زینب اکبری؛ نسرین فقیه ملک مرزبان
چکیده
در سنت بلاغت اسلامی "اسلوب حکیم" بهعنوان صنعتی که مبتنی بر خروج آگاهانه از مقتضای ظاهر در بستر گفتگوست، جایگاهی مبهم و چندپاره دارد؛ بهویژه در بلاغت فارسی نهتنها مرز آن با صناعات مشابه روشن نشده، بلکه شاهد فقر شاهدمثال و غفلت نظری در تبیین جوانب بلاغی آن هستیم. این مقاله نخست با روشی تاریخی-تحلیلی، به بازخوانی جایگاه و تعریف اسلوب ...
بیشتر
در سنت بلاغت اسلامی "اسلوب حکیم" بهعنوان صنعتی که مبتنی بر خروج آگاهانه از مقتضای ظاهر در بستر گفتگوست، جایگاهی مبهم و چندپاره دارد؛ بهویژه در بلاغت فارسی نهتنها مرز آن با صناعات مشابه روشن نشده، بلکه شاهد فقر شاهدمثال و غفلت نظری در تبیین جوانب بلاغی آن هستیم. این مقاله نخست با روشی تاریخی-تحلیلی، به بازخوانی جایگاه و تعریف اسلوب حکیم در منابع کهن بلاغی میپردازد و وجوه افتراق آن با صنایع مشابه را تبیین میکند. در گام بعد، بر اساس مبانی نظریۀ ربط اسپربر و ویلسون "خروج از مقتضای ظاهر" بهعنوان عنصر محوری اسلوب حکیم در چهار سطح استنتاجی بازتحلیل شده است: 1) بازخوانی تفسیر صریح؛ ۲) تضاد میان تفسیر صریح و دلالت ضمنی؛ ۳) تحمیل استنتاج ضمنی بر مخاطب؛ و ۴) بازنمایی انتقادی مفروضات دایرةالمعارفی یا هنجاری. رویکرد پژوهش کیفی و توصیفی-تحلیلی است و نمونهها با روش نمونهگیری هدفمند از متون کلاسیک فارسی بهویژه گفتگوهای طنزآمیز و عرفانی استخراج شدهاند. برخلاف منابع بلاغی سنتی که شواهد معدود و صرفاً عربی ارائه میدهند، این پژوهش نشان میدهد که ادب فارسی، بهویژه در گفتگوهای حکیمانه، مملو از کاربستهای خلاقانۀ اسلوب حکیم است. تحلیل ربطمحور این نمونهها، علاوه بر ارائۀ گونهشناسی دقیق و نو، ظرفیتهای شناختی-بلاغی این صنعت را در ایجاد اثرات شناختی در ذهن، مدیریت موقعیتهای پرتنش و تولید و تعدیل بینش مخاطب نشان میدهد.
احمد جمعه پور؛ حسین سلیمی؛ مجاهد غلامی
چکیده
یکی از انواع ایهام در اشعار حافظ که کمتر به آن پرداختهشده، چندگانهخوانی یا چندمعناییهای حاصل از "اختلاف قرائات" است. امروزه با تعداد کثیری نسخۀ خطی کهن از اشعار حافظ مواجهیم که اختلاف ضبط و قرائات گوناگون نسخهنویسان در آنها موج میزند. هرچند این خود مهمترین عامل بهوجودآمدن ضبطها و تصحیحات گوناگون از برخی ابیاتِ محل بحث ...
بیشتر
یکی از انواع ایهام در اشعار حافظ که کمتر به آن پرداختهشده، چندگانهخوانی یا چندمعناییهای حاصل از "اختلاف قرائات" است. امروزه با تعداد کثیری نسخۀ خطی کهن از اشعار حافظ مواجهیم که اختلاف ضبط و قرائات گوناگون نسخهنویسان در آنها موج میزند. هرچند این خود مهمترین عامل بهوجودآمدن ضبطها و تصحیحات گوناگون از برخی ابیاتِ محل بحث است، اما گاه این چندگانگی و چندخوانگی نه حاصل اختلاف نسخ، بلکه محصول اختلافهای مخاطبان و خوانندگان در نحوۀ قرائت یک واژه یا عبارت است که این خود میتواند محملی برای کشف نوع دیگری از ایهام در اشعار خواجۀ شیراز باشد. در این مقاله تلاش میشود با تکیهبر نظریۀ دریافت و دیدگاههای خوانندهمحور هرمنوتیک که قائل به دخالت آگاهانه و ناخودآگاهانه مخاطب در معناپردازی متن است و برداشتها و تفاسیر و قرائات گوناگون را ممکن و حتی غیرقابلاجتناب میداند، به مسئلۀ اختلاف قرائات در اشعار حافظ نگاهی تازه انداخته شود و این مسئله بررسی شود که آیا میتوان بهجای بهگزینی مرسوم میان شارحان، با پذیرش امکان درستی چند قرائت برای یک عبارت، به نوع کمتر پرداختهشدهای از ایهام در اشعار حافظ دستیافت؟ تحلیل موردی یکی از این موارد اختلاف قرائت (سواد سِحر/سَحَر) آشکار میسازد که چگونه دخالت خواننده در انتخاب یا ترکیب قرائتها، گونهای از ایهام نو را شکل میدهد که در آن، مؤلف و مخاطب هر دو در تولید معنا سهیماند. بر این اساس، اختلاف قرائتها در دیوان حافظ چه ناشی از انتخاب آگاهانۀ شاعر و چه حاصل ظرفیتهای زبان و گفتگوی خوانندهمحور، میتواند بهجای مانع عنصری کلیدی در ایجاد متنی باز و تأویلپذیر، و بستری برای گشودگی معنایی و چندصدایی متن تلقی شود. متنی که با هر خوانش تازه، افقی نو از معنا را میگشاید.
مژده کمالیفرد
چکیده
سازههای دستوری معدودی در متون کهن فارسی به چشم میخورند که هنوز مقولۀ دستوری، کاربرد معنایی، و کارکرد زیباییشناسی آنها دقیقاً روشن نیست. یکی از این سازهها ترکیب «چون + صفت + ی» است. در این پژوهش بنیادی که با استفاده از منابع کتابخانهای انجام شد، تلاش گردید با استناد به نمونههای موجود که در آثار نظم و نثر فارسی سدههای ...
بیشتر
سازههای دستوری معدودی در متون کهن فارسی به چشم میخورند که هنوز مقولۀ دستوری، کاربرد معنایی، و کارکرد زیباییشناسی آنها دقیقاً روشن نیست. یکی از این سازهها ترکیب «چون + صفت + ی» است. در این پژوهش بنیادی که با استفاده از منابع کتابخانهای انجام شد، تلاش گردید با استناد به نمونههای موجود که در آثار نظم و نثر فارسی سدههای 4 تا 7 ق دیده شدهاند چیستی، کاربرد، مقولههای معنایی، کارکرد زیباییشناسی، و نقش دستوری این سازه بررسی گردد. نتایج تحقیق آشکار میکند که از این سازه صرفاً در مقام تشبیه استفاده نمیشده است. در موارد متعددی "چون" در این سازه از نوع حرف اضافه، حرف ربط و قید نیست و در حوزۀ معنایی تشبیه قرار ندارد، بلکه از آن بیشتر برای بیان حالت با مبالغه یا تشدید استفاده میشده است؛ ازاینرو میتوان آن را "تشدیدگر" دانست. به کلامی دیگر از این الگو برای ساخت صفت حالیه با درجهای از مبالغه و شدت استفاده میشده است. این سازه را در جایگاههای گوناگون جمله نظیر مسند، تمیز، صفت و قید به کار میبردهاند. کارگرفتِ این سازه در متن، بر زیبایی و ادبیّت آن از طریق سازوکارهای مبالغه و آشناییزدایی میافزوده است.
مهدی رمضانی
چکیده
دستور زبان دانشی است که به مطالعه، توصیف و تحلیل قواعد حاکم بر زبان میپردازد و از رهگذر آن، ویژگیهای ساختاری و کارکردی زبان را آشکار میسازد. با وجود نقش بنیادین این حوزه در سازماندهی ساختار و لحن شعر، به مقولۀ شبهجمله (بهعنوان بخشی از ساختهای زبانی) در پژوهشهای گذشته و نیز کتابهای مرجع، بسیار اندک و پراکنده پرداخته ...
بیشتر
دستور زبان دانشی است که به مطالعه، توصیف و تحلیل قواعد حاکم بر زبان میپردازد و از رهگذر آن، ویژگیهای ساختاری و کارکردی زبان را آشکار میسازد. با وجود نقش بنیادین این حوزه در سازماندهی ساختار و لحن شعر، به مقولۀ شبهجمله (بهعنوان بخشی از ساختهای زبانی) در پژوهشهای گذشته و نیز کتابهای مرجع، بسیار اندک و پراکنده پرداخته شده است. دیوان خاقانی به دلیل فراوانی و تنوع چشمگیر شبهجملهها، بستری غنی برای واکاوی این پدیده فراهم میآورد. در پژوهش حاضر با بهرهگیری از رویکرد سبکشناسی لایهای و تمرکز بر سه لایۀ واژگانی، بلاغی و نحوی به تحلیل نمونههایی از اشعار خاقانی از نظر جایگاه، ساخت و کارکرد شبهجملهها پرداخته شد. در این چارچوب، نوع و تنوع ساختهای نحوی، شیوۀ کاربست شبهجمله در مواضع کلیدی بیت، ظرفیتهای بلاغی همچون ایجاز، تأکید و تصویرپردازی، و نیز انتخاب و ترکیب واژگان با توجه به بافت معنایی و موسیقایی شعر بررسی گردید. یافتههای پژوهش با تبیین کارکردهای سهگانۀ نحوی، بلاغی و واژگانی شبهجملهها در شعر خاقانی، سهم این ساختها را در شکلدهی به سبک فردی وی روشن میسازد و افقهایی نو برای تحلیلهای ژرفتر در متون کهن فارسی میگشاید.
سودابه شکراله زاده
چکیده
این پژوهش بر اساس تحلیلی زبانی-معنایی با توجه به اهمیت نهاد مدرسه در ادبیات کودک و نوجوان و نقش آن در بازتولید یا به چالشکشیدن ساختارهای اجتماعی قدرت انجام شد. هدف مطالعه، تحلیل گفتمان انتقادی بازنمایی جایگاه و نقش مدرسه در داستان آن خمره اثر هوشنگ مرادی کرمانی بر اساس الگوی سهسطحی نورمن فرکلاف بود. پارادایم پژوهش کیفی، رویکردْ ...
بیشتر
این پژوهش بر اساس تحلیلی زبانی-معنایی با توجه به اهمیت نهاد مدرسه در ادبیات کودک و نوجوان و نقش آن در بازتولید یا به چالشکشیدن ساختارهای اجتماعی قدرت انجام شد. هدف مطالعه، تحلیل گفتمان انتقادی بازنمایی جایگاه و نقش مدرسه در داستان آن خمره اثر هوشنگ مرادی کرمانی بر اساس الگوی سهسطحی نورمن فرکلاف بود. پارادایم پژوهش کیفی، رویکردْ توصیفیتفسیری، و روشِ تجزیهوتحلیل دادهها تحلیل گفتمان انتقادی است. یافتهها در سطح توصیف نشان میدهد که انتخابهای واژگانی، ساختارهای نحوی و استعارههای بهکاررفته شدت محرومیت مدارس در مناطق روستایی را بازتاب میدهند و عناصر زبانی جایگاه مدرسه در روستا و نقش همیاری جمعی در حل مسائل آموزشی را آشکار میکنند. در سطح تفسیر روابط قدرت در قالب جایگاههای سوژی سیال معلم و دانشآموزان بازنمایی شده است؛ معلم میان اقتدار انضباطی، حمایتگری عاطفی، و میانجیگری اجتماعی در نوسان است و دانشآموزان افزون بر جایگاه آموزشی در قالب نقشهای خدماتی، نظارتی، آیینیاجتماعی، و نیز طنزپرداز و خیالپرداز ظاهر میشوند. اهالی روستا نیز از طیفی از جایگاههای سوژی گوناگون برخوردار هستند. در این اثر، بینامتنیت و بیناگفتمانیت با باورها، آیینها و گفتمانهای بومی قابلتوجه است. در سطح تبیین، ایدئولوژی عدالت آموزشی در مناطق روستایی، نسبت کمکاری دولت با تعاون و همبستگی اجتماعی روستایی، بازنمایی ایدئولوژیهای جنسیتی، انضباطی و نیز پدیدۀ شرم و مقاومت در مدرسه، همراه با درهمآمیختگی طنز و مقاومت بحث شده است. این پژوهش نشان میدهد ژانر داستان مدرسهای در بافت ادبیات کودک ایران (دستکم در این رمان) معنایی متفاوت از این ژانر در ادبیات کودک غرب دارد؛ معنایی که از پیوند مدرسه با زیستبوم روستا سرچشمه گرفته و بر بافتمحور بودن تعاریف ژانرها صحه میگذارد.
حجت اله امیدعلی
چکیده
نظریۀ آمیختگیِ مفهومی بر این اصل استوار است که معنا در زبان از ادغام سیّال و پویای دو یا چند حوزه مفهومی در یک فضای آمیخته حاصل میشود. ضربالمثلهای بومی بروجرد، بهعنوان گزارههای موجز و تصویری فرهنگِ کشاورزی و دامداری این منطقه، ظرفیت ویژهای برای تحلیل از این منظر دارند. هدف این پژوهش، تبیین فرایند شکلگیری معنا در ضربالمثلهای ...
بیشتر
نظریۀ آمیختگیِ مفهومی بر این اصل استوار است که معنا در زبان از ادغام سیّال و پویای دو یا چند حوزه مفهومی در یک فضای آمیخته حاصل میشود. ضربالمثلهای بومی بروجرد، بهعنوان گزارههای موجز و تصویری فرهنگِ کشاورزی و دامداری این منطقه، ظرفیت ویژهای برای تحلیل از این منظر دارند. هدف این پژوهش، تبیین فرایند شکلگیری معنا در ضربالمثلهای بومی بروجرد بر اساس نظریۀ آمیختگیِ مفهومی است. روش تحقیق توصیفی–تحلیلی و مبتنی بر گردآوری کتابخانهای بود. جامعۀ آماری شامل 25 ضربالمثل مرتبط با سنت کشاورزی است که از منابع مکتوب و شفاهی استخراج گردید. پرسش پژوهش چنین است: «بر اساس نظریۀ آمیختگی مفهومی فرایند شکلگیری معنا در ضربالمثلهای بروجردی چگونه است؟» یافتهها نشاندهندۀ آن است که فرایند معناسازی در این ضربالمثلها در سه مرحلۀ تشکیل (ترکیب اولیه دو فضای ورودی)، تکمیل (افزودن دانش ضمنی فرهنگی و تجربه زیسته) و تحلیل (استخراج معنای نوظهور در فضای آمیخته) تکرار میشود. این مراحل به بازنمایی دقیق سازوکارهای شناختی و استعاری ضربالمثلها کمک میکنند و پیامهای اخلاقی، اقتصادی و آیندهنگرانه را بهصورتی موجز و تأثیرگذار منتقل میکنند. بهکارگیری این نظریه امکان میدهد لایههای پنهانِ معنا و سازوکارهای ذهن در تولید ضربالمثلها آشکارتر شود. از این منظر، یافتههای پژوهش میتواند مبنایی برای مطالعات تطبیقی در گویشهای دیگر و برای تدوین منابع آموزشی بومی باشد.