای عمدۀ عشق از نظر مولوی عبارتاند از: حیاتبخشی، زیبایی (خیر)، تزکیهکنندگی (رهانندگی، پناهدهندگی و ارتقادهندگی)، و عاملیت در معرفت و وصل به حقیقت. این کارکردها از فرهنگ اسلامی، فرهنگ ایران باستان، و فرهنگ یونانی اخذ شده و در استعارههای عشق بازتاب یافتهاند.