نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران

2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران

3 عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پکن، پکن، چین

چکیده

در مجلد چهارم مجمع التواریخ حافظ ابرو که زُبدَةُ ‌التواریخِ بایسنغری نام دارد، ذیل حالات و حوادث سال 825 ق. از سفری یاد رفته است که ایلچیان دربار شاهرخ تیموری به سرزمین ختای و شهر «خان‌بالق» داشته‌اند. یکی از آنان خواجه غیاث‌الدین نقاش، ایلچی بایسنغرمیرزای تیموری حاکم هرات، بود که حافظ ابرو «مضمون و مُحَصَّلِ» سفرنامۀ او را در تاریخ خود نقل کرده است. با توجه به اینکه این سفر در دورۀ تیموری (هم‌زمان با سلسلۀ مینگ) و به «ختای» صورت گرفته، واژگان و اصطلاحات متعددی به زبان چینی در آن به کار رفته است. تا کنون چند تصحیح از متن زبدة التواریخ، و نیز این سفرنامه صورت گرفته است؛ از جمله چاپ سیدکمال‌ حاج سیدجوادی که مهم‌ترین تصحیح صورت‌گرفته از این متن در ایران و محل مراجعۀ اهل تحقیق بوده و هست؛ اما در تصحیح برخی از واژگان چینی این متن لغزش‌هایی روی داده است که در پژوهش حاضر با مراجعه به کهن‌ترین دست‌نوشت‌های این متن از جمله دست‌نوشت محفوظ در کتابخانۀ ملک  (کتابت 830 ق. که به باور نگارندگان نسخۀ «مُبیَضّه» و به منزلۀ نسخۀ اصلی این متن است و مصححان پیشین به روش درستی در امر تصحیح از آن سود نجسته‌اند) این واژگان تصحیح و شرح داده شده‌اند. در این پژوهش همچنین به برخی از خوانش‌های خطای مصحح که ناشی از شیوۀ رسم‌الخط دست‌نوشت‌هاست، برخی از خطاهای نحوی در ترجمۀ فارسیِ مصطلحات چینی، ذکر شکل چینیِ نام چند شهرِ یادرفته در سفرنامه که در تلفظ فارسی دارای ریختی دیگرگون‌اند، و همچنین ریشه‌شناسی و بررسی تلفظ چینی چند واژه نیز پرداخته شده است.

کلیدواژه‌ها

  1. مقدمه

1. 1. زبدة التواریخ حافظ ابرو و سفرنامۀ خواجه غیاث‌الدین نقاش

یکی از آثار برجستۀ تاریخی قرن نهم هجری مجمع‌التواریخ است. این کتاب توسط عبدالله‌ بن لطف‌الله بن عبدالرشید معروف به حافظ ابرو تألیف شده است. حافظ ابرو به استناد ترقیمۀ دست‌نوشت جامع التواریخ محفوظ در کتابخانۀ توپقاپی‌سرایی به شمارۀ 1653 به دست‌خط خود وی، متولد هرات است اما اصالت او به بِهدادَین، روستایی واقع در خواف خراسان، می‌رسد. از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست اما تاریخ وفات او در کتاب مجمل فصیحی، 833 هجری در شهر زنجان ضبط شده است (خوافی، 1339: 266). برجسته‌ترین اثر او کتاب مجمع‌التواریخ است که نگارش آن از سال 828 آغاز شد و در سال 830 هجری به اتمام رسید. مجمع‌التواریخ در چهار مجلد نوشته شده است که محتوای هر مجلد بدین شرح است:

ربع اول: از ابتدای آفرینش تا ظهور پیامبر اکرم (ص)؛

ربع دوم: تاریخ زندگی پیامبر تا انقراض خلافت عباسیان؛

ربع سوم: از آغاز صفاریان تا تاریخ طایفۀ قراختائیه؛

ربع چهارم: دارای دو بخش بدین شرح:

  1. وقایع مربوط به سال 736 ق. آخر ایام ابوسعیدی تا مرگ تیمور در سال 806 ق.
  2. از آغاز حکومت شاهرخ در سال 807 تا سوءقصد نافرجام به شاهرخ در سال 830 هجری (سیدجوادی، 1380: 19-20).

حافظ ابرو مجلد چهارم کتاب خود را زبدة ‌التواریخ بایسنغری نامیده است که از حوادث سال 736 تا سال 830 هجری را در این مجلد به رشتۀ تحریر درآورده است. وی در ذیل حالات و حوادث سال 825 ق. از سفری یاد می‌کند که ایلچیانِ دربار شاهرخ تیموری به سرزمین ختای و شهر «خان‌بالق» داشته‌اند. هیئت این ایلچیان متشکل از 300 نفر بودند که یکی از آنان خواجه غیاث‌الدین نقاش، ایلچی بایسنغرمیرزای تیموری حاکم هرات، بود و حافظ ابرو از این واقعه چنین یاد ‌کرده است: «خواجه غیاث‌الدین مذکور از آن روز باز که از دارالسلطنت هرات بر عزیمتِ سفرِ ختای بیرون رفته بود، تا به روزی که باز آمد، به هر موضع که رسیده آنچه دیده بود [...] مجموع بر چند جزو  روزبه‌روز به طریق روزنامه ثبت کرده» (حافظ ابرو، 1380: 819) نویسندۀ زبدة ‌التواریخ به سبب آنکه خواجه «معتمدٌعلیه بود و بی‌غرض و تعصب نبشته»، «مضمون و مُحَصَّلِ» سفرنامۀ او را در کتاب خود نقل کرده است. سفرنامۀ مندرج در زبدةالتواریخ ظاهراً از روی تنها نسخۀ این متن که در کتابخانۀ بایسنغر در هرات نگهداری می‌شده است و به‌عنوان سندی تاریخی در اختیار حافظ ابرو قرار گرفته بوده، به رشتۀ تحریر درآمده است. البته از متن اصلیِ این سفرنامه نسخه‌ای برجای نمانده و سفرنامۀ امروزین نیز چنانکه گفته شد مضمون و محصَّل این سفرنامه است، که به قلم حافظ ابرو بازنویسی شده است. متن سفرنامه پس از حافظ ابرو، در منابع تاریخی بعدی با تغییراتی از زبدةالتواریخ نقل شده است؛ از‌جمله در مطلع السعدین و مجمع البحرین عبدالرزاق سمرقندی (اتمام نگارش پیش از 877 ق، سال درگذشت مؤلف)، حبیب‌السیر خواندمیر (اتمام اثر در 930 ق)، تاریخ نگارستان (تألیف قاضی احمد غفّاری کاشانی متوفای 975 ق)، احسن‌التواریخ حسن‌بیگ روملو (شرح وقایع تا سال 985 ق) و تاریخ اَلفی قاضی احمد تَتَوی (شرح وقایع تا سال 1000 ق).

شخصیت تاریخی و حقیقی خواجه غیاث‌الدین نقاش در متون تاریخی چندان مشخص نیست اما با تکیه بر قرائن تاریخی و نگارگری‌های برجامانده از محمد سیاه‌قلم، برخی این دو نام را متعلق به یک شخصیت دانسته‌اند که دارای ذوق هنری و ادبی بوده و در دربار بایسنغرمیرزا جایگاه مهمی داشته است (رک: آژند، 1385؛ ملک پایین، 1399).

  1. 2. پرسش‌ها و فرضیه‌های پژوهش

با توجه به اینکه سفرنامۀ خواجه غیاث‌الدین نقّاش مربوط به سفر به «ختای» بوده است، در مهمترین متن‌های تصحیح‌شده از زبدة التواریخ حافظ ابرو، چه لغزش‌هایی در ضبط واژگان چینی صورت گرفته است؟ فرضیۀ این پژوهش آن است که لغزش‌های متعددی در تصحیح واژگان چینی این متن راه یافته است که با مراجعه به دست‌نوشت‌های کهن زبدة التواریخ و بازخوانی این سفرنامه از منظر زبان چینی، می‌توان به ضبط صحیح این واژگان دست یافت.

  1. پیشینۀ پژوهش

پژوهش‌های معاصران دربارۀ سفرنامۀ خواجه غیاث‌الدین نقاش را به‌طور کلی می‌توان به سه دستۀ تصحیحات، نگارش تعلیقات، و ترجمه‌ها تقسیم کرد. نخستین تصحیح و چاپ مستقل متن سفرنامه توسط پرفسور محمد شفیع در 1930م. در لاهور پاکستان انجام گرفت که تنها بر اساس نسخۀ بادلیان انجام گرفته است. در کتاب خطای‌نامه (شرح مشاهدات سیدعلی‌اکبر خطایی، معاصر شاه اسماعیل صفوی، در سرزمین چین، نوشته‌شده در سال 922 ق.) چاپ ایرج افشار نیز متن سفرنامه بر اساس همان تصحیح محمد شفیع در پایان کتاب ذکر شده است. از میان پژوهشگران ایرانی، علی مظاهری (1983.م) برای نخستین‌بار به زبان فرانسوی کتاب جادۀ ابریشم[1] را در پاریس منتشر نمود و ملک‌ناصر نوبان متن کتاب را به فارسی ترجمه کرد (1372 ش). در پژوهش مظاهری تنها تلخیصی از متن سفرنامه همراه با تعلیقاتی ارزشمند ارائه شده است. سیدکمال‌ حاج سیدجوادی (1380 ش) نیز زبدة ‌التواریخ را بر اساس چند نسخۀ خطی تصحیح و منتشر کرده و در حاشیۀ کتاب به شرح مختصری دربارۀ برخی از واژگان پرداخته است؛ اما متن سفرنامه در چاپ وی هم از منظر روش تصحیح و هم ضبط‌های متعدد خاصه در واژگان چینی دچار برخی لغزش‌ها‌ست. وی علی‌رغم آنکه «نسخۀ مُبیَضّه» را در اختیار داشته بوده است‌، به دلیل عدم علم بر این موضوع، متن را به شیوۀ «اساس نسبی» تصحیح کرده است؛ حال آنکه چنانکه نشان خواهیم داد، نسخۀ محفوظ در کتابخانۀ ملک به اشارت کاتب متن، نسخۀ مبیضّه و مهم‌ترین نسخۀ برجای‌مانده از زبدة ‌التواریخ است و لازم است به شکل «اساس مطلق» تصحیح شود. بر اساس چاپ سیدجوادی، محسن فاتحی (1402ش.) کتابی تحت عنوان زبدة ‌التواریخ بایسنغری منتشر کرده که متن ویراسته و شرح‌شدۀ جزء دوم از ربع چهارم مجمع ‌التواریخ حافظ ابروست. وی همچنین در همان سال بخش سفرنامه را به صورت مجزا چاپ نمود و با نام غرایب و عجایب ختای به چاپ رساند؛ اما هردو کتاب او علی‌رغم حواشی و تعلیقات ارزشمند و محققانۀ او بازنشری از تصحیح حاج سیدجوادی است که علاوه بر تکرار خطاهای سیدجوادی در متن سفرنامه خطاهای دیگری نیز افزون دارد. آنچه محل نقد و بررسی در پژوهش حاضر خواهد بود، کتاب غرایب و عجایب ختای است. بیانی (1327) در مقالۀ مهم خود با تکیه بر نسخه‌ای از مجمع ‌التواریخ که در کتابخانۀ ملی نگه‌داری می‌شود، نسخۀ کتابخانۀ ملک را مجلد چهارم از همان نسخه می‌داند. یعقوب آژند (1385) نیز پژوهش‌هایی دربارۀ یگانگی هویت محمد سیاه‌قلم و خواجه غیاث‌الدین نقاش به تحریر درآورده است. متن سفرنامه همچنین چندین‌بار به زبان‌های مختلف ترجمه شده است. ازین میان ترجمۀ اسمعیل عاصم افندی به زبان ترکی به نام عجائب اللطائف (استانبول، 1331ق.)، ترجمۀ فرانسوی کاتِرمِر[2] (بر اساس مطلع السعدین) (لندن، 1848 م.)، ترجمۀ انگلیسی مِیچِر،[3] و نیز ترجمۀ چینی متن (پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد دانشجوی دانشگاه پکن با نام فارسی «راستین» به راهنمایی پرفسور وانگ یی‌دان) بر اساس زبدة التواریخ حافظ ابرو تصحیح سیّد جوادی شایستۀ یادکرد است. 

  1. روش پژوهش

پژوهش حاضر بر پایۀ بررسی و مقابلۀ روشمند کهن‌ترین دست‌نوشت‌های زبدة التواریخ و بازخوانی و بازنگری در چاپ‌های سفرنامه با تمرکز بر واژگان چینی متن انجام پذیرفته است.

  1. 1. معرفی دست‌نوشت‌ها و متون چاپی محل بررسی

3. 1. 1. دست‌نوشت‌ها

جدول 1. معرفی دست‌نوشت‌ها

نشانۀ اختصاری دست‌نوشت‌ها

محل نگاهداری

شمارۀ نسخه

تاریخ کتابت

توضیحات

م (زبدة التواریخ)

کتابخانۀ ملک تهران

4166

830 هـ.ق. (به استناد نسخۀ کتابخانۀ ملی)

نسخۀ اساس

ت (زبدة التواریخ)

کتابخانۀ فاتح استانبول

4370

909 هـ.ق.

دست‌نویس اصلی

ل (زبدة التواریخ)

کتابخانۀ ملک تهران

4163

1272 هـ.ق.

دست‌نویس اصلی

(به خط آقابابا شهمیرزادی)

مط (مطلع سعدین)

 

------

قرن یازدهم

دست‌نویس غیراصلی

مجمع‌التواریخ

کتابخانۀ توپقاپی‌سرایی استانبول

1653

829 هـ.ق.

بخش‌هایی به خط حافظ ابرو

محل استفاده در مباحث رسم‌الخطی

معرفی تفصیلی دست‌نوشت‌ها

الف. دست‌نوشت‌های اصلی

  1. دست‌نوشت کتابخانۀ ملک (م)

 

 اقدم دست‌نوشت‌های زبدة التواریخ دست‌نوشت محفوظ در کتابخانۀ ملک تهران به شمارۀ 4166 است. این دست‌نوشت فاقد تاریخ کتابت است اما مهدی بیانی در مقاله‌ای که به معرفی و بررسی دست‌نوشت ربع سوم مجمع‌التواریخ محفوظ در کتابخانۀ ملی تهران به شمارۀ 12527-5 مورخ 830 ق. پرداخته با استناد بر شواهد ظاهری و همسانی خط این دو نسخه، آ‌نها را مجلدات مختلفی از یک متن واحد دانسته است؛ لاجرم تاریخ کتابت دست‌نوشت ملک نیز باید مربوط به حوالی همان سال 830 ق. باشد. دست‌نوشت کتابخانۀ ملی بنا به نوشتۀ بیانی «در زمان حیات مؤلف یعنی به سال 830 که تاریخ اتمام تألیف آن است و چهار سال قبل از مرگ حافظ ابرو (834) کتابت شده؛ این نسخه همان نسخۀ اصلی است و برای کتابخانۀ شاهرخ‌بن امیر تیمور تحریر شده و مورد مطالعۀ شخصی وی بوده است» (نک: بیانی، 1327: 174؛ سیدجوادی، 1380: 1/26).

 

نکتۀ بسیار مهمی که نگارندگان بر یافته‌های بیانی می‌افزایند این است که نسخۀ ملک را باید همان نسخۀ "مبیضّه" یعنی نخستین متن نهایی زبدة التواریخ دانست و کاتب این دست‌نوشت به این نکته در دو جای متن سفرنامه تصریح کرده است:

«[...] بر  جانب چپ ایلچیان نشستند و بر جانب راست امرای ختای؛ و پیش ایشان تعظیم طرف چپ زیادة است. کاتب که از نسخۀ مؤلف به بیاض می‌برد، گوید این تعظیم جهت دل است که در جانب چپ است».

 

«[...] کاتب که تاریخ به بیاض می‌برد گوید جهت آن است که جلاد به عدد آن کس که می‌کشند می‌آیند تا تأخیر حکم نشود و فی‌الحال به نفاذ انجامد».

 

همان‌گونه که آشنایان به فن تصحیح می‌دانند، مؤلف یک متن، پس از اتمام نگارشِ یک اثر و انجام اصلاحات لازم دست‌نوشتِ نهایی خود را به کاتبی می‌سپرد تا متن را از حالت «مُسوَدّه» (به قول امروزیان چرک‌نویس) به صورت «مُبیَضّه» (به قول امروزیان پاک‌نویس) کتابت و رونویسی کند. در اهمیت این عبارات همین بس که نشان می‌دهند نسخۀ کتابخانۀ ملک، نسخۀ مبیضّه و به عبارتی دیگر نخستین دست‌نوشت نهایی از زبدة‌التواریخ است که به گفتۀ کاتب از نسخۀ مسودّه به دست‌خط حافظ ابرو به بیاض برده شده و به زبان امروزین پاک‌نویس شده است. بدین ترتیب نسخه‌های ملی و ملک را باید دو مجلد از نسخۀ مُبیَضّۀ مجمع‌التواریخ دانست که در همان سال 830 ق. یعنی سال اتمام نگارش اثر کتابت شده‌اند.

  1. 2. دست‌نوشت کتابخانۀ فاتح (ت)

 

 

    دست‌نوشتی است محفوظ در کتابخانۀ فاتح استانبول ترکیه به شمارۀ 4370 که فاقد تاریخ کتابت است اما بنا به نظر دکتر ارحام مرادی، پژوهشگر نسخه‌شناس،‌ کتابت آن متعلق به نیمۀ دوم قرن نهم است و تاریخ آن را نهایتاً تا 850-860 ق. می‌توان عقب آورد. این نسخه بنا به یادداشتی که در ظَهر نخستین برگ متن آمده در سال 909 ق. در شهر قسطنطنیه در تملک فردی به نام عبدالرحمن‌‌بن علی‌بن المؤید بوده است: «اِستَعارَهُ مِنَ الزَّمان، العبد الفقیر الی مغفرة ربّه الصمد، عبدالرحمن‌بن علی‌ابن المؤید، -عفا الله تع عنهم- فی غرّة اولی الجمادی سنة تسع و تسعمائه هجریه بمحروسة قسطنطنیه».

 

 

  1. دست‌نوشت کتابخانۀ ملک (ل):

 

 نسخۀ 4166 محفوظ در کتابخانۀ ملک (نسخۀ اقدم) در فهرست دست‌نوشته‌های ایران (دنا) ذیل کتاب مجمع‌التواریخ السلطانیه، به اشتباه با نام کاتب قرن سیزدهمی آقابابای شهمیرزادی، فهرست شده است (درایتی، 1389: 90)؛ حال آنکه شهمیرزادی بر اساس نسخۀ محفوظ در کتابخانۀ ملک به شمارۀ 4163 مورّخ 1272 ق. کاتبی قاجاری است و نسخۀ کتابت‌شده به قلم وی در پژوهش حاضر سومین دست‌نوشت‌ محل مراجعۀ ما بوده است.

ب. دست‌نوشت‌های فرعی

  1. دست‌نوشت کتابخانۀ توپقاپی‌سرایی[4]

 نسخه‌ای که فاقد متن سفرنامه است اما از نظر مباحث سبک‌شناختی، زبانی و نیز رسم‌الخطی برای ما حائز کمال اهمیت است، مجلد نخست مجمع‌التواریخ مورّخ 829 ق. است که به شمارۀ 1653 در کتابخانۀ توپقاپی نگاهداری می‌شود و برخی از صفحات آن به خط خود حافظ ابرو است. غیاثیان در پژوهش خود صفحاتی از این نسخه را که به دست‌خط حافظ ابرو است شناسایی و معرفی کرده است (نک: غیاثیان، 1403: 69)

 

 

(نمونه‌ای از خط حافظ ابرو. ترقیمۀ نسخۀ توپقاپی‌سرایی)

«تَمَّت القسمُ الاول مِنَ الکتاب فی سادسِ محرّم‌الحرام سنة تسع و عشرین و ثمانمایه علی ید المؤلف العبد الضعیف اَحوَج خلقِ اللّه تعالی عبدالله بن لطف‌الله بن عبدالرشید البِهدادَنی مَحتِداً و الهرَوی مَولِداً المَدعُو بحافظ ابرو وَفَّقَهُ اللّه لِمَراضیه و جَعَلَ مُستَقبِلَ عُمرِهِ خَیراً مِن ماضیه».

ج. متون چاپی

گذشته از دست‌نوشت‌ها چاپ سیدجوادی از زبدة‌التواریخ و همچنین چاپ‌های محمدشفیع، مظاهری و فاتحی از سفرنامه نیز محل بررسی و مراجعه و مقابله در این پژوهش بوده‌اند.

  1. 4. بحث و بررسی

در متن سفرنامۀ خواجه غیاث‌الدین آن‌گونه که در زبدة التواریخ به تصحیح حاج‌سیدجوادی و نیز دست‌نویس‌های این اثر آمده است، خطاهایی در ضبط واژگان چینی وجود دارد که برخی ناشی از نوع ضبط واژگان در نسخ خطی، و برخی نیز ناشی از مسائل رسم‌الخطیِ دست‌نوشت‌ها و خطاخوانیِ مصحِّح از آن‌ها بوده است. با توجه به اینکه نسخۀ ملک نسخۀ مبیضّه از دست‌خط خود حافظ ابرو بوده است، محتمل است این ضبط‌ها ناشی از دگرگشتگی رسم‌الخطی و تحول آوایی واژگان چینی در زبان فارسی در طی زمان بوده باشد که به همان صورت نیز بر قلم حافظ ابرو رفته است.

پیش از آنکه به بحث راجع به تصحیح چند واژۀ چینی مندرج در متن سفرنامه بپردازیم، ابتدا به ذکر چند نمونه‌ از: 1) خوانش‌های خطای مصحح که ناشی از شیوۀ رسم‌الخط دست‌نوشت‌هاست؛ 2) برخی از خطاهای نحوی در ترجمۀ فارسیِ مصطلحات چینی؛ 3) ذکر شکل چینیِ نام چند شهرِ یادرفته در سفرنامه که در تلفظ فارسی دارای ریختی دیگرگون‌اند؛ و 4) ریشه‌شناسی و بررسی تلفظ چینی چند واژه می‌پردازیم.

  1. 1. نمونه‌ای از خوانش‌های خطای مصحح، ناشی از شیوۀ رسم‌الخط دست‌نوشت‌ها:
  • «سامکونی» یا «شاکمونی»؟

«و در این شهر اکثر کافران بودند و بت می‌پرستیدند؛ بتخانه‌ بزرگ داشتند در غایت تکلف؛ و بتان بسیار در آنجا بعضی نو ساخته بودند و بعضی کهنه؛ و در پیشانِ صفه یک صورت بزرگ که یک صورت [کذا] می‌گفتند سامکونی است» (حافظ ابرو، 1380: 821؛ غیاث‌الدین نقاش، 1402: 41).

واژۀ صحیح به تصریح نسخۀ ملک «شاکمونی» است. شاکمونی ریختی است از واژۀ شاکیامونی (Shakyamuni) و آن واژه‌ای سانسکریت (शाक्यमुनि) و لقب بودا (Gautama Buddha) است به معنای «فرزانۀ شاکیا» (شاکیا نام قبیله یا طایفه‌ای است که خانوادۀ بودا بدان تعلق داشتند)[5] در جامع‌التواریخ نیز آمده است: «از بهر او آن را شاکمونی خواندند که او از نسل شاکیان است.» (ر.ک. رشیدالدین همدانی، 1384: 95) این واژه در زبان چینی به صورت «شیجیامونی» (Shijiamouni 释迦牟尼) و «شیجیامونی فو» (Shijiamouni Fo 释迦牟尼佛) به کار می‌رود. «فو» در زبان چینی به بودا اشاره دارد. (چنانکه در ادامۀ متن از «شکمانی فو» سخن رفته است. حافظ ابرو، 1380: 832) این واژه در فرهنگ چینی به فارسی به صورت «ساکیامونی» نیز ضبط شده است. «بخش اول این نام از کلمۀ سانسکریتِ Shakya از اصل پالیِ Sakya، Sakka و بخش دوم Moni در زبان پالی، زبان قومی بودا، به معنی خردمند و فرزانه و حکیم است که در منابع چینی هم به همین معنی آمده است.» (وانگ، 1379: 205) این نام در جامع‌التواریخ نیز مکرراً به صورت «شاکمونی» ضبط شده است (رشیدالدین فضل‌الله، 1384: 101- 123).

دلیل اصلی خطای سیدجوادی و به تبع آن فاتحی، عدول بی‌دلیل از دست‌نوشت ملک و تبعیت خطا از دست‌نوشت فاتح بوده است. مضاف بر آنکه شیوۀ نوشتاری "کمـ" در واژۀ شاکمونی در نسخۀ ملک ( ) نباید موجد این تصور شود که واژه شامکونی است. این نوع نگارش "کمـ" (و نه مکـ) در نسخۀ توپقاپی نیز دیده می‌شود. برای نمونه در مجلد نخست ذیل «قسم دوم از تاریخ هند و کیفیت ولادت شاکمونی» می‌بینیم که این واژه در یک سطر به دو شکل کتابت شده است که نخستین شکل نگارش -که شبیه به نوع نگارش این واژه در نسخۀ ملک نیز هست- موهم تلفظ شامکونی می‌تواند بود حال‌آنکه این نیز کتابتی از همان واژۀ شاکمونی است:

 

در تاریخ بناکتی نیز این نام مکرراً به صورت «شامکونی» آمده است که محتملاً حاصل همینگونه بدخوانی کاتبان یا مصحح است (ر.ک. بناکتی، 1348: 325- 331). در متن مصحَّحِ سیدجوادی علاوه بر ضبط خطای واژۀ شاکمونی، چند خطای نحوی نیز روی داده است. متن صحیح مطابق دست‌نوشت ملک این‌گونه است: «و در این شهر اکثر کافران بودند و بت می‌پرستیدند؛ و بتخانه‌ای بزرگ داشتند در غایت تکلف؛ و بتانِ بسیار در آنجا بعضی نو ساخته بودند و بعضی کهنه؛ و در پیشانِ صفه یک صورت بزرگ که می‌گفتند که این صورت شاکمونی است».

  1. 2. خطای نحوی در ترجمۀ فارسیِ مصطلحات چینی:
  • «شبِ چراغ» یا «شب‌چراغ»؟

«دیگر در آن ایام رسم ایشان چنان است که شب‌چراغ می‌گویند» (حافظ ابرو، 1380: 853). در نسخۀ ملک این ترکیب در قسمت دیگری از متن به‌وضوح و به‌درستی به صورت «شبِ جراغ» ضبط شده است:

 

مظاهری  آن را «شبچراغ، یعنی "چراغانی" به معنای "آتشبازی"» دانسته است «که منظور دواندن فشفشه در طول فتیله‌هاست.» (مظاهری، 1372: 134) (در ترجمۀ انگلیسی مایترا، به «Night of illumination» ترجمه شده است P: 93).

«شبِ چراغ» همان جشن فانوس (灯节 Dengjie) و جشن سنتی کشور چین است. «灯节 Dengjie» یعنی جشنِ چراغ. جیه (节 jie) یعنی جشن؛ و دِنگ (灯 deng) به معنی چراغ است. این جشن دو هفته پس از عید بهار یعنی در روز پانزدهم اولین ماه از تقویم چینی برگزار می‌شود. در کشور چین روز اول سال، عیدِ بهار است؛ و جشن چراغ در روز پانزدهم یعنی وسط این ماه که ماهِ تمام است برگزار می‌شود. (元宵节 Yuanxiao Jie: جیه (节Jie) یعنی جشن؛ یوان (元 yuan) یعنی نخست، ابتدایی؛ سیاو (宵xiao) یعنی شب؛ و یوانسیاو (元宵 yuanxiao) یعنی شب پانزدهم از اولین ماه قمری چین؛ و نهایتاً «یوانسیاو جیه» یعنی جشن پانزدهمِ ماهِ اول قمری در چین) نکته آن‌که چینیان ماه شبِ پانزده را ماه کامل می‌دانند و نه ماه شب چهارده را.

  1. 3. ذکر شکل چینیِ نام چند شهرِ یادرفته در سفرنامه که در تلفظ فارسی دارای ریختی دیگرگون‌اند:

«در چهاردهم شعبان به موضعی رسیدند که از آنجا تا سکجو _که اول شهر ختاییان و قراول ایشان بود_ ده روزه راه چول بود»  (حافظ ابرو، 1402: 822) همچنین است نام «قمجو» در این جملات: «و از سکجو تا قمجو _که شهری دیگر بزرگ بود_ نُه یام بود؛ و قمجو از سکجو بسیار بزرگ‌تر و معتبرتر بود» (همان: 830).

مظاهری نام این شهرها را به ترتیب «سوچو Suchow»، و قمجفو، کانجو Campcio نزد مارکوپولو، کانچئو Cancheu در اطلس جدید چینی، کانجو نزد ملانظر محمد، و کانشو Kanshow در نقشه‌های کنونی» دانسته است (همان: 112 و 116).

توضیح دقیق‌تر آن است که «سُکجو» همان شهر قدیم «سوجو» (Suzhou 肃州) است[6] که امروزه بدان «جیو چوئن» (Jiuquan 酒泉) گفته می‌شود و نزدیک شهرهای لانجو و دون هوانگ (Dunhuang 敦煌) در استان «گانسو» (Gansu Sheng 甘肃省) قرار دارد. نام قدیم دون هوانگِ امروزین «شاجو/ شَجو» (Shazhou 沙州)  است که نباید با سوجو مشتبه شود. سوجو همراه با گانجو، شَجو و لیان‌جو نام یکی از چهار شهر مهم در مسیر جادۀ ابریشم بود که مانند دالانی در کنار یکدیگر قرار داشتند و جاده‌ای باریک را تشکیل می‌دادند. این دالان قسمتی از جادۀ ابریشم در چین بوده و هست که از دیرباز تا کنون «河西走廊 Hexi Zoulang» نامیده می‌شود یعنی «دالانِ غربِ رودخانۀ زرد» (xi یعنی غربی؛ He یعنی رودخانه، که به 黄河 Huanghe یعنی «رودخانۀ زرد» اشاره دارد). این چهار شهر بر اساس موقعیت از غرب به شرق بدین‌ ترتیب‌ قرار داشتند: شَجو، سوجو، گانجو و لیان‌جو (凉州Liangzhou با نام امروزینِ 武威 Wuwei). این مسیر مسیری بسیار مهم است که محل عبور از مرکز چین به سین کیانگ یا آسیای مرکزی بود که غیاث‌الدین نقاش نیز از آنجا عبور کرده است.

واژۀ «قَمجو» در متن سفرنامه نیز ریختی از نام همان شهر گانجو (Ganzhou 甘州) است که امروز «جانگ‌یه» (张掖 Zhangye) نامیده می‌شود (تلفظ واژۀ   甘ganدر قدیم gam بود؛ و ضبط فارسی قَمجو نشان‌دهنده و برآمده از تلفظ چینیِ کهن است).

  1. 4. ریشه‌شناسی و بررسی تلفظ چینی چند واژه
  2. 4. 1. کی دی فو

«و کی‌دی‌فو عبارت از خانه‌واری چندست که در محلی ساکن گردانیده‌اند و یاساق و مهم ایشان آن است که چون خبری برسید، شخصِ مُعِد ایستاده فی‌الحال آن را به تعجیل به کی‌دی‌فوی دیگر رساند.» (حافظ ابرو، 1380: 829) مظاهری دربارۀ این واژه نوشته است: «با فرانویسی بهتر مطابق Chdebeo "کیده به ئو" از پادری (پدر روحانی) اودوریک Odoric  است که در ترجمۀ فرانسه آن Chiribo و به چینی Ki-ti-p’u ثبت شده است ...» (1372: 115).

این واژه در نسخۀ فاتح به صورت «کی‌دی‌قو» آمده است اما ضبط صحیح مطابق نسخۀ ملک همان «کی‌دی‌فو» است. اصل چینی این واژه در تلفظ امروزین آن 急递铺 jidipu «جی‌دی‌پو» است اما در قدیم محتملاً «گی‌دی‌پو» تلفظ می‌شده است. نکته آنکه محتمل است که تلفظ این واژه در زبان چینی در سلسلۀ یوان متفاوت از تلفظ امروزین آن بوده باشد (تلفظ دوگانۀ پ/ف در زبان چینی همانند تلفظ «پولاد»/ «فولاد» در زبان فارسی است)؛ اما از طرف دیگر نحوۀ نگارش فارسی ممکن است بیانگر تلفظ دقیق کهن واژگان چینی در آن روزگار نباشد؛ همان‌گونه که با مراجعه به فرهنگ Lexicon از Pulleyblank (که تلفظ واژگان در زبان چینی را -با علائم خاص زبانشناسی و نه با پین‌یین[7] امروزین- در دوره‌های مختلف تاریخی چین طی چهار دورۀ تاریخی بررسی و دسته‌بندی کرده است) درمی‌یابیم که «پو» در هیچ دوره‌ای در زبان چینی تلفظ «فو» نداشته است. «جی» یعنی «به سرعت، تند، سریع، با شتاب»؛ «دی» یعنی «رساندن، فرستادن، پُست»؛ «پو» نیز یعنی «مکان، منزلگاه، ایستگاه، دکان، مغازه» اما زمانی که با «جی‌دی» ترکیب می‌شود دیگر معنای مغازه/ دکان را ندارد و فقط به معنای ایستگاه است؛ جایگاهی که پُستچی اسبان خود را در آنجا تغییر می‌دهد؛ ایستگاهی برای توقف پست‌چی با تعویضِ اسبِ آماده برای رساندن خبر/ نامۀ بسیار مهم که می‌توان آن را «ایستگاه پُستی سریع‌السیر» ترجمه کرد: سیستم خبررسانی یا پُستی. بنیاد این سیستم در چین از دورۀ یوان در زمان قوبلای خان آغاز شد؛ شبیه به «دوِ امدادی» برای رساندن خبر/ نامه در کوتاهترین زمان. سیستم کاملی بوده است با چند درجۀ سرعت که نوع سرعت و عملکرد بسته به درجۀ اهمیتِ خبر/ نامه داشته است. برای نمونه اینکه مهم‌ترین نامه در چند روز باید به مقصد می‌رسیده است، عملکرد متفاوت بوده است.

با توجه به آنچه گفته شد، ضبط فارسی «کی‌دی‌فو» نشان‌دهندۀ تلفظ کهن این واژه در زبان چینی است و شیوۀ نگارش و تلفظ آن در متن سفرنامه نیز محتملاً باید «گی‌دی‌فو» بوده باشد و نه «کی‌دی‌فو» (چنان‌که در تلفظ جنوب چین امروزه نیز با «گ» تلفظ می‌شود).

بازخوانی و تصحیح چند واژۀ چینی در متن سفرنامۀ خواجه غیاث‌الدین نقّاش

پیش از آنکه به بررسی چند ضبط و تصحیح شکل نوشتاری و تلفظ آن‌ها بر اساس زبان چینی بپردازیم، یادآوری این نکته لازم است که متن سفرنامه دربردارندۀ اَعلام و اصطلاحات چینی دیگری نیز هست[8] که مصححان متن سفرنامه (محمد شفیع، علی مظاهری، حاج سیدجوادی) و یا مترجمان چینی و انگلیسیِ متن سفرنامه راجع بدان‌ها اظهار نظر کرده‌اند[9] اما ما در اینجا تنها به مواردی می‌پردازیم که از نظر ضبط واژه یا ریشه‌شناسی چینی نکته‌ای نویافته دربارۀ آن‌ها داشته‌ایم.

  1. 4. 2. «جینو» و «بافو»؟ یا «چیفو» و «مافو»؟

«و پنجاه‌ شصت عرابه و پسرانی که موکل اسبان بودند، ایشان را بافو می‌گفتند و آن‌ها موکل درازگوشان بودند و لوفو، آن‌ها که عرابه می‌کشیدند، جینو و ایشان بسیار بودند [...]» (حافظ ابرو، 1380: 830؛ غیاث‌الدین نقاش، 1402: 59). در این عبارات هم خطای نحوی و علائم نگارشی در جمله‌بندی وجود دارد و هم ضبط واژگان چینی نیازمند بازنگری است.

«چی» (车che) در زبان چینی به معنی درشکه/ عرابه است و «فو» (夫fu) به‌تنهایی به معنای «مرد» و امروزه بیشتر به معنی «شوهر» به کار می‌رود؛ اما در این ترکیب معنی «نگهدارنده» دارد؛ مردِ درشکه یا درشکه‌چی. لاجرم ضبط صحیح «چی‌فو» (车夫 chefu) یا «چیفو» است.

و اما واژۀ «بافو» نیز محتملاً باید «مافو» (马夫 mafu) بوده باشد. «ما»  (马ma) در زبان چینی یعنی «اسب» و «فو» یعنی «مَرد/ شوهر»؛ و «مافو» یعنی مهترِ اسب؛ اما باید توجه داشت که در ضبط فارسی کلمات گاهی واج «م» و «ب» به جای یکدیگر به کار رفته‌اند (همچون نام یکی از سپهسالاران نامدار لشکر چنگیزخان که در زبان مغولی «جِبّه» تلفظ می‌شود اما در برخی از منابع فارسی همانند تاریخ جهانگشای به صورت «یمه» نوشته شده است. ر.ک. جوینی، 1382: 2/111 و 116) لذا با توجه به آنکه در جمیع نسخ محل مراجعه، واژۀ محل بحث به صورت «مافو» نوشته شده است، ضبط «بافو» را می‌توان پذیرفت.

واژۀ «لوفو» نیز در زبان چینی «骡夫 (luofu)» است. «لو» بسته به تلفظ می‌تواند معنای الاغ یا قاطر داشته باشد. «لو» اگر به صورت «驴» (lv) تلفظ شود به معنی الاغ خواهد بود و آنگاه «لوفو» (lvfu 驴夫) به معنی «موکّلِ درازگوشان»؛ اما در ترجمه‌های محل مراجعه -از جمله در ترجمۀ انگلیسی مایترا و نیز ترجمۀ چینی سفرنامه که از روی ترجمۀ انگلیسی صورت گرفته است- این واژه به صورت «عهده‌دار قاطر/ نگهداری‌کننده از قاطر» (“who were in the charge of the mules”) ترجمه شده (Maitra, 1970: 34) که این معنا  محتمل‌تر است.

       متن صحیح: «و پنجاه‌ شصت عرابه و پسرانی که موکل اسبان بودند ایشان را بافو می‌گفتند؛ و آن‌ها که موکل درازگوشان بودند لوفو؛ آن‌ها که عرابه می‌کشیدند [چیفو]؛ و ایشان بسیار بودند.» (حرف اضافۀ «که» در جمیع نسخ آمده است. حرف عطفِ «و» پیش از «لوفو» نیز در چاپ فاتحی خطا و مغایر ضبط جمیع نسخ و چاپ سیدجوادی و مخل نحو و معنای جمله است.)

  1. 4. 3. «بینه»، «بیبه»، «بیسه»، «بیشه»، یا «پیسه» و «پیپه»؟

چاپ سیدجوادی و فاتحی: «از چپ و راست جماعت مطربان ایستاده و یاتوغن و کمانچه و بینۀ ختایی و نی از دو نوع» (حافظ ابرو، 1380: 825؛ غیاث‌الدین نقاش، 1402: 53). این واژه در اینجا به صورت «بینه» و در موارد دیگر (حافظ ابرو، 1380: 846؛ غیاث‌الدین نقاش، 1402: 86) به صورت «پیپه» ثبت شده است. سیدجوادی در توضیحات خود دربارۀ «بینه» آن را به نقل از حواشی علی مظاهری بر کتاب راه ابریشم [کذا. صح: جادۀ ابریشم] «نوعی ارگ دهنی» یعنی سازی بادی دانسته است و یک‌بار نیز به نقل از حاشیۀ ش 103 همان کتاب ص 69 این ساز را «اصولاً چینی» و «شبیه ارغنون» دانسته که «در آسیای میانه بیبه یا بیسه یا بیشه خوانده می‌شود.» گمانه‌زنی علی مظاهری و به تبع او سیدجوادی، بر اساس مفاتیح‌العلوم بوده است.

در مفاتیح العلوم خوارزمی ذیل «مُستَق» آمده است: «المُستَق: آلة للصین تعمل من انابیب مرکّبة و اسمها بالفارسیّة بیشه مُشته» (بی‌تا: 237) که در ترجمۀ این متن می‌خوانیم: «ساز مردم چین است که از چند نیِ به هم پیوسته ساخته می‌شود و نامش در فارسی بیشَه مُشتَه است.» (1347: 225- 226) که مظاهری «پیپه» را همین «بیشه» دانسته است.

نکته آنکه سازی که متشکل از چند نیِ به هم‌پیوسته است و نام آن بنا به چاپ‌های مفاتیح العلوم به صورت «بیسه» یا «بیشه» ضبط شده است، همان سازِ «موسیقار» (Pan Flute, Panpipes, Syrinx) است که در زبان چینی paixiao (排箫) نام دارد؛ بنابراین تلفظ و ضبط این واژه در مفاتیح العلوم نیز باید «پَیسَه» بوده باشد و در این موضع باید تصحیح شود.

تصویر 1. ساز پیسه

 

 

اما ضبط صحیح نام ساز محل بحث در متن سفرنامه نه «بینه» یا «پیسه»، بلکه «پیپَه» است که به قرینۀ کمانچه می‌باید همان ساز زهیِ «پیپا»ی امروزین (琵琶 pipa) باشد و نه آن‌گونه که سیدجوادی به تبع علی مظاهری در شرح خود آن را نوعی ارگ دهنی دانسته است.

تصویر 2.  ساز پیپه. نقاشی منسوب به محمد سیاه‌قلم (خواجه غیاث‌الدین نقاش) محفوظ در موزۀ توپقاپی‌سرایی، خزینه ش 2153

 

 

ضبط خطای «بینه» به جای «پیپه» به دلیل عدول بی‌دلیل سیدجوادی از نسخۀ اساس (و نیز ل) و تبعیت از ضبط خطای ت است.

  1. 4. 4. داجی یا داجین؟

«در هشتم جمادی‌الآخر خبر رسید که پسران محمدبیک داجی را که ایلچی اویس‌خان بود غارت کرده‌اند. داجیان و ایلچیان متوهم شده، گفتند: ما را سعی می‌باید کرد که خود را زودتر به سرحد ختای رسانیم.» (حافظ ابرو، 1380: 821)

واژۀ نخست که در متن سیدجوادی و به تبع آن در چاپ فاتحی به صورت «داجی» و در نسخۀ فاتح به صورت «راجی» آمده است، در نسخۀ ملک به صورت «داجیی» آمده است . این واژه در نسخۀ ل نیز که محتملاً از روی همین نسخه کتابت شده در این موضع «داجبی» خوانده شده  و در نسخۀ مطلع سعدین نیز به صورت «داجبی» ضبط شده است: . همۀ این موارد این گمانه را تقویت می‌کند که این واژه باید «داجین» بوده باشد که بدین صورت دچار تصحیف و تغییر شده است.

واژۀ «داجین» (大人 daren) (بنا بر فرهنگ چینی به فارسی) در زبان چینی عنوانی احترام‌آمیز بوده است؛ «دا» یعنی بزرگ؛ و «جین» یعنی شخص، آدم، فرد. در مجموع یعنی «شخص محترم». در تلفظ امروزین، «داژِن» به شخص مسنّ اطلاق می‌شود، برای تفاوت‌گذاردن میان بزرگ و کوچک. واژۀ معروف «فوژِن» نیز به معنی «خانم» است که در متون فارسی «فوجین» ضبط شده است. در منابع فارسی چندین زن معروف وجود دارد که فوجین خوانده شده‌اند (همانند «مویه فوجین» Moye Furen در بخش چین از جامع‌التواریخ؛ ر.ک. وانگ، 1379: 114). در تلفظ امروزینِ چینی، «دا ژِن» به معنای بزرگسال و نیز برای احترام (جناب‌عالی) کاربرد دارد. در سفرنامه نیز باید به همین معنی و به نشانۀ احترام یعنی مأمور بزرگ و بلندمرتبه به کار رفته باشد؛ اما از آنجاکه این واژه در مواضع دیگر متن به همان صورت داجی و داجیان ضبط شده است، و نیز در تلفظ برخی از استان‌های چین به‌ویژه نواحی شمالی «ن» پایانی واژگان تلفظ نمی‌شود، جز در مورد نخست ضبطِ این واژه را چنانکه در دیگر مواضعِ جمیع نسخ نیز آمده است، در دیگر مواردِ متن باید همان «داجی» دانست که برابر با «داجین» است. به‌هرروی، ضبط این واژه در متون چینی بنا بر تلفظ استاندارد آن باید «داجین» بوده باشد و نه «داجی»؛ همان‌گونه که جزء دوم واژه، در تاریخ چین نیز به دو صورت «ژِن»  و «جین» ضبط شده است: مانند عنوان «خواژن» (huaren) (وانگ، 1379: 116) و نیز نام بانویی به اسم «مویه فوجین» (Moye Furen) (وانگ، 1379: 114). بنا به آنچه گفته شد، «محمدبیک° داجی» را باید به سکون و بدون کسرۀ اضافه خواند همانند «وانگ° داجی». دیگر اینکه «اویس خان» نیز هم در نسخۀ ملک و هم در نسخۀ فاتح به صورت «ویس خان» آمده است.

متن صحیح: «در هشتم جمادی‌الآخر خبر رسید که پسران محمّدبیک° داجین را _که ایلچیِ ویس‌خان بود_ غارت کرده‌اند. داجیان و ایلچیان متوهم شده گفتند: ما را سعی می‌باید کرد که خود را زودتر به سرحدِّ ختای رسانیم».

  1. 4. 5. «قلفی، قلقی، قلعی» یا «قلغی»؟ «ترغو، طرغو» یا «ترقو»؟ «لووشاو» یا «لو و شاو»؟ «لنک» یا «لِنگ»؟ «کپکی، کیکی، لیلی» یا «کبکی»؟

در چند موضع از سفرنامه نام چندگونه پارچۀ واحد به چند شکل مختلف آمده است که در اینجا به تصحیح و توضیح آنها می‌پردازیم:

«در هشتم ربیع الاول سلطان‌شاه و بخشی‌ملک را طلب فرموده سنکشی[10] فرموده -و سنکشی به زبان ختائی انعام باشد- سلطان‌شاه را هشت بالش نقره و سی جامه [کذا] پادشاهی با آستر و بیست و چهار قلفی و لو و لنگ و شا و دو اسب...» (حافظ ابرو، 1380، ج4: 855- 856)

«... آنچه شیره شادی خواجه بود: ده بالش نقره و سی اطلس و هفتاد پارچه دیگر قلقی و ترقو و لو و شاو کپکی و پنج‌هزار چاو و خاتون او را چاو و بالش نقره نبود، اما ثلث قماش بود و سلطان احمد و کوکجه و ارغداق را هر سه هر یک هشت بالش نقره و شانزده اطلس [و باقی قماش از قلقی و] ترقو و لو و شاو کپکی مجموع هر یکی نود و چهار وصله بود، مع خواتین و هر یک را دو هزار چاو و غیاث‌الدین و اردوان و تاج‌الدین بدخشی را هریک هفت بالش نقره و شانزده اطلس و ترغو و لووشاو کپکی و قلقی [مجموع هر یکی را هفتادوهفت وصله] و دو هزار چاو» (حافظ ابرو، 1380، ج4: 860- 861)

  1. 4. 5. 1. «قلفی، قلقی، قلعی» یا «قَلَغی»؟

قَلَغی: واژه‌ای ترکی و نوعی از پارچه است. در ترجمۀ انگلیسی سفرنامه (Maitra, 1970 :111) (و به تبع آن در ترجمۀ چینی، ص 141) «قلقی» به «لباس زیر» (under-vests) ترجمه شده است.[11] در لغتنامۀ دهخدا ذیل «قَلَغی» آمده است: «قالاقای، کلاغی»؛ و «کلاغی» را نیز نوعی پارچه و چارقدی ابریشمین دانسته که زنان عشایر بر سر کنند و دستمال ابریشمین که مردان کُرد بر کلاه و زنان کُرد و جز آنان به سر و روی بندند؛ و به نقل از نوروزنامه آن را اینگونه معرفی کرده است: «از یمانی یک نوع بُرد که گوهر وی هموار بُوَد به یک اندازه و سبز بود و متن او به سرخی زند و نزدیک دنبال نشانهای سپید دارد از پسِ یکدیگر مانند سیم...» در دیوان لغات‌الترک کاشغری «قرغا» (کاشغری، 1375: 782) و در فرهنگ دوِرفِر «قارغه» (qārġa) (Doerfer, 1967, vol 3: 384) به معنی کلاغ آمده است که ممکن است با این واژه مرتبط باشند. در چاپ سیدجوادی (حافظ ابرو، 1380، ج4: 856) و فاتحی (حافظ ابرو، 1402: 102) این واژه به صورت «قلفی»، و در چاپ شفیع (1930: 35) به صورت «قلقی» آمده است.

  1. 4. 5. 2. «ترغو، طرغو»، یا «ترقو»؟

 «تُرقو» واژه‌ای‌ست ترکی- مغولی. (در مواضع مختلف نسخۀ «م» به چهار شکل ترغو، طرغو، ترقو و طرقو آمده است.) این واژه در دیوان لغات‌الترک با تلفظ «تُرقُو» به معنی «حریر، دیبا» آمده است. (کاشغری، 1375: 444). بنا به فرهنگ دوِرفِر نیز این واژه (با ریختهای نگارشی مختلف طرقو/ترقو/طرغو/torġü/) به پارچۀ ابریشمین عالی اشاره دارد. (برای تفصیل دربارۀ ریشۀ این واژه در زبان‌های مختلف بنگرید به: Doerfer, 1965, vol 2: 478) در ترجمۀ انگلیسی ( نیز در ترجمۀ چینی به نقل از این ترجمه، ص 141) نوعی ابریشم قرمز (Red Silk) دانسته شده است. (Maitra, 1970 :25) در دهخدا نیز «ترغو» به «بافتۀ ابریشمی سرخ رنگ» معنا شده اما تلفظ آن به فتح حرف تا و ذیل مدخل «تَرغو» آمده است که ظاهراً خطاست و باید به ضمِ تا باشد؛ چنانکه گفتۀ صاحب سنگلاخ ذیل «تورغو» را نیز نقل کرده است. شفیع نیز «ترقو» را «به قول صاحب هفت قلزم نوعی از بافتۀ ابریشمی سرخ‌رنگ» دانسته است. (شفیع، 1930: 35)

  1. 4. 5. 3. «لووشاو»، یا «لو و شاو»؟

در ترجمه‌های انگلیسی (Maitra, 1970: 111) و چینی (ص 141) سفرنامه، «لو» و «شا» به عنوان یک نوع پارچۀ واحد (به صورت «Lousha» و «罗纱») ترجمه شده‌اند (در متن فارسی ترجمۀ انگلیسی نیز «لووشا» آمده است) اما باید جداگانه و به عنوان دو نوع پارچه ترجمه شوند. مترجم چینیِ کتاب جادۀ ابریشم در متن سفرنامه (ص 73) به درستی این دو را از یکدیگر متمایز کرده است. «لو» واژه‌ای چینی است (Luo 罗) و دارای معانی متعدد که در زبان چینیِ امروز بیشتر به عنوان نام فامیل استفاده می‌شود. یکی از معانی آن بنا به فرهنگ چینی به فارسی «نوعی پارچۀ ابریشمی» است. این نوع پارچه قدمتی چندهزارساله در چین دارد و یکی از مهم‌ترین انواع پارچه‌های ابریشمین چینی بوده است. چنان‌که هنوز در زبان چینیِ امروز در ترکیبی چهارواژه‌ای از چهار نوع پارچۀ ابریشمین (از جمله لو) در کنار هم یاد می‌شود:[12] (绫罗绸缎 ling-luo-chou-duan) به عنوان مثال در اشاره به جنس یا پارچه‌ یا لباس‌های عالی گفته می‌شود: «این شخص ling-luo-chou-duan می‌پوشد»! یعنی لباسی عالی پوشیده است! یا در این جمله که: «در این پارچه‌فروشی  ling-luo-chou-duanزیاد است» یعنی این مغازه دارای اجناس عالی است.

لو از ابریشم توت ساخته می‌شده و در ساخت آن از یک فرآیند پیچش منحصر به فرد استفاده می‌شده است که باعث می‌گردیده است تارها با یکدیگر در هم پیچیده و سپس با نخ‌های پود در هم تنیده شوند. از ویژگی‌های این پارچه سبک‌بودن، نفوذپذیری هوا، و مناسب‌بودن برای ساخت لباس تابستانی است. لو سابقه‌ای طولانی دارد و پیشینۀ آن به اوایل «سلسلۀ شانگ»[13] باز می‌گردد.[14]

«شا»: سیدجوادی این واژه را «شال» گمانه زده است (حافظ ابرو، 1380: 4/855- 856) که انگاره‌ای صائب نیست.  «شا» نیز واژه‌ای است چینی (纱 sha) که به نوعی پارچۀ بسیار نازک غیرابریشمی و غالباً پنبه‌ای و یا کتانی اطلاق می‌شده است. پنبه در ادوار متأخر وارد چین شد و به همین خاطر بدان بسیار اهمیت می‌دهند. این نوع پارچه معمولاً از ترکیب پنبه و کتان ساخته می‌شده است. از ویژگی‌های این پارچه نازک‌بودن تار و پود نخ‌های آن و داشتن سوراخ‌های کوچک و سبک‌بودن آن است.[15]

  1. 4. 5. 4. «لنک»، یا «لِنگ»؟

در ترجمۀ انگلیسی و به تبع آن چینی، این واژه از قلم افتاده است. دلیل آن نیز آن است که متن فارسی ترجمۀ انگلیسی بر پایۀ نسخۀ بادلیان بوده است که فاقد این واژه است. سیدجوادی نیز این واژه را شرح نکرده است. شفیع به خطا «لیل» ضبط کرده است. این واژه چینی است (绫 ling) و همان نخستین واژه در ترکیب «绫罗绸缎 ling-luo-chou-duan» است. این واژه در نسخۀ «م» و به تبع آن «ل» به درستی به کسر حرف نخست (لِنک) اعرابگذاری شده است. ضبط صحیح این واژه در سفرنامه «لِنگ» است. «لینگ» (تلفظ امروزین) نوعی پارچۀ ابریشمی سنتی چینی با الگوی مورب، و دارای سطحی صاف، بافتی نرم و ضخامتی کم است که هنوز از آن برای قاب‌بندی آثار هنری و خوشنویسی، دوخت پیراهن و لباس خواب، و همچنین به عنوان پارچه‌ای برای جلد کتاب‌ها، قاب‌بندی نقاشی‌ها و جعبه‌های هدیۀ نفیس استفاده می‌شود. این پارچه پیش از دوران سلسۀ هان تولید شد و ساخت آن در دوران تانگ و سونگ به اوج رسید.[16]

  1. 4. 5. 5. «کپکی، کیکی، لیلی»، یا «کبکی»؟

حرف دوم این واژه در نسخۀ «م» بدون نقطه است و در نسخۀ بادلیان و «ل» «کیکی» ضبط شده است. (علت چنین ضبطی در نسخۀ ل آن است که نسخۀ «ل» از روی «م» کتابت شده است اما دو نقطۀ زیرین یای پایانی در نسخۀ م را دونقطۀ حرف دوم تلقی کرده است.) نسخۀ فاتح «کبکی» ثبت کرده است و در چاپ شفیع از سفرنامه (1930: 35 و 36) به صورت «کپکی» آمده است. مظاهری این واژه را که در منابع او «لیل» و «لیلی» هم ضبط شده بوده (که همان نگارش حرف «کـ» بدون سرکش بوده است)، «کتی» به معنی «ملافۀ رختخواب» (و مطابق با kia- ti چینی) حدس زده است. (مظاهری، 1372: 137، یادداشت ش 134) مایترا «کپکی» (Kapki) را «نوعی از مخمل» ترجمه کرده است. (Maitra, 1970:111) در پاورقی ترجمۀ چینی (ص 141) نیز به نقل از ترجمۀ انگلیسی «کَپکی» نوعی پارچۀ مخمل دانسته شده است؛ اما تلفظ این واژه چینی نیست. آیا ممکن است نام این نوع پارچه به خاطر نقش خاص آن منتسب به پرندۀ کبک بوده باشد (همانگونه که قَلَغی و کلاغی)؟ در دیوان لغات‌الترک واژۀ «کَمَک» به معنی «بافته یا چادر تُنُکی از پنبۀ پرنگار و منقش دارای خط‌های سپید که از آن جامۀ زبرین (لباس رو) سازند و قِفجاقان از آن بارانی‌ها درست کنند» آمده است که محتمل است با این واژه مرتبط باشد. (کاشغری، 1375: ۹۱۷)

  1. نتیجه‌گیری

در متن سفرنامۀ خواجه غیاث‌الدین آن‌گونه که در زبدة التواریخ به تصحیح حاج سیدجوادی و نیز دست‌نویس‌های این اثر آمده است، خطاهایی در ضبط واژگان چینی وجود دارد که برخی ناشی از نوع ضبط واژگان در نسخ خطی، و برخی نیز ناشی از مسائل رسم‌الخطی نسخ خطی و خطاخوانی مصحح بوده است. با توجه به اینکه نسخۀ ملک نسخۀ مُبیَضّه از دست‌خط خود حافظ ابرو است، محتمل است برخی از این ضبط‌ها ناشی از دگرگشتگیِ رسم‌الخطی و تحول آواییِ واژگان چینی در زبان فارسی در طی زمان بوده باشد که به همان صورت نیز بر قلم حافظ ابرو رفته است. چنان‌که گفته شد، ضبط صحیح «سامکونی» (چاپ سیدجوادی از زبدة التواریخ) «شاکمونی» است که ریختی است از واژۀ شاکیامونی (Shakyamuni) و آن واژه‌ای سانسکریت (शाक्यमुनि) و لقب بودا است که در زبان چینی به صورت «شیجیامونی» (Shijiamouni 释迦牟尼) و «شیجیامونی فو» (Shijiamouni Fo 释迦牟尼佛) به کار می‌رود. دلیل اصلی ضبط خطای این واژه در چاپ سیدجوادی و به تبع آن چاپ فاتحی، عدول بی‌دلیل از دست‌نوشت ملک و تبعیت خطا از دست‌نوشت فاتح بوده است. همچنین ضبط «شب‌چراغ» (چاپ سیدجوادی) خطا، و صحیح «شبِ چراغ» است که همان جشن فانوس (灯节 Dengjie) از جشن‌های سنتی چین است. دریافتیم که شهرهای «سکجو» و «قمجو» (که باید سُکجو و قَمجو خوانده شوند) نیز به ترتیب همان شهرهای قدیم «سوجو» (Suzhou 肃州) و «گَنجو» (Ganzhou 甘州) هستند. همچنین اصل چینیِ واژۀ «کی‌دی‌فو» واژه 急递铺 jidipu  است که می‌توان آن را «ایستگاه پُستی سریع‌السیر» ترجمه کرد. ضبط صحیح «جینو» و «بافو» نیز «چیفو» و «مافو» است. «چیفو» (车夫 chefu) به معنی درشکه‌چی است. «بافو» نیز محتملاً باید «مافو» (马夫 mafu) بوده باشد یعنی مهترِ اسب. همانگونه که «لوفو» (luofu 骡夫) نیز به معنی «نگهداری‌کننده از قاطر» است. ضبط صحیحِ «بینه» («بینۀ ختایی») (چاپ سیدجوادی) نیز «پیپَه» است که می‌باید همان ساز زهیِ «پیپا»ی امروزین (琵琶 pipa) باشد نه آن‌گونه که سیدجوادی به تبع علی مظاهری در شرح خود آن را نوعی ارگ دهنی دانسته است. نکتۀ دیگر آنکه ضبط «بیشه» در مفاتیح العلوم خوارزمی نیز باید «پَیسَه» بوده باشد که همان سازِ «موسیقار» (Pan Flute, Panpipes, Syrinx) است که در زبان چینی «paixiao» (排箫) نام دارد و برخلاف نظر مظاهری و به تبع او سیدجوادی متفاوت از ساز «پیپَه» است. واژۀ «داجی» نیز در یکی از مواردِ به کاررفته در متن (حافظ ابرو، 1380: 821) محتملاً باید «داجین» (大人 daren) بوده باشد به معنی شخص محترم. واژگان «قَلَغی» (ترکی؛ نوعی پارچۀ ابریشمین)، «تُرقو» (ترکی- مغولی؛ نوعی ابریشم سرخ)، «لو» (罗؛ نوعی پارچۀ ابریشمین)، «شا» (纱، نوعی پارچۀ بسیار نازک غیرابریشمی و غالباً پنبه‌ای و یا کتانی)، «لِنگ» (绫 ling؛ نوعی پارچۀ ابریشمی سنتی چینی با الگوی مورب) و «کَبکی» (نوعی از پارچۀ مخمل) نیز چنانکه اشاره شد به انواعی از پارچه‌های چینی اشاره دارند.

 

[1]. La route de la soie

[2]. M. Quatremére

[3]. K. M. Maitra

[4]. Topkapı Palace Museum Library

[5]. www.britannica.com نیز www.nichirenlibrary.org مدخل «Shakyamuni»

[6]. این شهر نباید با سوجو (Suzhou 苏州) در جنوب چین که در قدیم در کنار هانگجو یکی از دو بهشت زمینی محسوب می‌شده است یکی دانسته شود. ضرب‌المثلی قدیمی چینی است که می‌گوید: «上有天堂,下有苏杭» (Shang you tiantang, xia you Su-Hang) (در آسمان بهشت داریم و در زمین سوجو و هانگجو!)

[7]. پین‌یین (Pīnyīn) شیوهٔ رایج لاتین‌نویسی واژگان چینی است.

[8]. از زمرۀ پژوهش‌های مستقل دربارۀ جای‌نام‌های سفرنامه بنگرید به مقالۀ 朱建路, (2018) دربارۀ «چرخ فلک».

[9]. همچون واژۀ «جکفو» در این عبارت: «چون پیش پادشاه رسید، لی‌داجی و جان‌داجی _که به زبان ختایی یکی را سرای لیدا و یکی را جکفو می‌گفتند_ ایستاده بود و پادشاه در بحث گرفتن ایلچیان بود.» (حافظ ابرو، 1380: 858) این واژه در نسخۀ ملک به صورت «جیکفو» آمده و مصحح متن آن را به خطا «جکفو» ضبط کرده است. مترجم چینیِ سفرنامه حدس زده است این واژه احتمالاً باید 知府 zhifu بوده باشد که عنوان مقامی است و نه نام یک فرد. این واژه بنا به فرهنگ چینی- فارسی به معنی رئیس شهر و «رئیس ولایت در دورۀ سلسله‌های مینگ و چینگ» است.

 

[10]. سَنکشی واژه‌ای چینی است (赏赐 shangci) به معنای انعامی که شخصی فرادست به کسی می‌دهد.

[11]. ”قلقی aTurki word meaning under-garment or vest” (Maitra, 1970: 98)

[12]. https://baike.baidu.com مدخل 罗

[13]. سلسۀ شانگ دومین سلسۀ باستانی چین است و بنا به فرهنگ چینی به فارسی مربوط به «قرن 11-16 ق.م.» است.

[14].  https://baike.baidu.comمدخل 绫罗绸缎

[15].  https://baike.baidu.comمدخل 纱

[16]. https://baike.baidu.com مدخل 绫

  1. . دست‌نوشت‌ها

    حافظ ابرو، عبدالله‌بن لطف‌الله. ( کتابت 909 ق). مجمع‌التواریخ (ربع چهارم) [نسخۀ خطی]. محفوظ در کتابخانۀ فاتح استانبول ترکیه به شمارۀ 4370.

    ـــــــــــــــــ. (کتابت830 ق؟). مجمع‌التواریخ (ربع چهارم) [نسخۀ خطی]. محفوظ در کتابخانۀ ملی ملک تهران به شمارۀ 4166 (به استناد نسخۀ کتابخانۀ ملی).

    ــــــــــــــــــ. (کتابت 1272 ق). مجمع‌التواریخ (ربع چهارم) [نسخۀ خطی]. محفوظ در کتابخانۀ ملی ملک تهران به شمارۀ 4163، کاتب: آقابابا شهمیرزادی.

    ـــــــــــــــــــ. (کتابت 829 ق). مجمع‌التواریخ (ربع چهارم) همراه با جامع‌التواریخ رشیدی [نسخۀ خطی]. محفوظ در کتابخانۀ توپقاپی‌سرایی استانبول به شمارۀ 1653، (صفحاتی از کتاب به دست‌خط حافظ ابرو است).

    ــــــــــــــــــ . (کتابت830 ق). مجمع‌التواریخ (ربع سوم) [نسخۀ خطی]. محفوظ در کتابخانۀ ملی تهران به شمارۀ 12527-5.

    ـــــــــــــــــــ . (بی‌تا). زبدة‌التواریخ (ربع دوم) [نسخۀ خطی]. محفوظ در کتابخانۀ بادلیان آکسفورد به شمارۀ Elliott 422.

    عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق‌بن محمد. (کتابت قرن 11ق). مطلع سعدین و مجمع بحرین [نسخۀ خطی]. محفوظ در کتابخانۀ مجلس به شمارۀ 9090.

    1. منابع چاپی

    آژند، یعقوب. (1385). «محمد سیاه قلم و غیاث‌الدین نقاش». هنرهای تجسمی، ش 24: 38-45.

    بناکتی، داودبن محمد. (1348). تاریخ بناکتی؛ روضة اولی الالباب فی معرفة التواریخ و الانساب. به کوشش جعفر شعار. تهران: انجمن آثار ملی.

    بیانی، مهدی. (1327). «یک نسخۀ نفیس از مجمع‌التواریخ حافظ ابرو». یادگار. س 4 ش 9-10: 171-176.

    تَتَوی، احمدبن نصرالله و آصف‌خان قزوینی، جعفربن بدیع‌الزمان. (1382). تاریخ اَلفی (تاریخ هزارسالۀ اسلام). تصحیح غلامرضا طباطبایی‌مجد. تهران: علمی و فرهنگی، 8 ج.

    جوینی،  عطاملک‌بن  محمد. (1382). تاریخ جهانگشای. به سعی و اهتمام محمدبن عبدالوهاب قزوینی. تهران: دنیای کتاب، 3ج.

    حافظ ابرو، عبدالله بن لطف الله (1380). زبدة ‌التواریخ، مقدمه. تصحیح و تعلیقات سید کمال‌ حاج سیدجوادی. چهار جلد. ج 4. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

    حافظ ابرو، عبدالله‌بن لطف‌الله. (1402). زبدة ‌التواریخ بایسنغری. به کوشش محسن فاتحی. تهران: آماره.

    حسینی، سجاد، عبدالهی متنق، غفار، و امیرراشد، سولماز. (1400). «عجائب اللطائف غیاث‌الدین محمد نقاش؛ ره‌آورد هنری سفارت تیموری هرات از دربار چین». جلوۀ هنر، س 13 ش 4: 49- 61.

    خطایی، سیدعلی‌اکبر. (1372). خطای‌نامه. به کوشش ایرج افشار. تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا.

    خوارزمی، محمدبن احمد. (بی‌تا). مفاتیح‌العلوم. به تصحیح خرلوف وان فلوتن. (افست از نسخۀ اصلی محفوظ در دانشگاه تهران با توضیحات مصحح در پانویس، مقدمه به فرانسوی و عربی).  

    خوارزمی، محمدبن احمد. (1347). ترجمۀ مفاتیح‌العلوم. مترجم حسین خدیوجم. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

    خوافی، احمدبن محمد. (1339). مجمل‌التواریخ (مجمل فصیحی). به تصحیح و تحشیۀ محمود فرخ. مشهد: کتاب‌فروشی باستان، 3 ج.

    خواندمیر، غیاث‌الدین‌بن همام‌الدین. (1333). تاریخ حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر. به تصحیح محمد دبیرسیاقی. تهران: کتاب‌فروشی خیام، 4 ج.

    درایتی، مصطفی. (1389). فهرست دست‌نوشته‌های ایران. تهران: موسسه فرهنگی پژوهشی الجواد. 12ج.

    رشیدالدین فضل‌الله. (1384). جامع‌التواریخ: تاریخ هند و سند و کشمیر. تصحیح و تحشیه محمد روشن. تهران: میراث مکتوب.

    روملو، حسن‌. (1357). احسن‌التواریخ. به تصحیح عبدالحسین نوایی برای فرهنگستان ادب و هنر. تهران: بابک، 12ج.

    شفیع، محمد. (1930). «سفرنامۀ چین». اورینتل کالج مگزین. لاهور: یونیورسیتی اورینتل کالج. جلد 7 ش 23: 4-50.

    عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق‌بن محمد. (1946). مطلع سعدین و مجمع بحرین. تصحیح محمد شفیع. لاهور: گیلانی.

    غیاث‌الدین نقّاش. (1401). غرایب و عجایب ختای یا سفرنامۀ چین به روایت غیاث‌الدین نقاش (822 تا 825 هجری). به کوشش محسن فاتحی. تهران: آماره.

    غیاثیان، محمدرضا (1403). پژوهشی در نگاره‌های مجمع‌التواریخ و جامع‌التواریخ. تهران: میراث مکتوب.

    کاشانی، قاضی احمدبن محمد غفّاری (1404 ق). تاریخ نگارستان. به تصحیح و مقدمۀ مرتضی مدرس گیلانی. تهران: کتابفروشی حافظ.

    مظاهری، علی. (1372). جادۀ ابریشم. ترجمۀ ملک ناصر نوبان. تهران: موسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، 2 ج.

    ملک‌پایین، علی، و چانگ هونگ، ژانگ. (1399). «تأکید بر یگانگی هویت محمد سیاه‌قلم و غیاث‌الدین نقاش با بررسی تطبیقی نگارۀ "جاودانه‌ها لیوهایچان و لی تیه گوآیِ" سیاه‌قلم و آثار چینی». هنرهای زیبا- هنرهای تجسمی، س25 ش2: 105-114.

    وانگ، ای‌دان. (1379). تاریخ چین از جامع التواریخ خواجه رشیدالدین فضل‌الله. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

    1. منابع انگلیسی و چینی

    Doerfer, Gerhard (1963- 1965). Turkische und Mongolische Elemente im Neupersischen. 3 volumes, Wiesbaden, Germany

    Quatremère, É. Histoire des Mongols de la Perse par Raschid-Eldin, Amsterdam, Oriental Press, 1968 (réimpression 1968 de l’édition Paris 1836)

    Pelliot, P. Notes on Marco Polo, I (Paris 1959)

    Maitra, K. M. (1970). A Persian Embassy to China, being an extract from Zubdatu’t Tawarikh of Hafiz Abru, tr. By K. M. Maitra, M. A., Prof. of Persian, Dyal College, Lahore, with a new introcuction by L. Carrington Goodrich, Dean Lung Prof. Emeritus of Chinese, Columbia University, Parogon Book Reprint Corp., New York.

    [法]阿里۰玛扎海里:《丝绸之路——中国-波斯文化交流史》,耿昇译,北京:中华书局,1993年,第73页。(ترجمۀ چینی کتاب جادۀ ابریشم علی مظاهری)

    波斯语汉语词典(1981),北京大学东方语言文学系波斯语教研室编,北京:商务印书馆。, (فرهنگ فارسی به چینی) 

    汉语波斯语词典(1997)北京大学伊朗文化研究所、德黑兰大学德胡达大词典编纂所合编,曾延生主编,北京:商务印书馆。 (فرهنگ چینی به فارسی)

    何高济译:《海屯行记 鄂多立克东游录 沙哈鲁遣使中国记》,《中外关系史名著译丛》,北京:中华书局,2002年  (ترجمۀ چینی سفرنامه، بر اساس ترجمۀ انگلیسی مایترا)

    马顺平,(2024) 绘画所见永乐时期明朝与,帖木儿帝国的文化交流,故宮博物院院刊,2024年第10期・总第270期 (Ma Shunping, (2024), “Cultural Exchanges between the Ming Dynasty and the Timurid Empire During the Yongle Period Reflected in Paintings” Journal of the Palace Museum, Issue 10・Issue 270, page 097 to 112)

    朱建路, (2018), 帖木儿帝国使者所见天球考, 中国史研究, 第3 期 (Zhu Jianlu, (2018), A study of the celestial sphere seen by the Timur Empire envoys, Chinese History Research, Issue 3)