نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دبیرآموزش و پرورش استان کرمان

چکیده

زیبایی‌شناسی قابلیتی است برای درکِ بهتر ادراکات و پدیده‌های هنری مانند موسیقی. برخی سعی کرده‌اند زیبایی را در امور عینی جستجو کنند مانند آثار هنری، اشیاء، جلوه‌ها و مظاهر طبیعت و موضوعات دیگر؛ ولی ارزش زیبایی‌شناختی یک اثر هنگامی قابل‌ادراک می‌شود که به‌عنوان یک هنر مستقل ذهن مخاطب را درگیر کند و آن را به فعالیت وادارد. از آنجا که زیبایی‌شناسی در زبان زیرمجموعۀ زبان­شناسی قلمداد می‌­شود، این تحقیق با هدف بررسی عناصر زیبایی‌شناسانه اشعار رابعه قزداری انجام شد. هم‌چنین کارکردهای این عناصر بر محتوای اشعار و تأثیر آن‏ها در برجستگی مضامین شعری و القای معانی به مخاطب از دیگر اهداف پژوهش بود. بحث محوری پژوهش عوامل زیبایی، نحوۀ درک ما، و تحلیل آن‏ها در اشعار رابعه است. پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است که از روش کتابخانه‏ای برای گردآوری مطالب بهره برده شد. یافته‌های پژوهش نشان داد که قزداری هیچ‌گاه وزن را بر محتوا و مضمون ارجحیت نداده است. استفاده از صنایع بدیعی از شاخصه‏‌های زیباشناسی اشعار رابعه قزداری است که در جهت القای مفاهیم و محتوا به کار گرفته شده‌اند. نگارنده در این مقاله با بررسی صنایع بدیعی به زیبایی اشعار او می‌پردازد.  

کلیدواژه‌ها

مقدمه

زیبایی‏‌شناسی مقوله‌‏ای است که از دیر باز مورد توجه هنرمندان و هنرشناسان قرار داشته است. تاریخِ آن را به چهار دوره تقسیم کرده‌اند که دورۀ چهارم زیبایی‏‌شناسی معاصر است. در این دوره تحقیق در امور هنری بر پایۀ فلسفه زیبایی‌‏شناسی رواج یافت. این گونه پژوهش‌ها در دو قرن اخیر بسامد بالایی یافته‌اند. در قرن هجدهم باوم گارتن[1] زیبایی‌شناسی را به‌عنوان شاخه‏‌ای از علوم ثبت کرد. بعد از ایشان فیشنر[2] آن را بر اساس بررسی تجربی یا استقرایی آثار هنری پایه‏‌گذاری نمود و روش‌هایی برای آن را وضع کرد که هم‌چنان به کار می‏رود. از آنجاکه هر اثر هنری در بنیان خود زیباست و شعر نیز اثر هنریِ متعالی ارزیابی می‏‌شود؛ می‌توان آن را از دیدگاه زیبایی‏‌شناسی بررسی کرد.

در گذشته حضور زنان در عرصۀ ادبیات همچون دیگر علوم کمرنگ و نامحسوس بود. در منابع به‌ندرت با نام زنی به‌عنوان بنیانگذار سبک یا مکتبی خاص برمی‌خوریم که شاید یکی از دلایل آن جامعۀ مردسالارانه و متعصب آن زمان باشد. در کتاب‌های قدیمی و تذکره‌ها هم  به‌ندرت نامی از زنان شاعر و ادیب ذکر شده است. یکی از دلایل اجتماعی این امر آن است که در عُرف بسیاری از کارها برای زنان شایسته نبود از جمله سرودن شعر و ابراز احساسات در قالب کلمات، و دلیل دیگر اینکه شاید زنان حق تحصیل نداشتند. اگر خوش‌بینانه به این موضوع نگاه کنیم شاید زنان شاعری بوده‌اند ولی به علت جوّ مردسالارانه در کتاب‌های تذکره نامی از آن‌ها ذکر نشده است. 

 اولین بانوی شاعری که در تذکره‌ها نامی از او دیده می‌شود، رابعه دختر کعب قزداری است. او هم‌عصر رودکی بود و در نیمۀ اول قرن چهارم در بلخ حیات داشت. پدرش شخص فاضل و محترمی بود که در دورۀ سامانیان بر سیستان، بست، قندهار و بلخ حکومت می‌کرد. خانوادۀ کعب که از قبایل «قزداری» بودند پس از حملۀ تازیان به ایران آمدند و ملیت ایرانی یافتند. بعدها این خاندان موردتوجه پادشاهان سامانی قرار گرفتند. کعب (پدر رابعه) از سوی آنان به حکومت بلخ و نواحی پیرامون آن منصوب شد و منشأ خدمات برجسته‌ای گردید. رابعه شاعری صاحب ذوق و طبعی روان بود. او علاوه بر استعداد شاعری، از فضل و دانش ادبی نیز بهره‌مند بود. در دوران شکوفایی ذوق ادبی ایرانیان دختری آزاده، شجاع، و متهور برای دست‌یافتن به عدالت اجتماعی و ملی دلیرانه در برابر قدرتمندان حاکم سخن می‌گفت؛ از چیزی نمی‌هراسید و مبارزه‌ای جسورانه را در اشعارش علیه فساد، ظلم و تجاوز و پی‌گیری می نمود. رابعه، دختری متدین و با ایمان بود که از طریق درستی و صداقت عدول نکرد (اشرف‌زاده، 1382: ۲۳).

رابعه که موردتوجه پدر بود، توانست تحصیل علم و ادب نماید، بر زبان و ادب فارسی و دانش‌های آن مسلط گردد و بنا به ذوق شاعری اشعاری نغز بسراید. عشق رابعه به یکی از غلامان برادرش به نام بکتاش بر سوز و شور اشعارش افزود و آن را دلنشین‌تر نمود. محبوب او غلامی بیش نبود و رابعه امیدی به ازدواج با وی نداشت. او که از وصال به محبوب کاملاً ناامید بود، با سرودن اشعار خاطر حزین خود را تسلا می‌داد و هیجان روحی خود را بیان  می‌کرد.

حارث، برادر رابعه که بعد از مرگ پدر حاکم بلخ شده بود توسط یکی از غلامانش که صندوقچۀ بکتاش را دزدیده و به جای جواهرات و طلا در آن اشعار پر سوز و گداز رابعه را یافته بود، از این عشق آگاهی یافت. با آنکه بر پاکی خواهر خود آگاه بود، آشفته شد و حکم به قتل او داد. رابعه در سنین جوانی با دنیایی که از آن جز غم و ناکامی نصیبی نداشت، وداع کرد. ابیات بسیار محدودی از اشعار او باقی مانده که بر لیاقت و ذوق ظریف او دلالت دارند و ثابت می‌کنند که عطار و جامی در تمجید از او مبالغه نکرده‌اند (عوفی، 1361: 2/17).

از رابعه هفت یا به روایتی دیگر یازده غزل و قطعه در دست است. گویا بیشتر اشعارش به دست برادرش، حارث معدوم گردیده و بقیه نیز در گذر زمان از بین رفته‌اند. اندک اشعار بازمانده بیان‌کنندۀ ذوق سرشار و طبع روان او در شعرسرایی است. رابعه را مادر شعر پارسی خوانده‌اند. او بحور و اوزانی را وارد شعر پارسی نمود که پیش از آن کسی به آن اوزان شعر فارسی  نسروده‌ بود. شمس قیس رازی عقیده دارد که او در بیت زیر بحر مسدّس مخنّق را بر بحور پارسی افزوده ‌است (1360: ۱۳۳):

ترک از درم درآمد، خندانک                               آن خوبروی چابک، مهمانک

نمونه‌ای از اشعار رابعه:  

عشق او باز اندر آوردم به بند
عشق دریایی کرانه ناپدید
عشق را خواهی که بر پایان بری
زشت باید دید و انگارید خوب
توسنی کردم، ندانستم همی

 

کوشش بسیار نامد سودمند
کی توان کرد شنا، ای هوشمند ؟
بس که بپسندید باید ناپسند
زهر باید خورد و انگارید قند
کز کشیدن تنگ‌تر گردد کمند

 همین تعداد اندک ابیات، از قدرت کلام و قریحۀ شاعرانۀ رابعه حکایت می‌کند. با وجود وضعیت اجتماعی و موقعیت نابرابر زنان در آن دوران (که به جرم عاشقی حکم به قتل می‌دهند)، اشعار رابعه از دید باز و نگاه روشن وی به مسائل پیرامونش حکایت دارد (اشرف‌زاده، 1382: ۲۳). با آنکه تعداد ابیات باقی‌مانده از رابعه بسیار اندک است و دربارۀ زندگی او مطلب زیادی در دست نیست، ولی همین کفایت می‌کند که نام او را در کتاب‌های تاریخ ادبیات به عنوان اولین زن شاعر فارسی‌سرا ثبت شود.

به‌کارگیری آرایه‌های ادبی هم از ذوق و هنر او حکایت می‌کند و هم نشان از دانش ادبی او دارد. انواع جناس، تکرار، لفّ و نشر، مراعات نظیر، ایهام، تلمیح، تضاد و دیگر صنایع بدیعی اشعار او را را سرشار از زیبایی‌های لفظی و معنوی نموده‌اند. 

پیشینۀ پژوهش

زمانی و ایران‌زاده (1394) در مقاله‌ای با عنوان «تحلیل حوزه‌های معنایی اشعار باقی‌مانده از رابعه بنت کعب قزداری» ضمن تحلیل حوزه‌های معنایی اشعار او به سبک‌شناسی لایه‌های فکری او نیز دست یافته‌اند. هم‌چنین در  مقالة «تحلیل حوزه‌های معنایی، رهیافتی سبک‌شناسی» (1397) به تحلیل حوزه‌های معنایی اشعار رابعه پرداخته و ارتباط آن را با سبک‌شناسی تبیین کرده‌اند که از نظر روش‌مندی قابل توجه است.

منظومه‌هایی دربارۀ عشق رابعۀ بلخی

منظومۀ گلستان ارم یا بکتاش‌نامه اثر رضاقلی‌خان هدایت، شاعر دورۀ قاجار، در ۲۶۴۲ بیت در بحر هزج و در چهل و چهار باب سروده شده که یکی از شش منظومۀ او با عنوان سِتّه ضروریّه است. در این منظومه داستان عاشقی و دلدادگی رابعه بنت کعب به بکتاش، از غلامان برادرش، به نظم کشیده شده‌ است. رضاقلی هدایت این قصۀ پرغصه را در مجمع الفصحا درج نمود.

محمد ناصر طهوری نیز در ۱۳۴۴ افسانۀ شورانگیز عشق رابعه بنت کعب را به نظم درآورد و با نام شعلۀ بلخ در کابل چاپ کرد. این کتاب در 1375 در تهران تجدید چاپ شد. بیت آغازین آن چنین است:

  یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب

 

کز هر زبان که می شنوم، نامکرر است

غزل زیر به رابعه بنت کعب  منسوب ‌است:

ز بس گل که در باغ مأوی گرفت
صبا نافۀ مشک تبت نداشت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
به می ماند اندر عقیقین قدح
سر نرگس تازه از زرّ و سیم
چو رُهبان شد اندر لباس کبود

 

چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
جهان بوی مشک از چه معنی گرفت؟
که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
سرشکی که در لاله مأوی گرفت
نشان سر تاج کسری گرفت
بنفشه مگر دین ترسی گرفت؟

و هم‌چنین این غزل:

عشق او باز اندر آوردم به بند
توسنی کردم ندانستم همی
عشق دریایی کرانه ناپدید
زشت باید دید و انگارید خوب

 

کوشش بسیار نامد سودمند
کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند
کی توان کردن شنا ای مستمند؟
زهر باید خورد و پندارید قند
                      (ترابی، 1382: 160 – 161)

و غزلی دیگر:

الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر
به قهر از من فگندی دل به یک دیدار مهرویا
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابد بر
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی
ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبول دارم
اگر خواهی که خوبان را به روی خود به عجز آری
ایا موذن به کار و حا ل عاشق گر خبر داری
مدار ای «بنت کعب» اندوه که یار از تو جدا ماند

 

بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر
چنان چون حیدر کرار در آن حصن خیبر بر
غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بر بر
ز زلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
که هرگز سود نکند کس به معشوق ستمگر بر
یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر
سحرگاها ن نگه کن تو بدان الله اکبر بر
رسن گرچه دراز آید گذر دارد به چنبر بر
                     (شمس قیس رازی، 1360: 133)

 

این دو بیت که محمد عوفی در لباب الالباب نقل کرده، موجب شهرت او به مگس رویین شده بود:

خبر دهند که بارید بر سر ایوب
 اگر ببارد زرین ملخ بر او از صبر سزد

 

ز آسمان ملخان و سر همه زرین
 که بارد بر من بسی مگس رویین
                                    (1361: ۲/۱۶)

واژه‏‌های اشعار رابعه از ذهن و زبان زنی تراوش کرده که در چارچوب اسارت خانگی در برابر سنّت‏‌ها و اخلاقیات معمول می‌‏ایستد و جسورانه احساسات و تمایلات غریزی خود را برملا می‏‌کند. او در مقابل هنجارهای جامعه از ناهنجاری در ادبیات استفاده می‏‌کند تا خود و اشعارش را برجسته می‌‏نماید. شعرهای او رنگ و بویی زنانه دارند.

آرایه‌های ادبی

جناس (تجنیس): در میان آرایه‌های لفظی جناس به دلیل ایجاد موسیقی تشخص ویژه‌ای دارد؛ به‌ویژه در گذشته که شعر در مجالس انشاد می‌شده گوش‌نوازی آن برجسته‌تر بوده است. سیوطی می‌نویسد: «جناس تشابه دو لفظ در کلام است و فایده‌اش آن است که شنونده به خوب گوش کردن آن تمایل پیدا می‌کند، زیرا تناسب الفاظ ایجاد میل و توجه می‌نماید» (1363: 287). واعظ کاشفی می‌نویسد: «اقسام تجنیسات بِاَسِرها، در معیار کلام نیک معتبر است و در مجاری نظم و نثر به غایت مستحسن، و عذوبت سخن و رونق ترکیب به ایراد هر یک از اقسام آن متزاید شود» (1369: 68).

 کاربرد انواع جناس نشان توجه شاعر به موسیقی لفظی شعر است:

فشاند از سوسن و گل، سیم و زر باد

 

زهی بادی که رحمت باد بر باد

بین دو واژۀ «باد» جناس تام دیده می‌شود. این دو واژه در دو نقطۀ کلیدی بیت جای گرفته‌اند و بر زیبایی موسیقایی بیت افزوده‌اند. «باد» در مصراع دوم به طرز قابل محسوسی برآهنگ و معنای شعر افزوده است. 

بداد از نقش آذر، صد نشان آب

 

نمود از سحر مانی، صد اثر باد

«بداد، باد» جناس زاید یا افزایشی دارند. ترکیب تصدیر و تجنیس بر موسیقی بیت افزوده است.

بعد از آن با هزار گونه نشاط

 

خدمت آورد و بوسه داد بساط

میان کلمات «نشاط، بساط» جناس خط یا مصحّف دیده می‌شود.

جناس حضور پررنگ و پر بسامدی در شعر رابعه دارد که در اینجا به نمونه‌هایی اشاره شد. به گفتۀ شمس قیس رازی انواع جناس «همه پسندیده و مستحسن باشد در نظم و نثر، و رونق سخن بیفزاید و آن را دلیل فصاحت و گواه اقتدار مرد شمارند بر تنسیق سخن» (1360: 337).

حُسن تعلیل: «گاه شاعر در سخن خود برای موضوعی علت و دلیلی ذکر می‌کند اما علت واقعی و عقلی برای آن موضوع نیست بلکه دلیلی است هنرمندانه که شنونده را قانع می‌سازد» (ساجدی، 1385: 110) و «این صنعت در اصطلاح چنان است که متکلم کلامی را مدعای خود سازد و برای تأکید معنی آن اقامت دلیل کند بر آن مدعا، و به اعتباری لطیف، علتی مناسب که مشتمل باشد بر دقتی ذکر کند، و فی‌الواقع، آن دلیل علت آن مدعا نباشد» (واعظ کاشفی، 1369: 140).

رابعه قزداری از این آرایه به‌خوبی بهره گرفته است:

مگر چشم مجنون به ابر اندر است

 

که گل رنگ رخسار لیلی گرفت

افزون بر اینکه دلیل سرخی گل را با زیبایی و لطافت به شرم معشوق از نگاه نوازشگر عاشق نسبت داده، با ایجاد تقارن در دو ترکیب «رخسار لیلی» و «چشم مجنون» بر زیبایی بیت افزوده است.

در این بیت نیز حسن تعلیل دیده می‌شود:

چو رهبان شد اندر لباس کبود

 

بنفشه مگر دین ترسی گرفت؟

در ابیات زیر علاوه بر حسن تعلیل، تلمیح نیز دیده می‌شود.

خبر دهند که بارید بر سر ایوب
اگر ببارد زرین ملخ بر او ز صبر

 

ز آسمان ملخان و سر همه زرین
سزد که بارد بر من بسی مگس رویین

 تلمیح: «تلمیح یکی از زیبایی‌های سخن است که شاعر در شعر خود به‌طور مختصر و کوتاه به آیه یا حدیث، یا داستانی اشاره می‌کند و با این کار کلام خود را عمق و وسعت بیشتری می‌بخشد» (ساجدی، 1385: 69). تلمیح نشان‌دهندۀ وسعت اطلاعات و آگاهی‌های علمی و دینی شاعر است. شمس قیس تلمیح را نوعی ایجاز بلاغی دانسته: «تلمیح آن است که الفاظ اندک بر معانی بسیار دلالت کند و چون شاعر چنان سازد که الفاظ اندک او بر معانی بسیار دلالت کند آن را تلمیح خوانند و این صنعت به نزدیک بلغا پسندیده‌تر از اطناب است» (1360: 377).

رابعه در اشعار خود از تلمیح بسیار بهره برده، و به آیات قرآن، احادیث، قصص انبیا، روایات دینی، اساطیر و ... اشاره نموده است. در اشعار او تلمیح‌ به دو حوزه است: 1) آیات، احادیث و قصص انبیا؛ 2) داستان‌ها و اسطوره‌های ایرانی.

نمونه‌هایی از تلمیح به آیات، احادیث و قصص انبیا:

خبر دهند که بارید بر سر ایوب
اگر ببارد زرین ملخ بر او ز صبر

 

ز آسمان ملخان و سر همه زرین
سزد که بارد بر من بسی مگس رویین

تکبر و غرور از صفات نکوهیده‌ای است که امامان معصوم آن را مذمت نموده‌اند. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِی رَأْسِهِ حَکَمَةٌ وَ مَلَکٌ‏ یمْسِکُهَا فَإِذَا تَکَبَّرَ قَالَ لَهُ اتَّضِعْ وَضَعَکَ اللَّهُ فَلَا یزَالُ أَعْظَمَ النَّاسِ فِی نَفْسِهِ وَ أَصْغَرَ النَّاسِ فِی أَعْینِ النَّاسِ وَ إِذَا تَوَاضَعَ رَفَعَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ لَهُ انْتَعِشْ نَعَشَکَ اللَّهُ فَلَا یزَالُ أَصْغَرَ النَّاسِ فِی نَفْسِهِ وَ أَرْفَعَ النَّاسِ فِی أَعْینِ النَّاسِ» (کلینی، 1398: 2/312 ).

بیت زیر اشاره به این حدیث دارد: 

هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم

 

فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل

شاعر در بیت زیر علاوه بر اشاره به ویژگی موذن، در واژۀ الله اکبر از صنعت ایهام نیز استفاده نموده است:

ایا موذن به کار و حال عــاشــق گــر خبر داری

 

سحـــرگـاهـان نگـاه کــن تو بدان الله اکبـــر بر

   از ابیاتی که به شجاعت علی(ع) اشاره دارد، بیت زیر است:

به قهـــر از مــن فگندی دل به یک دیدار مهرویا

 

چنان چــــون حیدر کـــرار در آن حصن خیبر بر

و نمونه‌ای از تلمیح به داستان‌های مشهور:

مگر چشم مجنون به ابر اندر است

 

که گل رنگ رخسار لیلی گرفت؟

استفهام انکاری: استفهام در لغت به معنای طلب فهم، سوال‌کردن و پرسیدن است. استفهام انکاری یعنی سؤالی که جواب آن قرین به تکذیب و انکار باشد. در واقع استفهام انکاری گونه‌ای آرایه ادبی است که موضوعی را  در قالب پرسشی مطرح می‌کند بی‌آنکه صرفاً به دنبال پاسخ مشخصی برای پرسش اصلی باشد. در بسیاری موارد، برای آغاز یک گفتگو یا جلب توجه شنونده برای آنکه پیام را متوجه شود، به کار می‌رود (شمیسا، 1383: 111).

در بیت زیر شاعر عشق را به دریایی مانند کرده که کرانۀ آن مشخص نیست و با استفهام انکاری انسان را از شنا در آن برحذر داشته است:

عشق دریایی است کرانه ناپدید

 

کی توان کردن شنا ای هوشمند؟

تضاد: در تضاد با آوردن دو کلمه با معنی متضاد است به روشنگری سخن و زیبایی و لطافت آن افزوده می‌شود. تضاد قدرت تداعی دارد، ازاین‌رو تلاش ذهنی را در پی خواهد داشت (ابراهیمی، 1391: 129).  

تضاد در بیت زیر به گسترش و درک معنا افزوده است:

 که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل

 

نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست          

تصدیر: از آرایه‌های به‌کاررفته در اشعار رابعه قزداری است. در بدایع الافکار آمده: «رد العَجُز علی الصدر از صنایع مرغوب و بدایع مطلوب است، و انواع او منحصر است در دو قسم: متصادر و معاد. اما متصادر آن باشد که در صدر سخن یا در حشو مصراع اول لفظی بیارند که در عجز همان لفظ، یا قریب به همان باز آورده شود و این قسم را به جهت آن متصادر گفتند که تصادر در لغت طلب صدارت کردن است و چون در این قسم، الفاظ مردده در صدر بیت، یا در حشو مصراع صدر واقع است، این را متصادر گفتند (واعظ کاشفی، 1369: 99). نمونه‌ای از ردّ العجز علی الصدر:

ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبــــــول دارم

 

 که هــــرگـــز سود نکند کس به معشوق ستمگـر بر

ارسال‌المثل: هرگاه شاعر یا نویسنده در سخن خود از ضرب‌المثلی استفاده کند، یا بخشی از سخن او آن قدر معروف باشد که به‌عنوان ضرب‌المثل به کار رود؛ آن بخش از کلام دارای آرایۀ ارسال‌المثل یا به‌اختصار مثل است. «آوردن مطلبی حکیمانه در شعر که نتیجۀ آن باعث آرایش کلام و تقویت بنیۀ سخن شود» (همایی، 1367: 229). گفتاری کوتاه و شایع که به دلیل ایجازِ کلام و غنی بودن مفهوم آن، با استقبال عامه مواجه می‌شود و مردم در گفتگوها، مجادله‌ها و اندرزهایشان از آن استفاده ‌می‌کنند. نمونه‌ای از آن در شعر رابعه:

مدار ای بنت کعب اندوه که یار از تو جـدا ماند

 

رســـن گــــرچه دراز آید گـــذر دارد به چنبر بر

اشاره به ضرب‌المثل «گذر طناب دراز باز هم به گره می‌خورد».

ایهام: «این صنعت ادقّ صنایع و الطف بدایع است، ... در اصطلاح عبارت از آن است که شاعر لفظی به دو معنی، یا زیادت استعمال کند که یکی از آن معانی ظاهر باشد و دیگری خفی، و ذهن مستمع بعد از اصغای کلام، به معنی ظاهر و قریب متوجه گردد و مراد متکلم معنی خفی و غریب باشد» (واعظ کاشفی، 1369: 109). نمونه‌ای از این صنعت در شعر رابعه:

 ز هر خاکی که بوی عشق برخاست                

 

یقین دان تربــت لیلـــی در آن جاست         

«خاکی» علاوه بر اینکه مفهوم خاک و زمین را می‌دهد، اشاره‌ای هم به بشرِ سرشته از خاک دارد.

رابعه در قطعه‌ای دعایی بیان می‌دارد:

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی

 

 بر یکی سنگین دلی نامهربان چون خویشتن
چون به هجر اندر بپیچی، پس بدانی قدر من

تأثیرپذیری از اشعار رابعه

فردوسی در سرودن این بیت:

 ندانم که عاشق گل آمد، ار ابر               

 

کـــه از ابر خیزد خروش هژبر

گویا از رابعه الهام گرفته و بر این بیت او نظری داشته است:

اگر دیوانه ابر آمد، چـــــــرا پس                                         

 

کند عرضه صبوحی جام زر باد؟

عطار از زبان رابعه بیتی را روایت می‌کند که با مطلع این شعر معروف او دمساز است:

الا ای باد شبگــــــیر ی، پیام مـــن به دلبر، بر

 

بگو آن شاه خوبان را که دل با جان برابر

رابعه در یک دوبیتی می‌گوید:

الا ای باد شبگــــیری گذر کن
بگــــو کز تشنگی خوابم ببردی                          

 

ز من آن ترک یغما را خبر کن
ببردی آبم و خونم بخوردی

هم‌چنین بیت:

تو چون ماهی و من ماهی، همی‌سوزم به تابه بر

 

غــم عشقت نه بس باشد، جفا بنهادی از بربر   

یادآور تمثیلی است در «حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او» از عطار:

علی الجمله ز دست رنج و تیمار

 

  چنان ماهی به سالی گشت بیمار

 هم‌چنین می‌توان گفت که طرح و مضمون این ابیات عطار نیز مقتبس از رابعه بوده است:

نگه کردند بر دیوار ، آن روز
نگارا بی تو چشمم چشمه‌سار است
ز مژگانم به سیلابی سپردی
                 

 

نوشته بود این شعر جگر سوز
همه رویم به خون دل ، نگار است
غلط کردم همه آبم ببردی
                       (عطار، 1387: 371)

بحث و نتیجه‌گیری

از رابعه هفت غزل، چهار دوبیتی، و دو تک‌بیت باقی مانده که در مجموع پنجاه و پنج بیت می‌شود. با مطالعۀ اشعار رابعه قزداری آشکار شد که این شاعر با تسلطی که بر تصویرسازی‌ و آرایه‌های ادبی داشته اثر خود را به انواع آرایه‌ها زینت بخشیده در حالی که سخنش را از تکلف و تصنع دور داشته است. بیشتر اشعار باقی‌مانده از رابعه در قالب غزل است که با به‌کارگیری آرایه‌های لفظی و معنوی آن را موسیقایی‌تر و زیباتر نموده است. وجود آرایه‌های ادبی بدون تکلف نشان از ذوق و هنر شاعر و تسلط او بر فنون ادبی دارد.

صنایع تلمیح، مراعات نظیر، تشبیه،... در اشعارش مشهود است. اشعار رابعه از نظر درون‌مایه و پیام مطابق با دیگر اشعار آن دوره است و مانند بسیاری از سروده‌های سبک خراسانی از اصطلاحات نجومی و طبی و لغت‌های مهجور خالی است. بسامد لغات عربی بسیار اندک است. اشعار رابعه علاوه بر سادگی و روانی، متضمن لطافت و سوز عشق و شیفتگی است. وزن‌های به‌کاررفته بسیار مطبوع‌‌اند.  

 

[1]. Alexander Gottlieb Baumgarten

[2]. G. T. Fechner

ابراهیمی شهرآباد ، رقیه و یوسفی، محمدرضا. (1391). «تضاد و انواع آن در زبان فارسی». فنون ادبی، س 4، ش 2 (پیاپی 7): 129 –156.
اشرف‌زاده، رضا. (1382). ح‍ک‍ای‍ت‌ راب‍ع‍ه‌: ش‍رح‌ اح‍وال‌ و اش‍ع‍ار و ق‍ص‍ه‌ ع‍ش‍ق‌ او با ب‍ک‍تاش‌ از «ال‍ه‍ی‌ن‍امه‌ ع‍طار». تهران: اساطیر.
ایران‌زاده، نعمت‌الله، و زمانی، محمدمهدی. (1397). «تحلیل حوزه‌های معنایی: رهیافتی در سبک‌شناسی». سبک‌شناسی نظم  و نثر (بهار ادب)، س 11، ش 1 (پیاپی 39): 59 – 77.
بی‌زار گیتی، آزاده. (1383). «مؤلف مقتول، نگاهی به رابعه بنت کعب». در فصل زنان، به کوشش نوشین احمدی خراسانی و دیگران. تهران: روشنگران و مطالعات زنان.
ترابی، سیّدمحمد. (1382)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران: از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هفتم. تهران: ققنوس.
زمانی، محمدمهدی، و ایران‌زاده، نعمت‌الله. (1394). «تحلیل حوزه‌های معنایی اشعار باقی‌مانده از رابعه بنت کعب قزداری». زبان و ادبیات فارسی (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی)، س 23، ش 78: 7 – 28.  
ساجدی، علی. (1385). آرایه‌های ادبی (بدیع). مشهد: انتشارات110.
سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن. (1363). الاتقان فی علوم القرآن. ترجمه سیدمهدی حائری قزوینی، تهران: امیرکبیر.
شمس‌الدین قیس رازی. (1360). المعجم فی معاییر الاشعار العجم. به تصحیح محمد قزوینی. تهران: زوّار.
شمیسا، سیروس. (1383). معانی. تهران: میترا.
صبا ، محمدمظفر. (1343). تذکره روز روشن. به کوشش محمدحسین رکن‌زاده آدمیت. تهران: رازی.
صفا ، ذبیح‌الله. (1368). تاریخ ادبیات در ایران. تهران: فردوس.
طهوری، محمدناصر. (1375). شعله بلخ: سرگذشت شورانگیز رابعه بلخی. تهران: اهل قلم.
عطار نیشابوری، فریدالدین. (1387).  الهی‌نامه. به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: توس.
عوفی، محمد. (1361). لباب الالباب، به کوشش محمد عباسی. تهران: فخر رازی.
کلینی، محمدبن یعقوب. (1398). اصول کافی. ترجمه سیدعلی مرتضوی. تهران: سرور.
نفیسی ، سعید. (1317). «رابعه دخترکعب»،  ایران امروز، ش 1: 42-45.
واعظ کاشفی سبزواری، حسین. (1369). بدایع‌الافکار فی صنایع الاشعار. ویراسته میرجلال‌الدین کزّازی. تهران: مرکز.
هدایت، رضاقلی. (1339). مجمع الفصحا. به کوشش مظاهر مصفا. تهران: امیرکبیر.
همایی، جلال‌الدین. (1367). فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: هما.