نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکترای گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، واحد خلخال، دانشگاه آزاد اسلامی، خلخال، ایران

2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد پارس‌آباد مغان، دانشگاه آزاد اسلامی، پارس‌آباد مغان، ایران

3 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد پارس‌آباد مغان، دانشگاه آزاد اسلامی، پارس‌آباد مغان، ایران.

4 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد اردبیل، دانشگاه آزاد اسلامی، اردبیل، ایران

چکیده

تجارب زنان و تفاوت آن با تجارب مردان، زمینه‌­ساز شکل­گیری رویکردهای مختلفی در زمینۀ پیوند زبان و جنسیت شده است. زنان و مردان در کارگرفتِ برخی ویژگی­‌های زبانی گرایش‌­های متفاوتی دارند و همین امر سبب تفاوت زبان آنان با یکدیگر می­‌شود. در این پژوهش سعی می­شود به شیوۀ توصیفی – تحلیلی به این پرسش اصلی پاسخ داد که در ساختار روایی رمان­های فریبا وفی تفاوت میان زبان زنان و مردان در قالب شاخص­های مدّنظر سارا میلز در سطح واژگان، جملات و گفتمان، چگونه نمود یافته‌­اند؟ یافته­‌ها حاکی از آن است که در بافت متنی این رمان­ها، زبان زنان در هر سه سطح، مطابق با پیش­‌بینی‌­های مدّنظر سارا میلز است. ازآنجاکه نویسنده، زنی است که دربارۀ زنان می‌­نویسد، بسامد استفاده از واژگان مخصوص زنان در نوشتار وی فراوان است، هم‌چنین استفاده از تصویرگری دقیق، جزئی‌نگری، بهره­‌گیری از واژگان جنسیتی، رنگ­واژه­ها، سوگندواژه­ها، واژگان عاطفی و مانند این‌ها. زن­های این رمان­‌ها از تردیدنماها، تشدیدکننده‌ها و تقریب‌نماهای بیشتری استفاده کرده‌اند و با پرهیز از به‌کارگیری دُشواژه‌­ها و استفاده از درخواست‌های غیرمستقیم، زبانی مؤدبانه را برای گفت­‌وگوهای خویش برگزیده­‌اند. بسامد قابل توجه جملات کوتاه، استفاده از نشانه‌های فرازبانی سه‌نقطه، توصیفی، ناتمام، محافظه­‌کارانه و مشارکت­‌گرا با مؤلفه­‌های مدّنظر سارا میلز همخوانی دارد. در سطح گفتمان نیز تعدد شخصیت­‌های زن، زاویۀ دید سوم شخص، متن روایی و راویگری نویسنده، اشاره به پیشینۀ خانوادگی، جایگاه اجتماعی زنان، اشاره به بحران‌های عاطفی و هویتی در زندگی زنان دیده شد. بسامد قابل‌توجه حضور شخصیت‌­های زن در جریان پیشبرد روایات، نوستالژی، آداب و رسوم و خرافات، امید و انتظار از نمودهای مؤلفه­‌های مورد بحث به شمار می­‌روند.

کلیدواژه‌ها

. مقدمه

اثر ادبی محصول ذهنیت، زبان و جهان هنرمند است و تأثیر "جنسیت" بر آن نخست با دو عامل اصلی ارتباط دارد. از یک‌سو، تفاوت ذاتی بین زن و مرد در ایجاد تفاوت‌های ذهنی، رفتاری، اندیشگانی و زبانی (به‌منزلۀ ابتدایی‏ترین عامل تفاوت بر ادبیات) تأثیرگذار است و از سوی دیگر، تفاوت جنسیتی که بر‌ساختۀ جامعه و فرهنگ است سبب تبعیض، نابرابری و تسلط مردان بر زنان می‌شود. مجموعۀ این تفاوت‌ها به خلق دنیای ذهنی، جهان‌بینی، تجربه، تفکر، نگاه، زبان و نوشتار متفاوت زنان و مردان انجامیده و بازتاب تفاوت‌ها در آثار ادبی در سطح پاره‌ای از شکل‌های زبانی، سبک، مضمون، درون‌مایه و نوع بیانِ متفاوت خود را آشکار کرده است. با بررسی هر زبان درمی­یابیم که آن زبان یکدست و یکنواخت نیست؛ یعنی بین سخن­گویان آن زبان از نظر تلفظ، واژگان و در مقیاس محدودتر از نظر دستور زبان تفاوت‌هایی وجود دارد. برخی از این تفاوت­ها فردی هستند، اما برخی دیگر جنبۀ گروهی دارند. این تفاوت­های جمعی که منجر به جداشدن گروهی از گویشوران یک زبان از بقیه می­شود، معمولاً به عوامل غیرزبانی نظیر منطقۀ جغرافیایی، سن، جنسیت، میزان تحصیلات، طبقۀ اجتماعی، مذهب، شغل و مانند این‌ها بستگی دارد.

در رمان تفاوت کاربرد زبان که منجر به تفاوت­های سبکی میان رمان­نویسان زن و مرد شده، دیده می‌شود. این امر از یک سو ناشی از تفاوت در سطح تجارب شخصی و اجتماعی این افراد است و از سوی دیگر از تفاوت جنسیتی و جهان­بینی این نویسندگان نشئت می­گیرد.

فریبا وفی در آثار خود به توصیف زن، جایگاه او در جامعه و نگرش وی به هویت خویش پرداخته است. شخصیت‌هایی که معرفی می­کند، گاه در صحنۀ جامعه تسلط خود را از دست می­دهند و هویت خدشه­دارشدۀ خود را به نمایش می­گذارند. مهم‌ترین دغدغۀ وفی در رمان‌هایش هویت است. فریبا وفی در رمان­هایش به‌ویژه پرندۀ من و رؤیای تبت، از زنانی سخن می­گوید که به معنایی روشن از خود و دیگران دست نیافته­اند؛ زنانی که معمولاً با بدبینی به اطراف می­نگرند.

انتظارات جامعه از زنان و مردان در حوزه­های مختلف، موجب بروز رفتار اجتماعی متفاوت آن‌ها می‌شود و روی رفتار زبانی آن­ها نیز تأثیرگذار است. ازاین‌رو جنسیت به‌عنوان عامل غیرزبانی در گویشوران زن و مرد، تفاوت‌های زبانی گسترده‌ای پدید می‌آورد که در سه سطح واژگان، جملات و گفتمان، قابل‌بررسی است. ازآنجاکه زبان رفتاری اجتماعی است، با بافت اجتماعی گویشور همبستگی دارد و نمی­توان آن را از بافت اجتماعیِ آن جدا کرد؛ هرگونه تغییر و تحول در بافت اجتماعی، سبب تغییر و دگرگونی در رفتار زبانی می­شود. اهمیت اصلی این­گونه مطالعات، توجه به رابطۀ میان "زبان" و "جنسیت" است.

با شکل‌گیری جنبش فمینیستی در دورۀ معاصر، تحول شگرفی در مطالعات زبان‌شناسی اجتماعی پدید آمد. نظریه‌پردازان حوزۀ فمینیسم براین باورند که ساختار و محتوای متون بر اساس جنسیت نویسنده، متفاوت است و جنسیت بر چگونگی محتوا و مضمون متن تأثیر می‌گذارد. ازآنجاکه در آثار نویسندگان مرد به زنان نقش فرعی داده می‌شود و تجربۀ آن‌ها کم‌اهمیت قلمداد می‌گردد؛ نویسندگان زن معتقدند که به دلیل داشتن امتیازات بیولوژیکی بهتر می‌توانند معنی ویژه‌ای از تجارب زنانۀ خود را بهتر از ادبیات مردانه به خواننده القا کنند. با توجه به اهمیت نوع ادبیِ رمان و به­طورخاص "رمان‌های زنان" ضرورت مطالعۀ شاخص‌های زبانی در ارتباط با مقولۀ جنسیت در این نوع ادبی می­تواند در مسیر مطالعات سبک‌شناسی ادبی آثار زنان راهگشا و مؤثر باشد. پژوهش‌های متعدد در حوزۀ زبان نشان از تفاوت زبانِ زنان با زبان مردان دارد و مبیّن آن است که زنان در مکالمات خود زبانی با ساختاری کهنه‌تر و مؤدبانه‌تر را به کار می‌برند و در بیان واژه‌ها، از واج‌های معیار بیشتر بهره می‌گیرند. پژوهش حاضر به شیوۀ توصیفی – تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه­ای تلاش می­کند به این پرسش اصلی پاسخ دهد که «انواع مؤلفه­های سبک زنانه در "زبان شخصیت­های داستانیِ زن" در رمان­های فریبا وفی در سه سطح گفتمان، واژگان و جملات تا چه اندازه با مؤلفه­های مدّنظر سارا میلز [1]همخوانی دارند؟»

  1. پیشینۀ پژوهش

تاکنون پژوهشی با تمرکز بر ویژگی‌های رمان‌های فریبا وفی بر مبنای رویکرد سارا میلز انجام نشده است. در این بخش به برخی پژوهش­های مرتبط با سبک و نوشتار زنانه اشاره می­شود.

تلخابی و مهری (1393) در مقالۀ «بررسی رمان پرندۀ من از منظر سبک­شناسی انتقادی» تلاش می­کنند نشان دهند که برای کشف گفتمان مسلط و ایدئولوژی حاکم بر رمان پرندۀ من چگونه می­توان از سبک­شناسی انتقادی بهره برد. در این مقاله بر پایۀ اصول سبک­شناسی انتقادی، بر رمان در کلان‌لایه­های روایی و متنی با تجزیه‌وتحلیل کانون­سازی، میزان تداوم کانون­سازی، جنبه­های کانون‌سازی و نیز خردلایه­های واژگانی، نحوی، بلاغی و غیره در ارتباط با لایۀ بیرونی آن (بافت موقعیتی متن) توجه شده است. نتایج حاکی از آن است که با بررسی لایه­ای رمان پرندۀ من، گفتمان مسلط و ایدئولوژی حاکم بر رمان راحت­تر در دسترس قرار می­گیرد و از این رهگذر بهتر می­توان به عمق اثر و به تبع آن اندیشه‌های نویسنده دست یافت. پرندۀ من با پرداختن به مسائل زنان، تنگناهای زیستی آنان در ابعاد مختلف را به نمایش می­گذارد و راهکارهایی برای فرار از تسلط نظام مردسالارانه پیشنهاد می­کند؛ اگرچه بر این تسلط اذعان دارد، اما تن به تسلیم نمی‌سپارد.

تلخابی و عقدایی (1393) در «لایه­های قابل‌تأمل رمان ماه کامل می­شود اثر فریبا وفی از منظر سبک‌شناسی انتقادی» بیان می­کنند که یکی از مؤلفه­های مهم و معنادار در این رمان تقابل است. ویژگی­های سبکی متن نظیر تقابل شخصیت­ها، برجستگی قطب منفی، عدم‌قطعیت کلام راوی، و طنزهای موجود در روایت رمان نشان­دهندۀ ایدئولوژی پنهان متن است که عبارت است از "وجود خلأ در زندگی و احساس سردرگمی راوی و درنتیجه بی­ثباتی هویتی" که منجر به نیافتنِ جایگاه مستقل برای راوی در جامعه به‌عنوان زنی مجرد می­شود.

قاسم­زاده و علی­اکبری (1395) در مقالۀ«مؤلفه­های نوشتار زنانه در رمان سرخی تو از من» به شیوۀ توصیفی - تحلیلی مبتنی بر مؤلفه‌های نقد فمینیستی تلاش کرده‌اند به واکاوی عناصر نوشتار زنانه بپردازند. این رمان مدرنیستی به شیوه‌ای ساختارشکنانه در پی ایجاد تردید در تقابل دوگانۀ مرد/ زن است؛ و به سبب انعکاس باورها، جهان‌بینی و عواطف زنانه، توجه به حس بیزاری و هراس در زنان، هرزه‌نگاری، اعتراض به نگاه خیره مردانه، برگزیدن جمله‌های کوتاه و ... تلاشی برای رسیدن به سبک نوشتاری زنانه به­شمار می‌آید.

بختیاری و دهقانی (1392) در پژوهشی با عنوان «رابطۀ زبان و جنسیت در رمان معاصر فارسی» شش رمان را بررسی کرده‌اند.

زارعی­فرد و همکاران (1398) در مقالۀ «بررسی بازنمود واژه‌های زنانه در دو منظومۀ ویس و رامین و خسرو و شیرین ازمنظر زبان و جنسیت» بیان می‌دارند که منظومه‌‌های غنایی از مهم‌‌ترین منابع نمود جنسیت در ادبیات کلاسیک فارسی هستند. آن‌ها برای تحلیل زبان و جنسیت منظومه‌های ویس و رامین و خسرو و شیرین را با دو رویکرد عمده به زبان و جنسیت، یعنی تسلط و تفاوت، بررسی کرده­اند تا مشخص شود که کدام رویکرد در دو منظومۀ مذکور از نظر واژگانِ زنانه غالب است.

ایمانی (1392) در پژوهش «بررسی سبک زنانه در رمان کولی کنار آتش منیرو روانی­پور» وجود تفاوت‌های زبانی مرد و زن در زبان فارسی را تأیید می‌کنند.

ثنالاری و رفیعی (1397) در «بررسی ویژگی­های سبک‌های زنانه در کتاب ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد» با بررسی ویژگی‌های داستان‌پردازی زنانه در این رمان، مشخص کرده­اند که نویسنده به نمونه‌هایی از مردستیزی و مهرطلبی قهرمان زن اشاره داشته است. قهرمان زن در مقابل رنج‌ها و بی‌پناهی‌ها، پس از طی دوره‌ای از ناامیدی و افسردگی، خویشتن را قهرمانی می‌یابد که هویت از دست رفته خود را بازمی‌یابد.

  1. مبانی نظری پژوهش
  2. 1. تفاوت­های زیست­شناختی زنان و مردان و شکل گیری گفتمان­های متفاوت

تفاوت در فرایندهای فکری، احساسی، زبانی و دیدگاه کلی زنان و مردان به دلیل تفاوت آن­ها از لحاظ زیست­شناختی است؛ و چون زبان با نگرش­های اجتماعی ارتباط دارد درنتیجه افرادِ با نگرش‌های مختلف کارکردهای زبانی یا گفتمانی متفاوت دارند. نگرش­های متفاوت اجتماعی از تفاوت‌های فرهنگی، سن، جنسیت و تحصیلات ناشی می­شود. با ورود زنان به عرصۀ داستان­نویسی ناظر بر گفتمان جدیدی به نام نوشتار زنانه هستیم. با ظهور "زبان­شناسی فمینیستی و زبان­شناختی جنسیتی" زنان حضوری پررنگ­تر در نویسندگی یافته‌اند و با سخن‌گفتن از مشکلاتشان گفتمان متفاوتی ایجاد کردند. 

همۀ زبان‌شناسان قائل به جداسازی نوشتار زنانه/ مردانه، و بنیان علمی برای آن نیستند. ارائۀ تعریف از شیوۀ نوشتار زنانه امکان‌پذیر نیست و این شیوه هرگز تعریف و کدبندی نمی­شود. از سوی دیگر، برخی سازه­های زبانی در سطوح آوایی، تعابیر و صورت‌های نحوی را زنان بیشتر به کار می­برند و می‌توان گفت به‌نوعی زنانه هستند. نکتۀ مهم این است که میان اثری که به سبک زنانه نوشته شده مثل آثار جلال آل‌احمد، محسن مخملباف، کی‌دومو پاسان، گوستاو فلور، مارسل پروس و ارنست همینگوی و یک اثر زن‌نوشت که زن خالق آن یک است تفاوت وجود دارد. سبک نوشتار زنانه درصدد پس‌گرفتنِ حقوق ضایع‌شدۀ زنان است؛ به عبارتی آثار سبک نوشتار زنانه متعلق به سنت ادبی مؤنث، و داستان­های زن‌نوشت متعلق به سنت ادبی فمینیسم است.

  1. 2. رویکرد سارا میلز و سطوح سه­گانۀ زبان زنانه: گفتمان، جملات و واژگان

منتقدان فمینیست (به‌ویژه فمینیست­های پست­مدرن مانند سارا میلز) نظریاتی دربارۀ ویژگی‌های زبانی در آثار زنان و تفاوت آن با آثار مردان بیان کرده­اند با بیان این مسئله که تفاوت جنسیتی، نژادی، طبقاتی و ... در شیوۀ استفاده از زبان مؤثر است. بحث زبان و جنسیت در ادبیات داستانی حضوری پررنگ دارد؛ زیرا نویسنده برای اینکه بتواند زبانی متناسب با جنسیت شخصیت‌ها به کار برد، باید از ویژگی­های زبانیِ مردان و زنان استفاده کند. حوزه‌های تحقیقاتی سارا میلز را می توان در قالب موارد زیر دسته­بندی کرد:

  • فمینیسم زبا­ن­شناختی: او به بررسی تفاوت‌های زبانی بین زنان و مردان و چگونگی تأثیر این تفاوت‌ها بر قدرت و موقعیت اجتماعی می‌پردازد؛
  • تحلیل گفتمان: میلز با تحلیل گفتمان‌های مختلف، از جمله رسانه‌ها، سیاست و ادبیات، نشان می‌دهد که چگونه زبان برای ساختن معنا، شکل دادن به هویت‌ها و اعمال قدرت استفاده می‌شود؛
  • مقایسه زبان‌های مختلف: او به مقایسه زبان‌های مختلف و بررسی شباهت‌ها و تفاوت‌های آن‌ها از منظر جنسیت، قدرت و فرهنگ می‌پردازد.

سارا میلز در کتاب سبک­شناسی فمینیستی اصطلاح سبک­شناسی فمینیستی را «فشرده­ترین تعبیر برای بررسی و تحلیل موضوع فمینیسم با استفاده از روش­های زبان­شناسی و تجزیه‌وتحلیل زبانی در متون دانسته است. از دیدگاه وی دغدغۀ سبک­شناسی فمینیستی به مسائلی مانند توصیف تبعیض جنسی، کلیشه­های سنتی برای نقش جنسی، بحث از کاهش ارزش فرد بر مبنای جنسیتش، تبعیض علیه زنان و فروداشت آنان در متون محدود نمی­شود؛ بلکه این موضوعات تا آنجا گسترش یافته که عناصر و ساختارهای ادبی مثل استعاره، تصویر، زاویۀ دید، با فرایندهای فعلی لازم و متعدی را در پیوند با مسائل جنسیت بررسی می­کند» (نک، فتوحی، 1390: 185 – 186). در تحلیل زبانی هر اثر اثر ادبی باید به شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شکل‌گرفته در آن اثر توجه کرد. جنسیت در کنار عواملی چون طبقۀ اجتماعی، اعتقادات و ارزش‌ها در خلق آثار ادبی نقش دارد. میلز معتقد است که زنان نویسنده مؤلفه‌های متفاوت زبانی را در ساختار و در محتوای آثار خود به‌کار می‌گیرند و تحلیل زبانی این آثار باید در سطوح واژگان، جملات و تحلیل براساس گفتمان (ارتباط کلمات با یکدیگر در سطوح بالاتر) انجام شود و در تحلیل آثار زنان باید پرسش‌های زیر مطرح شود:

  • از چه واژگانی استفاده شده است و این واژگان چه مفهومی از هویت زنانه را بازتاب می‌دهد؟
  • برخورد مردان و زنان در متن و بازتاب صدای زنانه چگونه است؟
  • عبارات و جملات به‌کاررفته در متن متأثر از جنسیت نویسنده است؟
  • راوی کیست؟
  • زاویۀ دید چگونه است؟
  • متن بر منافع چه کسی تأکید دارد؟
  • از زنان بیشتر استفاده شده است یا مردان؟

با طرح این سؤالات امکان رسیدن به روشی نظام‌مند برای تحلیل زبانی وجود دارد. به نظر میلز آثار فوکو نقش مهمی در کشف طیفی از نظریه‌‌های گوناگون زیر چترِ اصطلاح گفتمان داشته و به همین دلیل اساس کتاب خود را آثار فوکو قرار داده است. «اصطلاح گفتمان ریشه در بطن نظام بزرگ‌تری از آراء نظری کاملاً پرداخت‌شده ندارد، بلکه عنصری در آثار فوکو است» او همچنین گفتمان را پربسامدترین و در عین حال پرتناقض‌ترین واژه‌هایی می‌داند که فوکو در آثار خود به‌کار می‌برد. «در بررسی اصطلاح گفتمان باید گفت که این واژه مترادف با "زبان" نیست. گفتمان را باید نظامی دانست که شیوۀ درک ما را از واقعیت شکل می‌دهد» (میلز، 1393: 12 - 25). سطح گفتمانی یا همان بررسی دیدگاه و اندیشه، بیانگر تجربۀ نویسنده از دنیای خارج و نیز بازتاب دنیای درونی و اندیشه‌های شخصی اوست.

 

  1. بحث و تجزیه‌وتحلیل یافته­های پژوهش

شخصیت­های زن در رمان­های فریبا وفی نمونه­ای از تیپ‌های اجتماعی‌ای هستند که به‌تدریج با طلاق عاطفی در زندگی مواجه می­شوند و این طلاق بر گفتار و کنش‌های آن‌ها تأثیر می‌گذارد. راوی پرندۀ من زنی خانه‌دار با ویژگیِ بارزِ ساکت‌بودن است که در زندگی مشترک زنی منفعل و منزوی است (وفی، 1392: 25). انزوای این شخصیت در داستان به‌وضوح مشخص، و مهم‌ترین نشانۀ آن نداشتن اسم است. او مادر دو فرزند است و فعالیت اجتماعی ندارد. گسترۀ روابط او به کوچکی همان خانه­ای است که در آن زندگی می­کند. او از دوران کودکی تجارب عاطفی خوشایندی ندارد و تصور می­کند که با ازدواج خاطرات کودکی او را رها می­کنند؛ اما بعد از ازدواج هم به آرامش نمی­رسد و این خاطرات همواره در ذهن اوست. وی به جای نوزادی که قرار بوده پسر باشد به دنیا می­آید و تا مدت­ها نقش پسر را برای پدرش بازی می­کند. شیوا شخصیت اصلی رؤیای تبت برخلاف راوی پرندۀ من، زنی است مدرن که در فعالیت­های اجتماعی حضور دارد؛ اما نقطۀ مشترک این دو در زندگی مشترک درونگرایی است.

  1. 1. طبقه­بندی انواع شخصیت­ در ساختار متنی رمان­های فریبا وفی

پیرنگ و ساختار روایی رمان­های فریبا وفی چنین است: شخصیت اصلی به چیزی متعهد می‌شود؛ در اجرای تعهد با مشکل مواجه می­شود: نمی­تواند بین شخصیت و فردیتش و تعهدش سازگاری برقرار کند زیرا یا کسی برایش مشکل­ می‌آفریند یا خودش تغییر می­کند؛ برای حل مشکل به کسی یا چیزی پناه می‌برد؛ یار مناسبی نمی­یابد و شخصیت اصلی به جای اولش بازمی­گردد. اغلب شخصیت­های اصلی زنان جوان و میان‌سال از طبقات اجتماعی متوسط هستند که در خانواده­های "سنتی" تربیت شده­اند؛ برخی شاغل و برخی خانه‌دار. از مشاغل آنان می­توان به نویسندگی، روزنامه‌نگاری، فرهنگی، آرایشگری، و فالگیری اشاره کرد. مردان نیز اغلب جوان و میان‌سال‌اند که نسبت‌به زنان تنوع طبقۀ اجتماعی و شغلی زیادتری دارند. برخی شغل خاصی ندارند و برخی دیگر راننده تاکسی، کارمند، نقاش و امثال این‌ها هستند.

با توجه به اینکه یکی از دغدغه‌های نویسنده بیان تغییرات اجتماعی و گذار از سنت به­ مدرنیته است، برخی شخصیت‌های محوری در این رمان‌ها کهن‌سال هستند، از جمله پدر و مادر شیوا در رؤیای تبت و پدر و مادر راوی در پرندۀ من.        درون­مایۀ اصلی رمان‌های فریبا وفی بازیابی هویت زنانه است؛ ازاین‌رو، وی شخصیت­هایی خلق کرده که مدام در حال تغییر و بهبود جایگاه شخصی و اجتماعی خود هستند. شخصیت­های زن رمان­های وی را می­توان در موارد زیر از هم مجزا کرد:

  • زنانی که شرایط را پذیرفته­اند؛ زنان منفعلی که به‌جای تلاش برای بهبود جایگاه اجتماعی خود را با اوضاع انطباق داده­اند؛
  • زنانی که برای ایجاد تغییر در مسیر زندگی­شان تلاش می­کنند، اما موفق نمی­شوند؛
  • زنانی که آگانه شرایط را به سوی بهتر شدن سوق می­دهند؛
  • زنانی که همگام با تغییر و تحولات جامعه حرکت می­کنند.

شخصیت­های مرد که غالباً به‌عنوان "همسر" یا "پدر" در کنار شخصیت اصلیِ زن حضور دارند نیز در طبقه­­های مختلفی قرار می­گیرند:

  • مردان کهن‌سال و سنتی که توانایی انطباق با جامعۀ مدرن را ندارند؛
  • مردان میان‌سالی که دیدگاه­های سیاسی و فرهنگی خاص خود را دارند؛ اما در زندگی پایبند به قواعد خشک سنتی هستند؛
  • مردان میانسالی که همسو با تغییر اوضاع در صدد انطباق خود با شرایط جدید هستند.
  1. 2. بررسی مؤلفه­های "سطح واژگان" در ساختار روایی پرندۀ من و رؤیای تبت

واژگان به‌کاررفته در هر اثر شاخصی مهم برای بررسی سبک آن اثر است. در این دو رمان تفاوت واژگان به‌کاررفته توسط مردان و زنان واضح است. زنان واژگانی را به کار برده‌اند که با شخصیت آن­ها ارتباط دارد برای مثال، برخی صفات، قیدها، دشنام­های زنانه، ضمایر خاص و واژگانی که به زیورآلات زنانه می­پردازند، هم‌چنین واژه­های مربوط به وسایل منزل، لباس­های زنانه و فیزولوژی بدن زنان. همنشینی این واژگان با شخصیت زنان نوشته را به سوی سبک زنانه می­برد (میلز، 1393: 128 – 129).   

زبان دائماً در حال تغییر است و ممکن است تعاریف و کاربرد واژگان زنانه نیز به سرعت تغییر کند. تجربه‌های زنان بسیار متنوع هستند و نمی‌توان همه آن‌ها را در قالب یک دسته بندی واحد قرار داد. اهمیت بررسی واژگان زنانه در رویکرد سارا میلز از چند منظر قابل بررسی است. نخست با بررسی این واژگان آگاهی از "نابرابری‌های جنسیتی" حاصل می­شود. از سوی دیگر "تغییر گفتمان جنسیتی" با شناسایی و به چالش­کشیدن واژگان زنانه‌ای که کلیشه‌ها و تعصبات جنسیتی را تقویت می‌کنند، مشخص می­شود. "تقویت هویت زنانه" نیز یکی دیگر از نتایج این بررسی است. "ویژگی‌های واژگان زنانه" از نظر میلز در موارد زیر خلاصه می­شود:

  • وابستگی به تجربه‌های زنانه: این واژگان اغلب از تجربه‌های منحصر به فرد زنان، مانند بارداری، زایمان، روابط بین فردی و نقش‌های اجتماعی زنان نشأت می‌گیرند؛
  • انعکاس ارزش‌ها و باورهای فرهنگی: واژگان زنانه اغلب ارزش‌ها و باورهای فرهنگی دربارۀ زنان را منعکس می‌کنند. این ارزش‌ها ممکن است مثبت، منفی یا حتی کلیشه‌ای باشند؛
  • تفاوت با واژگان مردانه: واژگان زنانه معمولاً با واژگان مردانه تفاوت‌هایی دارند. این تفاوت‌ها ممکن است در معنای لغوی، بار عاطفی و کاربرد واژگان باشد؛
  • تغییرپذیری در طول زمان و مکان: واژگان زنانه در طول زمان و مکان تغییر می‌کنند و تحت تأثیر عوامل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار می‌گیرند (نک، نجفی­عرب و بهمنی­مطلق، 1393: 125 – 127).

نمودار 1. مؤلفه­های سطح "واژگانی" در گفتار شخصیت­های داستانی زن در پرندۀ من و رؤیای تبت

 

نمودار 2. مؤلفه­های سطح واژگانی در "گفتار" شخصیت­های داستانی مرد در پرندۀ من و رؤیای تبت

 

  1. 2. 1. دشواژ‌ها
  2. 2. 1. 1. نمونه‌هایی از دشواژه­های غیررکیک

شعله:

- جاوید بلند شد. از کنارم رد شد و به شانه­ام زد: «عاقل باش دختر». رفت که بخوابد. ناله کردم که مرده‌شور عقلتان را ببرد. عقل­کذایی­تان به چه کار من می­آید؟ اصلاً به چه کار خودتان می­آید؟ فقط حفظتان کرده است. آن هم ظاهرتان را. مثل قانون حمایت از محیط­زیست کاری کرده است که در یک جای امن بمانید (رویای تبت: 11).

- توی دلم گفتم مرده‌شور ریختش را ببرند. مامان می­گوید: چرا این دختر شوهر نمی­کند؟ دارد فرصت­های خوبش را از دست می­دهد (همان:130).

شعله:

- گفتم واقعاً چقدر خرم. دستم را گرفت و گفت: تو خر نیستی، من خرم که می­میرم برای توی خر» (41)

- نصف‌شب با زنگ تلفن از خواب می­پریدم. گوشی را برمی­داشتم جوابی نبود. می­گفتم: «لالی؟» (63)

- «این وقت شب چرا بیدارم می­کنی میمون؟» (62).

- «اگر مهرداد بود می­گفتم بی­ادب است. بی­شعور است و موش را پرت می­کردم توی ماشینش» (86).

شیوا:

- گفتی: همیشه خواسته­ام الگوی دیگران باشم. کارم هنوز به آنجا نکشیده که از یک زن عامی جلف چیز یاد بگیرم. حالا چرا جلف؟ (23).

ایران­خانم:

- صدای ایران از پایین آمد که پرسید آنجا چه غلطی می­کند؟ بعد گفت که می­رود سری به خانۀ همسایه بزند. فروغ و ایران با هم کنار می­آمدند. هر دو ددری بودند و با هم کنار می­آمدند (31).

- به مژه­هایم گفتم اشک­هایم را همانجا توی چشم­هایم نگه دارند، مبادا که بریزند آن هم میان این همه آدم. مژه­ها نتوانستند و اشک­ها همه ریختند روی صورتم. بلند گفتم مرده‌شورتان را ببرد (48).

  1. 2. 1. 2. نمونه‌هایی دشواژه­های رکیک

آقاجان:

  • و یک روز به بهانه­ای پیش پدر فروغ می­رود و بعداز صغری‌کبری‌چیدن حرف دلش را می­زند: این زن تمکین نمی­کند. پدر فروغ می­گوید: گه می­خورد (59).
  • ایران و جاوید پدرشان را می­بینند که با زیرپیراهن رکابی و زیرشلواری از اتاق بیرون می­آید و می­افتد به جانش: «هرزه، من یک زن هرزه به خانه آورده­ام» (60).

 

  1. 2. 2. استفادۀ مکرر از "تردیدنماها" یا "تعدیل‌کننده‌ها"

تردیدنماها واژگانی هستند که احساس عدم اطمینان و درنگ گوینده را به مخاطب القا می­کند و گوینده با استفاده از این واژگان از اظهارنظرهای قطعی می­پرهیزد.

شعله:

- نمی­دانم چرا به خانۀ شما آمده بودم. باید جایی می­رفتم که غصه­ام در آنجا اهمیت داشت و با آن این فاصلۀ غریب را احساس نمی‌کردم (20).

  1. 2. 3. استفاده از "تشدید‌کننده‌ها" و ابزارهای بیان عدم‌قطعیت در زبان

تشدیدکننده‌ها عباراتی مانند فقط، حتماً، خیلی، حقیقتاً، صددرصد، صدبار و غیره هستند که شدت و تأکید را به گفتار می‌افزایند (رک: نجفی‌عرب و بهمنی‌مطلق، 132:1393)

- سرت را بلند کردی و بلند گفتی: مامان سواد نداشت. مامان همیشه درگیر شوهرش بود. من نیستم.  گفتم: زن­های سادۀ اهل زندگی بهتر از این تحصیل‌کرده‌های وسواسی بچه بزرگ می‌کنند؟ هیچ هم اینطور نیست. مگر ما خوب بزرگ شده­ایم؟ سراپا عقده و مرض (106).

  1. 2. 4. کاربرد "رنگ­واژه­ها" و تمایز دقیق میان "رنگ­ها"

تفاوت کاربردِ رنگ‌واژه‌ها از تمایزهای گفتار زنان و مردان است. رنگ‌هایی که نویسندگان مرد در متون خود به کار می‌برند معمولاً رنگ‌های اصلی‌اند؛ ولی زنان به طیف گسترده‌ای از رنگ‌ها توجه نشان می‌دهند و در نامیدن رنگ‌ها به جزئیات بیشتری توجه دارند.

شعله:

- از موکت زرشکی حاشیه­داری که با گیره­های قدیمی به پله­ها چسبیده بود خوشم می‌آمد (67).

- چادر روی دوشش افتاده بود و گردن سفید عرق‌کرده­اش از آن بالا معلوم بود. نورِ قرمزِ آفتاب پوستش را سرخابی کرده بود (32).

  1. 2. 4. کاربرد "تقریب­نماها" یا "صفات تقریبی"

زنان بیشتر از مردان از این قیدها استفاده می­کنند؛ زیرا زنان به دلیل جایگاه اجتماعی‌شان، معمولاً از سخن گفتن و جواب دادن قاطعانه می­پرهیزند.

  1. 2. 5. کاربرد واژگان عاطفی

 در گفتار زنانه همواره اصطلاحات و واژگان خاصی به کار می‌رود که عمدتاً مربوط به زندگی زنان و جهان فکری و عاطفی آنان است؛ واژگانی مربوط به مسائل روزمره، عشق‌ورزی و مانند این‌ها.

- من لباس محلی بلندی پوشیدم و در همان حالت ایستاده، مانده بودم مثل عروسک­هایی که توی شیشۀ استوانه­ای در نمایشگاه­های محلی می­گذارند. با دست­های باز و نگاه مات (1).

- ابلوموفی که این دفعه زن بود و موهای بلند فرفری داشت و با هر تکانی که می­خورد النگوهایش جرینگ جرینگ صدا می­کرد. به دست‌هایش کرم می­زد و خال­های ریز و گوشتی دور گردن عرق­کرده‌اش را با نخ قرقره محکم می­بست (14).

شعله:

- خونسردی­ات دیوانه‌کننده بود. جایی‌که همه نچ­نچ می­کردند و پشت دستشان می­زدند و بمیرم­بمیرم می‌گفتند یا حتی اشک به چشمشان می­آمد تو مثل مأمور مرگ بی­تفاوت بودی (105).

- مامان ژاکتی را که برایش می­خریدم تنش می­کرد و می­گفت: اگر مُردم و قسمت نشد بپوشم بدهید به دخترهای اعظم. می‌گفتم: خدا نکند (105).

  1. 2 .6. کاربرد واژگان جنسیتی (صریح، ضمنی)

واژگان را از نظر جنسیتی می‌توان به دو نوع مردانه و زنانه و هرکدام را به دو گونۀ صریح و ضمنی تقسیم نمود (پاک­نهاد جبروتی، 1381: 55). دلالت­های صریح زنانه مانند: زن، دختر، خواهر، خانم، مادر، مادربزرگ؛ و واژه­های ضمنی زنانه مانند: سرکار، دامن، روسری و چادر و مانند این‌ها.

شعله و شیوا:

- ولی بزکش را کرده بود. طلاهایش هم گردنش بود و مثل یک زائو تکیه داده بود. شیوا هم مثل کلفت­های رنگ­پریده ایستاده بود بالای سرش. گفتم چی شده؟ چیزی نگفت. گفتم: حواست به این جاوید باشد. خیلی کم به خانه می­آید. نکند سرش به جایی گرم است. چنان به من توپید که ترسیدم. گفت: اصلاً به جاوید می‌آید که این‌کاره باشد؟ از آن مردهای زن‌دوست نیست. وقتی بچه بود مادرش او را می‌برد حمام (102).

  1. 2. 7. تصویرگری و توجه به جزئیات در توصیف جهان پیرامون

معمولاً مردان فقط دربارۀ سیاست و مسائل کاری و اجتماعی وارد جزئیات می‌شوند، اما توصیف اشخاص و وسایل برایشان چندان اهمیت ندارد. در نوشتار زنانه علاوه بر تأکید بر جزئیات، گاه توصیفاتی می‌آیند که احتمال گفتن آن­ها از زبان یک مرد خیلی کم است. این توصیفات معمولاً برگرفته از عناصر خانگی و دنیای مربوط به زن هستند.

- ابلوموفی که این‌دفعه زن بود و موهای بلند فرفری داشت و با هر تکانی که می­خورد النگوهایش جرینگ جرینگ صدا می­کرد. به دست‌هایش کرم می­زد و خال­های ریز و گوشتی دور گردن عرق­کرده‌اش را با نخ قرقره محکم می­بست (14).

  1. 2. 8. کاربرد سوگندواژه­ها و ادات سوگند

زنان بیشتر از مردان سوگند می­خورند. سوگندواژه‌ها می‌تواند هم شامل مقدسات دینی باشد مانند به خدا، امام حسین(ع)؛ و هم چیزهای باارزش و مهم زندگی فرد.

شیوا:

- مامان زیرلبی گفت: آره والله (73).

- مامان می­گفت: والله آدم می­ترسد یک کلمه حرف بزند (13). 

 

 

  1. 2. 9. کاربرد واژگان مبهم و غیرصریح

در تعریف دستورشناسان اسم مبهم آن است که در معنیِ آن نوعی ابهام دیده شود مانند «کس، کسی، هیچ‌کدام، هیچ‌یک، قدری، کمی و غیره » (فرشیدورد، 1388: 243).

- ولی همیشه یادش می­ماند. ظاهرش چیزی را نشان نمی­دهد؛ ولی همه چیز را می­داند (107).

- گفتم: زن­های سادۀ اهل زندگی بهتر از این تحصیل‌کرده‌های وسواسی بچه بزرگ می‌کنند. هیچ هم اینطور نیست. مگر ما خوب بزرگ شده­ایم؟ سراپا عقده و مرض (106).

4 . 2. 10. کاربرد اصوات و شبه­جملات

- مامان این داستان را شنید و نچ­نچ کرد. از جاوید این رفتار با مادرش بعید است و آنقدر نچ­نچ­اش را ادامه داد که تو اخم کردی و گفتی: فروغ مادر جاوید نیست (17).

شعله:

- دالان تاریک بود. لخ­لخ دمپایی­ها را شنیدم که جاوید پوشیده بود و به طرفم می­آمد (6).

  1. 3. طبقه­بندی مؤلفه­های سطح "جملات" در زبان شخصیت­ها در پرندۀ من و رؤیای تبت

نحوِ منظم جملات نشان از ذهن نظام­مند دارد. ذهن شخصیت­های رمان نظام­مند نیست پس نحو جملات پریشان است. کوتاهی جملات روایت را شتاب می­دهد و تسهیل‌کنندۀ جریان سیال ذهن است؛ نوعی تحرک و پویایی را القا می­کند که در تصویر و توصیف روی می­دهد و آهنگی شتابان به متن می­بخشد. جملات کوتاه و منقطع هیجانی‌بودن فضا را نشان می­دهند که حالات عاطفی و روحی افراد را در خود جای می­دهد.

 

 

 

نمودار 3. مؤلفه­های سطح "جملات" در گفتار شخصیت­های داستانی زن در پرندۀ من و رؤیای تبت

 

نمودار 4. مؤلفه­های سطح "جملات" در گفتار شخصیت­های داستانی مرد در پرندۀ من و رؤیای تبت

 

  1. 3. 1. کاربرد جملات پرسشی (عادی، ضمیمه­ای)

زبان‌شناسان معتقدند پرسشگری در گروه زنان عموماً با جمله‌های کوتاه پرسشی (مگه نه؟ این‌طور نیست؟) ساخته می‌شود. هنگامی‌که در مسیر مکالمه تکرار شود، بیش‌تر از کسب اطلاعات از مخاطب، به منظور ایجاد ارتباط با مخاطب است و نوعی فضای مشارکت را فراهم می‌آورد.

- با دلخوری گفتم: این چه رابطه­ای است؟ اسمش چیست؟ نمی­دانم ... گفتم باید اسمی داشته باشد (87).

- یلدا با شیطنت پرسید: مامان بزرگ بو برد؟گفتی آن روزها لازم نبود بو ببرد همه چیز رو بود (68).

- گفتم: من می‌دانم چرا اینجا هستم. کجا؟ در این معبد متحرک. چرا؟ سؤالش را نادیده گرفتم و گفتم: تو چی؟ می­دانی چرا اینجایی؟ کم و بیش. خب چرا؟ غیرمنتظره پرسیدم: چرا خودت را رو نمی­کنی؟  (116)

  1. 3. 2. جملات عاطفی و تعجبی

«در مقابل خشونت واژگانی که ویژگی رفتار زبانی مردان در نظر گرفته می‌شود، زنان تمایلی به کاربرد اصطلاحات و عبارات تعجبی و ندایی خاص دارند که از ویژگی‌های شاخص رفتاری آنان محسوب می‌شود» (جان­نژاد، 1380: 119).

شعله:

- جاوید روزنامه را کنار گذاشت. «جوان­های امروز عقلشان به چشمشان است». زیرلب گفتم: «ببخشید به کجامان باید باشد؟» جاوید نشنیده گرفت و من دوباره گفتم: چی را باید ببینیم که نمی­بینیم؟ تو در یک کلمه گفتی: «روح را» (4).

- آه کشیدی. «صادق حتی یکبار هم نیامد» گفتم: «همان یک بار بسش بود!» (39).

  1. 4. بررسی مؤلفه­های گفتمان در ساختار روایی پرندۀ من و رؤیای تبت

هویت زن در جامعه همواره توسط گفتمان مردان بازنمایی شده است؛ در حالی­که ماهیت زنانه وقتی به وقوع می‌پیوندد که زنان خود آن را به وجود آورند. ادبیات فضایی است که زنان توانسته­اند بدون واسطه به بیان اندیشه­های خود بپردازند. موقعیت اجتماعی زنان در داستان می‌تواند هویت اجتماعی‌شان را نشان دهد. در رمان­های با ماهیت هویت­یابانه راوی و قهرمان داستان در تلاش برای خوداندیشی، یافتن هویت انسانی و جایگاه واقعی خود هستند. تصویر زن در واکنش به موقعیت­ها، بیانگر دیدگاه فکری‌ای است که نویسنده برای شخصیت­هایش در نظر گرفته است. واکنش‌ها در دو سوی مثبت و منفی و به شکل مبارزه با شرایط نامطلوب، تحلیل و بازاندیشی موقعیت­ها، بی­اعتنایی به شرایط، و واکنش­های حساس قابل‌بررسی است. هنگامی­که ویژگی­های برون‌متنی با عناصر مهم داستان بررسی شود به تحلیل در سطح گفتمان دست می­یابیم.

مردان همواره طرف مقابل مرزبندی زنانه‌نویسان هستند. فریبا وفی در رمان­هایش به دنبال واسازی ارزش­های مردانه و انتقاد از مردسالاری است. مردان رمان کنشگرانی منفی هستند که زنان را سرسپرده و قربانی انگیزه­های شخصی خود می­کنند. همۀ مردان داستان نمایندۀ نظام حاکم و قدرت مردسالارانه­اند. پوشش مردان و زنان در داستان کدگذاری جنسیتی می­شود. بدن زن نیز جایگاه نشان دادن مصادیق مختلف قدرت گفتمان مردسالار است؛ گفتمانی که بدن و کنشگری زن را محدود کرده است. در تحلیل متن به­مثابۀ گفتمان باید به انگیزۀ نویسنده در متن توجه کرد و با پاسخ به این پرسش­ها راه‌های متفاوتی که جنبه­هایی از گفتمان جنسیتی را رمزگذاری می­کند، ردیابی کرد:

  • آیا متن اطلاعاتی ارائه می­دهد که بتوان به صورت کلیشه­ای، زنانه و مردانه کدگذرای شود؟
  • آیا اصطلاحات مورد استفاده برای مردان یا زنان دارای مضامین جنسیتی است؟
  • زنان در متن بیشتر عمل می­کنند یا مردان؟
  • آیا متن مردستیز است؟
  • شخصیت­های هر جنس چگونه نشان داده شده است؟
  • برخورد زنان و مردان در متن چگونه است؟
  • افراد کنش­مند در متن مردان هستند یا زنان؟
  • متن بر منافع چه کسی تأکید می­کند؟

در این سطح ویژگی­های برون­متنی با عناصر مهم داستان بررسی می­شـوند. سارا میلـز معتقـد است برای هر متن می‌توان تحلیلی کامل از بازنمایی­هـای مربـوط بـه روابـط جنسـیتی ارائه داد که آن را به صورت خلاصۀ موضوع و مدل نظری با طرح پرسش­هـایی ارائـه داده است. میلز می­گوید: در سطح تحلیل متن به‌مثابۀ گفتمان، باید با توجه به انگیزه­های نویسنده در متن و به این پرسش­ها پاسخ داد: متن از چه نوع ژانری است؟ سبک این ژانر زنانه محسوب می­شود یا مردانه؟ جملات کوتاه اسـت یا بلنـد ؟ آیـا سـبک مـتن بیشـتر متناسب با گزارش­های علمی، روزنامه­نگاری و زندگی‌نامه است؟ آیا متن حاوی اطلاعاتی است که می‌تواند به‌صورت کلیشه­ای زنانه یا مردانـه کدگـذاری شـود؟ مشـخص کنیـد، دقیقـاً ایـن اطلاعات چیست (فنی، عاطفی، نگرانـی از حـوزه­هـای خـاص فعالیـت: کـار، خانـه، جنسـیت و آیتم­های واژگان فردی)؟ و امثال این موارد.

 


نمودار 5. میزان بسامد مؤلفه­های سطح "گفتمان" در رؤیای تبت و پرندۀ من

4 . 4 . 1. روایتی زنانه از تلاش برای بازیابی و نوسازی هویت ازدست‌رفته

در رؤیای تبت همۀ روایت‌های فرعی در خدمت روایت اصلی قرار دارند و شخصیت‌ها هر کدام به نحوی درگیر موضوعی واحد هستند. رمان از زبان شعله خطاب به خواهرش، شیوا روایت می‌شود با زاویۀ دید اول‌شخص؛ اطلاعات از طریق ارتباط شعله با خانوادۀ خواهرش ارائه می‌شود. کنش و واکنش شخصیت‌ها در این رمان چه خودآگاه و چه ناخودآگاه تلاشی برای بازیابی و نوسازی هویّت زن است. داستان مشکلات اجتماعی و کم‌وبیش خانوادگی جامعۀ زنان را منعکس می‌کند. سفر در این رمان نوعی گریز است و کشمکشی درونی در سه شخصیت اصلی داستان دیده می‌شود: شعله، شیوا و صادق.

شخصیت­های رمان هر کدام به نوعی با مسائل اجتماعی مواجه‌­اند: شیوا، شعله، فروغ، جاوید، صادق، مهرداد، مادر مهرداد. داستان را شعله خطاب به خواهر خفته‌‌اش روایت می‌کند و آرام­آرام خواننده را به درون زندگی نسلی از آدم‌ها می‌برد که زندگی‌شان با جست‌وجوی آرمان "آزادی و عدالت" گره خورده است. ما به‌تدریج با عشق‌ها، امیدها، تردیدها و شکست‌هایشان آشنا؛ و از پنهان‌کردن و جریحه‌دارشدن احساسات واقعی‌شان باخبر می‌شویم. شعله راوی هوشیاری است که به تناقض‌های رابطه‌ها پی می‌برد و می‌خواهد از آن­ها سردربیاورد. شیوا از یک طرف درگیر زندگی خود و قواعد زندگی مشترک است و از سوی دیگر از زندگی پر از حرف و شعار خسته شده است: «مگر ما خوب بزرگ شده‌ایم؟ سراپا عقده و مرض… زندگی‌کردن را به ما یاد نداده‌اند. در مورد کائنات می‌توانیم ساعت‌ها حرف بزنیم ولی از پس ساده‌ترین مشکلات زندگی‌مان برنمی‌آییم …» (106).

فریبا وفی نیز همچون دیگر نویسندگان مکتب واقع­گرایی، صرفاً واقعیت را بازگو نمی‌کند؛ بلکه اندیشۀ تحلیل‌گرانۀ خود را نیز در آن دخیل می­کند و در عین حال تفسیر جدیدی از رئالیسم ارائه می‌دهد. جهت حرکت قلم "فریبا وفی" را نگرش ایدئولوژیک، نمایش تصویر واقعی فقر، تضادهای طبقاتی، هویّت خدشه­دارشدۀ زنان در جامعۀ مردسالار، طلاق عاطفی، خشونت جنسی علیه زنان (و دختران خردسال)، خیانت در برابر اعتماد،‌ زبان محاوره، تشریح جزئیات وقایع، تأویل و تفسیر وقایع تلخ جامعه، بیان سطح فرهنگ جامعه و مانند این‌ها شکل می­دهد. آثار وفی، سرشار از زنانی است که قربانی جامعه مردمحور و مردسالار شده و هویّت خود را ازدست داده­اند (نک: آرزومند و همکاران، 1399: 52 – 53). زن­های رمان­های فریبا وفی، برای حفظ زندگی مشترک و کانون خانواده از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند. آن­ها در جست­وجوی آرامش و امنیت در خانواده و کنار همسر و فرزندان هستند؛ اما همسرانی دارند که دیدگاه مردسالارانۀ حاکم بر جامعه اذهان آن­ها را هم به تسخیر خود درآورده است.

نویسنده در جست­وجوی هدفی آرمان­گرایانه است. این رمان زوال آرمان‌های نسلی از آرمان­گرایان این سرزمین را کنکاش می‌کند؛ و نتیجۀ آن پوچ­گرایی است. وی نشان می‌دهد که روشنفکر و مصلح اجتماعی در یک برهۀ زمانی خاص فعالیت سیاسی کرده، اما نتیجۀ این مبارزات مطابق میل او نبوده؛ درنتیجه در پی عافیت‌طلبی است و یافتن محل امنی که در آنجا خود را از دید خود و اجتماع پنهان نگاه دارد.

درون­مایۀ رؤیای تبت اهمیت گفت‌وگو و عشق در زندگی است؛ گفت‌وگو در معنای واقعی آن که ایجاد مجال برای شنیدن باشد، نه در معنای تحلیل و تفسیر و قضاوتی عمدتاً یک‌طرفه. نویسنده در پرتو این درون­مایه، نتیجه و عوارض اندرز و قضاوت و چارچوب‌های منطقی را نشان داده است:

- شیوا با آن طرز فکرش که می­خواهد الگوی همه باشد، به جایی می­رسد که می­گوید: «فکر نمی‌کردم یک روزی این چیزهای احمقانه (خانه­داری) گرفتارم کند».

وی دیگر چندان به زندگی‌اش متعهد نیست و حتی بچه­اش را سقط می‌کند. حتی خانه­اش هم دیگر برایش جذابیتی ندارد:

- بی­حوصله انگار پیش خودت گفتی: «آدم اگر نخواهد برگردد خانه چه کار باید بکند؟»

خواننده از یک‌سو با چالش عشق پنهان سه‌ضلعی شیوا و شُعله به صادق و سرانجامِ مبهم این رابطه؛ و از سوی دیگر با تنش و کشمکش جاوید با فروغ مواجه می­شود. شعله نمی‌تواند زندگی را در چهارچوب خشک و قالبی‌ای ببیند که شیوا و همسرش به او توصیه می‌کنند. شعله برای جبران نبودنِ مهرداد سوار ماشین "مرد آرام" می‌شود. هرچند شناخت درستی از او ندارد، اما همین‌که به حرف­هایش گوش می‌کند کافی است:

  • ناله کردم که مرده­شور عقلتان را ببرد. عقل کذایی‌تان به چه کار من می‌آید؟ اصلاً به چه کار خودتان می‌آید؟ فقط حفظ‌تان کرده است. آن هم ظاهرتان را. مثل قانون حفاظت از محیط­زیست کاری کرده است تا در یک جای امن بمانید. خیلی ساده و آسان  دست هم را گرفته‌اید و بی هیچ مانعی تصمیم گرفته‌اید در زیر یک سقف زندگی کنید. از این خوشبختی قراردادی حالم به هم می‌خورد. در طول این شانزده سال آرام‌آرام به یک آگهی تبلیغاتی خانوادگی تبدیل شده بودید؛ همیشه راضی، همیشه عاقل.

 

فریبا وفی از دیدگاه شُعله بحث آزادی­های مدنی و استقلال زنان، و از دیدگاه شیوا تبعیض­های جنسیتی را به تصویر کشیده است:

  • [شُعله] با خودم گفتم از این پس آزاد و مستقل زندگی می­کنم، بی­آنکه به چیزی یا کسی وابسته باشم، به درسم ادامه می­دهم به سفر می­روم. زبان انگلیسی یاد می­گیرم و ورزش می­کنم» (96).
  • [شُعله به شیوا ]گفتی: آقاجان اسمم را از همان موقعی که توی شکم مامانم بودم گذاشت حسین. وقتی هم دید حسین نیستم باز هم دوست داشت حسین‌آقا صدایم بزند. تا هفت‌هشت‌سالگی حسین‌آقا ماندم؛ موهایم همیشه کوتاه بود (121).

گزینش شخصیت­های زن از گروه­های مختلف این قابلیت را برای نویسنده فراهم می‌کند تا از دریچۀ ذهن و زبان شخصیت­های داستانی، دیدگاه­های انتقادی خود را در باب معضلات و نابرابری­های اجتماعی زنان به وضوح بیان کنند. فروغ مظهر زن نیمه­سنتی، و ایران نمایندۀ زن سنتی جامعه است. نامِ با مسمای "ایران" آگاهانه انتخاب شده است تا بازنمودی از زن سنتی ایرانی باشد؛ به همین دلیل در روایت داستانی نیز این شخصیت نقش مؤثری چون "شیوا" ایفا نمی­کند. فروغ برای جبران خلأ مادر نشدنش، پس از طلاق زن مرد بقال می‌شود که دو فرزند دارد. فروغ زنی سنتی اما عاشق‌مسلک است که عشقش را در تمام رفتار و گفتارهایش نشان می‌دهد.

  • صدای آه فروغ را می­شنوم. از پنجره نگاه می­کنم. آهسته بلند می­شود. آفتابه­اش را برمی­دارد و یک پله بالا می­آید. جلو در اتاقی که من هستم می­ایستد. شاید دارد به چیزی گوش می­کند. سرش را تکان می­دهد و بالا می رود. به قدری کند است که باور نمی­کنم روزی به مغازۀ بقالی شوهرش رفته و گفته است طلاق می­خواهد.... » (72)

فروغ در عین اینکه زنی نیمه­سنتی است؛ اما تلاش می­کند سطح زندگی و رفاه خود را ارتقا بدهد و از معضلاتی مانند ناامیدی، افسردگی، خرافه، خیال‌بافی و انزوا که برخی شخصیت­ها با آن مواجه‌اند، دور بماند:

  • آخرش صدای او [شیوا] هم درآمد؛ گفت دوست دارد لم بدهد. دردش این است که نمی­تواند ول بشود. گفت دوست دارد مثل فروغ جلو آفتاب دراز بکشد و دنیا عین خیالش نباشد. گفت نمی­داند به کی امضا داده که حتماً باید کاری بکند. وقتی هم نیم ساعت وسط ظهر خوابش می­برد فوری بلند می­شود و شیشه­ها را پاک می­کند» (150).

 

رؤیای تبت سرگذشت زنی را روایت می‌کند که با شوهرش پیوسته از عقل و منطق دم می‌زنند و معتقدند که تمام مسائل زندگی را می‌توان با عقل و منطق حل کرد، اما پس از مدتی زن می‌فهمد در زندگی‌اش خلأ‌هایی وجود دارد که فقط با عشق حل می‌شود. آن­ها در واقع ادای انسان‌های خوشبخت را درمی‌آورند و خودشان را گول می‌زنند و جالب اینکه اطرافیانشان نیز این را فهمیده‌اند؛ اما ظاهراً خودشان نمی‌خواهند به آن توجه کنند:

  • جاوید در اعتراض به رفتارهای شیوا می­گوید: «... فقط بهانه می­گیرد. بهانه های خاله زنکی و احمقانه. به قراردادهایم ایراد می­گیرد. به منشی دفتر ایراد می­گیرد و خلاصه به هر چیز. جمعه هم که خانه هستم خانم حوصله ندارد جواب سلامم را بدهد» (150).

در پرندۀ‌ من با زنی روبه‌رو هستیم که از کودکی در خفقان و استبداد خانگی بزرگ شده است. زنی که هرگز نتوانسته به آرزو یا هدفی دل ببندد و تمام ذهنش مملو از تصاویر پدری بی‌مسئولیت و مادری بی‌مهر است. زنی که بعد از ازدواج هم فقط ایام را می‌گذراند و هیچ تلاشی برای ترقی نمی‌کند. جنس رفتارها و برخوردهایش ناشی از ضربه‌های روحی دوران کودکی است. مخاطب با دانستن همین پیشینه سعی دارد در مقابل زخم‌زبان‌های دیگران از او دفاع کند.

مادرِ شیوا در رؤیای تبت، زنی است که برای جنس خود هیچ­ حقی قائل نیست. زنانی را که مانند او رفتار نمی­کنند و به­نوعی در برابر سنت­ها می­ایستند، نمی­پذیرد و به جای حمایت از چنین زنانی به حمایت از قوانین حاکم و مردان می­پردازند. او همیشه به فروغ (نامادری جاوید) نگاه متفاوتی دارد و او را به این دلیل که همیشه زنانگی کرده، عاشق بوده و حتی گاه سنت­شکنی­هایی کرده است، سرزنش می­کند. در جایی از داستان جاوید، پسرخواندۀ فروغ، دربارۀ او می­گوید:

  • این از آن­هایی است که نیچه گفته به سراغش که می­روی تازیانه را فراموش نکن... مامان زیرلبی گفت: آره والله (96).

 

در رؤیای تبت تحول هویتی شیوا و دل­سپردن او به صادق نیز نوعی سنت­شکنی به حساب می­آید؛ شیوا با شناختن هویت خود و پی­بردن به ابعاد کشف­نشدۀ شخصیتش از تمام توقعاتی که از او دارند خسته می­شود، لب به اعتراض می­گشاید، دیگر وظایفش را به‌درستی انجام نمی­دهد و از چارچوبی که تفکر مردسالارانه برای او ساخته خارج می­شود. فروغ نیز یکی از شخصیت­های سنت­شکن است که عشق به همسر اولش، محمدعلی، هرگز در دلش فروکش نمی­کند و با آنکه به سبب بچه­دارنشدن از او جدا شده و به همسری پدر جاوید درآمده است، اما همچنان به محمدعلی می­اندیشد.

  • «گفت: نباید اینقدر خودت را اذیت بکنی. در این چند هفته همۀ زندگیم تمرین بود برای اینکه خودم را اذیت نکنم، که آزاد و شاد و رها باشم. این­ها را باید به او می­گفتم. باید با غرور سرم را بلند می‌کردم و می­گفتم از چیزی ناراحت نیستم. سرم اما اطاعت نمی­کرد. پایین بود. خندید و گفت: آشتی؟ دستش همانجا مانده بود وسط دو صندلی. قبلاً هم با او دست داده بودم؛ ولی اولین بار بود که دست دادنم با او معنای دیگری داشت. اولین بار بود که دستم اینقدر هوشیار بود. از دستگیرۀ در جدا شد و آرام توی دست او رفت و همانجا ماند. انگار از همان دست بود که حس گرم و از یاد رفته­ای یک بار دیگر با سرعت و همزمان به تمام رگ­هایم جاری شد» (99).

 

برخی شخصیت­های زن در برابر تفکرات مردسالارانه­ای که سبب ظلم و ستم به آنان می­شود، نه تسلیم می‌شوند، نه سکوت می­کنند، و نه می­ایستند و مقاومت می­کنند؛ آنان موقعیت را ترک کرده و سرنوشت خویش را دگرگون می­سازند. اغلب شخصیت‌های زن در داستان­های موردبررسی بیش از هر واکنش دیگری به تسلیم و پذیرش روی آورده­اند. بازتولید به زنان سال‌خورده و شخصیت­های مادر اختصاص دارد، و مقاومت و سنت­شکنی واکنشِ زنان جوان و شخصیت­های اصلی رمان­هاست. برخی زنان نیز به سبب ظلم مردان ناچار به ترک موقعیت شده­اند. در رؤیای تبت برخورد پدر سبب انکار جنسیت و زنانگی در شیوا شده و تأثیر زیادی بر شخصیت و زندگی داشته است.

پرندۀ‌ من رمانی اجتماعی است که با موضوع مشکلات زنی خانه‌دار روایت می‌شود. تعداد شخصیت‌های داستان زیاد است و گاه خواننده می‌خواهد دیالوگ‌ها را با اتفاقات تلفیق کند و به تفکیک ماجرا بپردازد. «روایت کلان داستان مرکب از دو جزء گذشته و حال است. آنچه دربارۀ دوران کودکی او روایت می‌شود، اهمیتی به‌سزا دارد. زیرا زمینه­های شکل­گیری شخصیت، نحوۀ تربیت و به‌طور کلی ریشه­های رفتار او در بزرگ‌سالی را آشکار می‌سازد» (حسن­زاده دستجردی، 1393: 56).

رمان را راوی اول شخص روایت می‌کند؛ زنی بی­نام‌ونشان که حتی نویسنده نامی برای او انتخاب نکرده، صاحب دو فرزند است. رمان با توصیف زندگی محقرانۀ وی (به دلیل فقر اقتصادی) آغاز می‌شود. راوی درگیر روزمرگی و سختی­های زندگی زناشویی و بچه­داری است. شوهرش، امیر، بلندپرواز است و دوست دارد به آن سوی مرزها برود؛ عاقبت به باکو می­رود و سَرخورده (از راهی که در پیش گرفته) به ایران بازمی­گردد. شخصیت­های داستان همه به‌نوعی در زندگی آزاردهنده­ای شریک هستند. برای راوی بی­نام رمان پرندۀ من می­توان سه جامعۀ متفاوت ترسیم کرد. زندگی راوی در طول رمان از نظر زمانی در دو حوزه نشان داده می­شود: خانوادۀ او در گذشته و حال. تصویر خانواده او در گذشته با روابط او در دوران کودکی و پیش از ازدواج، با پدر و مادر و خواهرانش ترسیم می­شود. اما خانوادۀ او در زمان حال، زندگی امروز راوی را (شوهر و فرزندانش) دربرمی­گیرد. جامعۀ سوم عرصۀ زنانگی است که راوی به حکم "زن بودن" بدان متعلق است. در این رمان بیشترین توجه به تقابل­های جنسیتی است به گونه­ای‌ که زنانگی با گذشته، درون، خانه، ایستایی، مصرف، توقف، سنگینی، وابستگی، ماندن و بازگشتن در ارتباط است؛ و مردانگی با آینده، برون، خیابان، تحرک، تولید، سبکی، استقلال، رفتن و سفر ارتباط دارد (سراج، 1392: 179).

  • «او حاضر نیست حتی یک قدم با من به عقب برگردد» (15).
  • «با تو که عروسی کردم همان روز بهت گفتم من رفیق راه می­خواهم نه سنگ راه» (39).

گذشتۀ راوی این نکته را نیز روشن می­کند که کودکی و نوجوانی وی با کمبود سرمایۀ اجتماعی سپری شده است. از عوامل اصلی ناپایداری روابط اجتماعی در خانوادۀ راوی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • خیانت در برابر اعتماد: پدر راوی در طول زندگی به مادر راوی خیانت می‌کند. «امیر می­گوید: پدر تو فقط در یک چیز نبوغ داشت؛ از راه به در کردن زن­های مردم» (49).
  • خشونت و کنترل: پدر راوی در این رمان نمادی از انواع خشونت­های اعمال‌شده بر زنان در جامعه است. امیر، همسر راوی، نیز شباهت زیادی به پدر راوی دارد: «خاله محبوب می­توانست همه‌جا برود، کاری که مامان نمی­توانست و همیشه حسرتش را می­خورد» (34).
  • فقدان عشق: خشونت و کنترلی که پدر راوی بر مادرش اعمال می‌کند، موجب می‌شود مادر در فضایی سرد و بی‌عاطفه پرورش یابد. ازاین‌رو، توان برقراری روابط انسانی را از دست می­دهد.

 

وفی در پرندۀ من تصاویری واقع­گرایانه­ از مفاسد اخلاقی در محله­های کاسب، پرجمعیت و فقیرنشین، خوشگذرانی مفرط برخی افراد جامعه، قشر زنان، آداب و رسوم و اعتقادات مردم جامعه، طرز تفکرها و امثال این موارد ترسیم کرده است. اعتراض به جامعه­ای که ساختاری شبیه جوامع کمونیستی و سرمایه­داری دارد و افراد آن به­خصوص مردان تحت سیطرۀ دیدگاه­های سرمایه­داری هستند. راوی پرندۀ من از این موضوع به فغان آمده و دیدگاهی انتقادی به آن دارد.

  1. نتیجه­گیری

یافته­ها نشان می­دهند که شخصیت­های داستانی زن در رمان­های وفی غالباً از زبان معیار استفاده کرده و به­ندرت صورت­های عامیانۀ گفتار را به‌کاربرده­اند. یکی از دلایل آن می­تواند طبقۀ اجتماعی زنان در این آثار باشد که اغلب تحصیل­کرده و مرفه هستند. وفی زبان آثار خود را از حیث معیار و محافظه­کار بودن، به‌درستی و مطابق با کلیشه­های زبان­شناسی مردانه و زنانه ایجاد کرده­ است. از سوی دیگر فضا و روح زنانگی بر این رمان­ها حاکم است و این امر می­تواند دلایل مختلفی از جمله گرایش ذاتی زنان به رعایت ادب در رفتارهای اجتماعی دانست و رفتار زبانی هم که نوعی رفتاری اجتماعی است از این قاعده مستثنی نیست. زنان به‌جای استفاده از دشواژه­های رکیک و خیلی رکیک (از ویژگی‌های زبان مردانه) کلماتی نه‌چندان زشت و بی­ادبانه را در مواقع لزوم به کار می­برند. کاربرد واژگان عامیانه در این آثار بسیار اندک است که به‌وضوح تأثیر جنسیت نویسندگان را در زبان داستان مشخص می­کند.

مقایسۀ نتایج به‌دست‌آمده حاکی از آن است که شخصیت­های زن و مرد در کاربرد زبان آمرانه معنادار، و با کلیشه­های زبان‌شناسی و مؤلفه­های مدّنظر میلز مطابقت دارد. این امر ناشی از این است که زنان زبانی مؤدبانه دارند و همین التزام به صورت­های مؤدبانۀ زبان آن‌ها را بر آن داشته که به‌ندرت از صورت­های آمرانه به‌خصوص آمرانۀ تشدیدی استفاده کنند. وفی در زمینۀ ایجاد زبان آمرانه برای شخصیت­های داستانی به جنسیت آن­ها توجه داشته­ است. زنان در گفتار خود مؤدب و مشارکت­گرا هستند و به‌ندرت از دستور و جملات آمرانه استفاده می­کنند.

نتایج آماری مربوط به زبان زنان در دو رمان نشان می­‌دهد که با وجود تفاوت موضوع رمان­‌ها اما در میزان استفاده از نشانگرهای جنسیتی تفاوتی وجود نداشته و نویسنده از ترتیب بسامدی تقریباً یکسانی استفاده کرده است. این امر علاوه بر اینکه منعکس‌­کنندۀ زنانه­‌نگاری نویسنده در این رمان­‌هاست، وضعیت فرودست زنان در جامعۀ ایران را در دهۀ موردمطالعه نشان می­‌دهد و این واقعیت را آشکار می­‌کند که بخش مهمی از تفاوت­‌های زبان زنان و مردان ناشی از غیرهمسان بودن طبقۀ اجتماعی آن­‌هاست که اغلب تحت الزامات ویژه­‌ای شکل گرفته است. 

بخش قابل­توجهی از کنش­ها و واکنش­های کلامی اشخاص و قهرمانان زن برخاسته از فضای فرهنگی جامعۀ مردسالارانه است. زن­های رمان به دلیل اعتمادبه‌نفس کمی که حاصل زیستن در جوامع مردسالارانه است از تردیدنماها، تشدیدکننده­ها و تقریب­نماهای بیشتری استفاده می‌کنند و با پرهیز از به‌کاربردن دشواژه­ها و استفاده از درخواست­های غیرمستقیم، زبانی مؤدبانه را برای گفت­و­گوهای خویش برمی­گزینند. برخی واژه‌ها به تمایزات زیست‌شناختی زنان و فعالیت‌های مخصوص آنان، و برخی نیز با مسائل و دل‌مشغولی‌های خاص زنان مرتبط است. تعداد استفاده از این واژه­ها نشانۀ نگاه دقیق و در عین حال زنانۀ نویسنده است که موفق شده­ دنیایی ملموس و طبیعی را خلق کند و واژگان زنانۀ رمانِ خود را از متن زندگی و تجربه­های زنانۀ خویش بیرون آورد. دایرۀ واژگان زنانه در این رمان­ها بیشتر بر بُعد روحی و عاطفی زنان متمرکز است و در مرتبۀ بعد نیز واژگان زنانه به محور جسمانی و تمایزات زیست­‌شناختی زنان و فعالیت­‌های اجتماعی و خانوادگی آن­ها ارتباط دارد. از دیگر ویژگی­های زبان زنان در این رمان­ها استفاده از تصویرگری و جزئی‌نگری است. در هر دو اثر حدود یک‌چهارم از مجموع واژه‌­های به‌کاررفته، ویژگی‌های زبان زنانه را داشته‌اند.

 

[1]. Sara Mills

آرزومند، فریدون و همکاران. (1400). «آثار فریبا وفی و مؤلفه­های رئالیسم با تکیه بر دو رمان پرنده من و رؤیای تبت». سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی، س 14 ش 7 (پیاپی 65): 51 – 64.
ایمانی، پریدخت. (1392). بررسی سبک زنانه در رمان کولی کنار آتش منیرو روانی‌پور. پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه پیام نور استان فارس.
بهمنی­مطلق، یدالله و مروی، بهزاد. (1393). «رابطۀ زبان و جنسیت در رمان شب­های تهران». زبان و ادب پارسی، س22 ش 76: 12 – 20.
پاک­نهاد جبروتی، مریم. (۱۳۸۱). فرادستی و فرودستی در زبان. تهران: گام نو.
تلخابی، مهری و عقدایی، تورج. (1393). «لایه‌های قابل‌تامل رمان ماه کامل می‌شود اثر فریبا وفی از منظر سبک­شناسی انتقادی». تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)، س 6 ش 20: 87 – 120.
تلخابی، مهری. (1393). «بررسی رمان پرندۀ من از منظر سبک­شناسی انتقادی». تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیّات فارسی (دهخدا)، س 6 ش 21: 115 – 153.
ثنالاری، فاطمه و رفیعی، زهرا. (1397). «بررسی ویژگی­های سبک­های زنانه در کتاب ورونیکا تصمیم می­گیرد بمیرد». اولین همایش ملی ادبیات داستانی و ترجمه. شیراز. https://civilica.com/doc/880896
جان­نژاد، محسن. (1385). «تفاوت­های زبانی میان گویشوران مرد و زن ایرانی در برخی موقعیت‌های تعامل مکالمه­ای بر پایۀ میزان کلام». پژوهش زبان­های خارجی، ش 34: 31 – 45.
زارعی­فرد، رها و همکاران. (1398). «بررسی بازنمود واژه‌های زنانه در دو منظومۀ «ویس و رامین» و «خسرو و شیرین» ازمنظر زبان و جنسیت». پژوهشنامۀ ادب غنایی، س17  ش 33: 149 – 168.
عرب یوسف­آبادی، فائزه و کلبعلی، شهلا. (1397). «بررسی سبک زنانه در رمان کوچۀ اقاقیا نوشتۀ راضیه تجّار». زن و فرهنگ، س10 ش 3: 74 – 61.
فرشیدورد، خسرو (1388)، دستور مفصل امروز، تهران: سخن.
قاسم­زاده، سیدعلی و علی­اکبری، فاطمه. (1395). «مؤلفه­های نوشتار زنانه در رمان سرخی تو از من». زبان و ادبیات فارسی، س 24 ش 25 (پیاپی 80): 181 – 205.
محمودی بختیاری، بهروز و دهقانی، مریم. (1392). «رابطۀ زبان و جنسیت در رمان معاصر فارسی: بررسی شش رمان». زن در فرهنگ و هنر، س 5ش 4: 543 – 556.
میلز، سارا. (1393). گفتمان. ترجمۀ مؤسسۀ خط ممتد اندیشه، زیر نظر نرگس حسنلی. تهران: نشانه.
نجفی­عرب، مریم. (1394). «نقد و تحلیل رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم از منظر زبان و جنسیت». علوم ادبی، س ۵ ش ۶: 179-209.
نجفی­عرب، ملاحت و بهمنی­مطلق، یدالله. (1393). «کاربرد واژگان در رمان شازده احتجاب از منظر زبان و جنسیت»، تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)، س6 ش 20: 121 – 132.
وفی، فریبا. (1398). رؤیای تبت. تهران: مرکز.
ــــــــــــ . (1398). پرندۀ من. تهران: مرکز.
لیکاف، رابین. (1399). زبان و جایگاه زن. ترجمۀ مریم خدادادی و ناصر اسماعیل­پور. تهران: نگاه.